نبرد نعلین و پاشنه بلند

نویسنده
پیام رهنما

» نگاه

نگاهی به فیلم‌های عامه‌پسند ایدئولوژیک

 

ظاهر چنین می‌نماید: تبلیغ حکومت و هر آن‌چه که به آن مرتبط است، از راه ساختن آثاری چون محمد و معراجی‌ها و اخراجی‌ها! اما بازی در جای دیگری هم در جریان است. جایی که نه خبری از بودجه‌های میلیونی و میلیاردی‌ست و نه تبلیغات بیست و چهار ساعته و همه‌جانبه. فیلم‌های ارزان و سطحی که در شبکه‌ی نمایش خانه‌گی عرضه می‌شوند و قیمت دیدن‌شان چون فیلم محمد بین ده تا دوازده هزار تومان نیست و می‌توان سی‌دی‌اش را به هزار تومان ناقابل کنار ماست و شیر هر روزه از سوپر مارکت‌ها خرید؛ محل دیگری هستند از تبلیغ هنجارهای حکومتی. تبلیغ سبک زنده‌گی اسلامی که شاید در ظاهر ربطی به این کمدی‌های رنگارنگ نداشته باشد، اما چون روکش‌های‌شان را بردارید با همان دنیایی مواجه می‌شوید که در صدا و سیما یا منبرها توسط اهالی مذهبی تبلیغ و ترویج می‌شود.

 

پاشنه بلند؛ زن و ماهواره دشمنان نظام!

برای اولین‌بار در میان فیلم‌های شبکه نمایش خانه‌گی، فیلمی به ساخت قسمت دوم می‌رسد. اولین قسمت از این فیلم با نام کامل “زن‌ها با کفش پاشنه بلند روی اعصاب مردان راه می‌روند” راوی خطرات ماهواره در زنده‌گی زناشویی بود و در آن شوهر، همسرش را به خاطر استفاده از ماهواره به پلیس ۱۱۰ لو می‌داد؛ حالا قسمت دوم با نام خلاصه‌ی “پاشنه بلند”- و بدون بازیگران و شخصیت‌های قبلی و فقط با همان تم ِ ضد ماهواره و زن، ساخته و عرضه شده. خلاصه و ظاهر داستان ساده و هزار بار گفته شده است: زن به شوهر شک دارد و در نهایت می‌فهمد اشتباه کرده! اما این داستان نخ‌نما و چرک شده به این دلیل برای بار هزار و یکم روایت می‌شود که چیزی، چیزی شبیه به پیام اخلاقی روز، به قبای‌اش سنجاق بخورد. در “پاشنه بلند” بدمن اصلی چون داستان‌های عامه‌پسند سابق نه دخالت‌های مادر زن است و نه سوسه آمدن دوستان. این‌جا ماهواره به عنوان یک وسیله‌ی تکنولوژیک که امکان دیدن تصویرهای دیگر جز آن‌چه صدا و سیما پخش می‌کند را می‌دهد؛ تبدیل به قطب منفی ماجرا و دلیل اصلی مشکل بین زن و مرد شده. زن تمام مدت سریال‌های شبکه‌های ماهواره‌ای را تماشا می‌کند و پس از مدتی به شوهرش که نمونه‌ی کامل یک مرد است، پول‌دار و کاری و شریف و نجیب، شک می‌کند. ابتدا وارد محل کار مرد می‌شود و چون طبق تیپ مرسوم چنین آثاری، زن بی دست و پا و خنگ مزاج است، تمام قراردادهای کاری شرکت را به بن‌بست می‌رساند و به جای کارمندان زن، که به قول مرد به صرفه هستند؛ چون نصف مردان حقوق می‌گیرند و دو برابر کار می‌کنند، مشتی علاف و بی‌کار کارگرمسلک را از خیابان جمع و به عنوان کارمند و منشی استخدام می‌کند. پس از این اتفاق، زن ظاهرا اشتباه‌اش را می‌پذیرد و از زنده‌گی اجتماعی و کاری مرد فاصله می‌گیرد و در عوض با یک شماره‌ و نام قلابی و در نقش زنی عاشق‌پیشه با شوهرش رابطه برقرار می‌کند تا به این شکل امتحان‌اش بکند. و باز طبق همان کلیشه‌ی کارآمد ِ مرد باهوش و زن خنگ، شوهر با پی‌گیری ساده متوجه می‌شود صاحب این خط نو چه کسی است و زن که بهره‌ی هوشی پائینی دارد و خط جدید را به نام خودش خریده، لو می‌رود و تبدیل به بازیچه‌ی مرد می‌شود.
تمام این داستان سطحی و بنجل که ارزش تعریف کردن در سر گذر را هم ندارد اما تبدیل به یک فیلم نود دقیقه‌ای شده، یک گره بیش‌تر ندارد. گره‌ای به نام شبکه‌های ماهواره‌ای که زن را فریب می‌دهند تا زنده‌گی خوش خانواده‌گی را خراب بکند و در پایان فیلم، جایی که براساس اصول حرفه‌ای باید گره باز بشود، زن رسیور را خاموش می‌کند و شوهر خواهرش هم که کارش نصب دیش ماهواره‌ است، شغل شریفی پیدا می‌کند و همه‌چیز ختم به خیر می‌شود تا تیپ مورد تایید زن مسلمان امروزی شکل بگیرد: زنی که نباید به هیچ وسیله‌ی ارتباطی دست‌رسی داشته باشد و به قول مرد ِ داستان “وظیفه‌اش تولید آرامش برای مرد است!”

 

بندرعباس؛ زن به توان دو

فیلم دیگر، که نام غلط اندازی دارد “ بندرعباس”؛ به نوع دیگری چارچوب لایف استایل اسلامی را برای مخاطب خود تعریف می‌کند. باز خط داستان تکرار و ساده است: مردی که برای بچه‌دار شدن زن دوم گرفته و دست‌اش رو می‌شود. فیلم از یک جنبه، در میان سری‌دوزی‌های چنین مضمونی، یکه و یکتا است. برخلاف کلیشه که این‌جور وقت‌ها، وقتی که راز پنهان آشکار می‌شد، لااقل مرد ابراز ندامت می‌کرد و به طرف زنده‌گی اولیه‌ی خود برمی‌گشت یا توسط هر دو زن رانده می‌شد، در “بندرعباس” سکانس نهایی جور دیگری چیده و اجرا شده. مرد در حضور دو همسرش و خانواده‌شان، ابتدا در یک دو راهی قرار می‌گیرد. انتخاب یکی از دو همسرش. مادر یکی از زن‌ها که قرار است حلال مشکل و پیر فرزانه و قطب‌نمای خانواده باشد، فرمان می‌دهد با همانی باش که اول ازدواج کردی. اما در این میان، زن ِ برنده که موفق شده مرد خیانت‌کار که کارمند ساده‌ی راه آهن است را به دست بیاورد، با یک فکر بکر از راه می‌رسد. یعنی دقیقا با این دیالوگ: “من یه فکر بهتر دارم!” فکر بهتری که گفته نمی‌شود تا سکانس کات بخورد به بازنمایی فکر بکر زن اول! تصویر چنین است: مرد در میان دو زن با بچه‌ای که میان‌شان دست به دست می‌شود؛ همه و همه خوش‌حال و بی‌خیال. شاد و آزاد. چیزی که تا دیروز تزش توسط مردان سنتی و مذهب داده می‌شد، داشتن دو زن به شرط رعایت عدالت!، این‌جا تبدیل به فکر درخشان شخصیت زن فیلم می‌شود تا در شکلی رویاگون و نمایشی تصویری از یک زنده‌گی شاد و بدون دردسر برداشته بشود.

در دیروز دور، سینمای عامه‌پسند یا همان فیلمفارسی، متهم به بی‌اخلاقی و نمایش پلیدی و پلشتی می‌شد. بی‌اخلاقی‌ای که ظاهری سطحی داشت و برچسب‌اش به خاطر نمایش سکس و کافه و رقص به بدنه‌ی آن نوع سینما چسبانده شده بود. اما مرور دیروز و آن فیلم‌ها نشان می‌دهد که در باطن اتفاقا آن آثار سعی می‌کردند به زبان خود مروج نیکی و درستی باشند. مروج پایبندی به خانواده و شرافت و کسب حلال و زنده‌گی پاک. اما در این دوران که ظواهر بی‌اخلاقی برچیده شده، در درون هیولایی به دنیا آمده که مجموعه‌ای از انواع بی‌اخلاقی‌هاست. مجموعه‌ای که هر فرومایه‌گی را زیر حجاب مذهب و سنت پنهان می‌کند و به خورد مخاطب می‌دهد و در اصل بازوی ول‌انگار یک جریان فرهنگی‌ست که برای هرکس کالای هنری و بی‌هنری خودش را دارد. برای جشنواره‌های جهانی محمد میلیاردی را می‌فرستد و برای خانواده‌های چشم به راه یارانه، فیلم‌های چیپ و ارزان و تخم مرغی! هدف اما یکی است: بسط و گسترش سنت و مذهب در تمام بخش‌های زنده‌گی مردم.