محمدصادق جوادی حصار، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده توس و از مشاوران و حامیان مهدی کروبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری است. او یکی از صدها عضو ستاد انتخاباتی کروبی بود که پس از برگزاری انتخابات بازداشت و بیش از پنج ماه را در زندان گذراند و در نهایت با قرار وثیقه آزاد شد. او هم اکنون به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، توهین به مقامات کشور، تشویش اذهان عمومی، همکاری با رسانه های بیگانه و… مورد محاکمه قرار گرفته و در انتظار صدور حکم به سر می برد.
جوادی حصار در گفتگو با روز، جنبش سبز را پرانتز بازی درون جنبش اصلاحات توصیف می کند و یکی از اهداف آن را اصلاح رفتار رهبری و نهادهای تابع آن می داند.
در حالی که رسانه های ایرانی یا فارسی زبان خارج از کشور در ماه های گذشته عمدتا از تعبیر جنبش سبز برای توصیف منتقدان یا مخالفان وضع موجود استفاده می کنند، در داخل ایران رسانه های مستقل یا نزدیک به اصلاح طلبان کماکان از تعبیر جنبش اصلاحات یا جنبش اصلاح طلبی برای توصیف این جریان بهره می جویند. شما دلیل این تفاوت را در چه می دانید؟
شاید یک دلیل این مسئله تسامح باشد. ما جنبش سبز را فرزند و میوه اصلاح طلبی می دانیم اما بیشتر کسانی که در خارج از کشور به شرایط نگاه می کنند، محوریت را به جنبش پس از انتخابات می دهند. یعنی جنبش سبز را اصل می گیرند و بدشان هم نمی آید که با رویکردی به این جنبش نگاه کنند که آن را فراتر از اصلاحات و اصلاح طلبی بدانند. خیلی ها هم با توجه به نقدهایی که به اصلاح طلبان در ایران دارند و نیز نوع مواجهه ای که حکومت با معترضان پس از انتخابات انجام داد، دوست دارند جنبش سبز را جایگزین اصلاح طلبی بکنند. این دسته معتقدند که اصلاح طلبان شاید بخشی از جنبش سبز باشند اما همه آن نیستند و منازعات توام با خشونتی را که در این مدت بین حکومت و معترضان وجود داشته بیشتر محوری می دانند و همچنین رجوع به اصلاحات را با توجه به سابقه آن نوعی توقف تصورمی کنند. در یک کلام آنها جنبش سبز را حرکتی با هدف براندازی نظام می دانند. در حالی که ما معتقدیم جنبش سبز پرانتزی است که در متن اصلاحات باز شده و چیزی فراتر از اصل اصلاح طلبی نبوده و نیست. در واقع جنبش سبز نمودی جدید از اصلاح طلبی است که در قالبی تازه بروز کرده اما نمی تواند عبور از آن معنا بدهد.
پیش از آنکه وارد پرسش بعدی بشوم مایل هستم بدانم این “ما” که شما از آن نام می برید چه کسانی هستند؟ یعنی به طور مشخص کدام نیروهای سیاسی و اجتماعی، احزاب و شخصیت ها، این تعریفی که جنابعالی از اصلاح طلبی و جنبش سبز ارائه می دهید را پذیرفته اند؟
شخصیت های تاثیرگذار جنبش اصلاحات مانند آقایان موسوی و کروبی تا لحظه ای که در حبس نبودند و نیز آقای خاتمی. همچنین احزاب اصلاح طلب مانند مشارکت، مجاهدین انقلاب، اعتماد ملی و… که در انتخابات از آقایان موسوی و کروبی حمایت می کردند از این دیدگاه حمایت می کنند.
در مقابل این نگاه اما بسیاری از مردم عادی هم هستند که شاید عضو یا هوادار هیچ گروه و حزبی نباشند اما در انتخابات شرکت کردند، به یکی از این دو آقایان رای دادند، در تظاهرات خیابانی بعدی شرکت داشتند و احیانا هزینه زیادی هم پرداخته اند اما هم اکنون مطالباتی فراتر از اهداف اصلاحی دارند. به عنوان مثال مانند آنچه در تظاهرات روز عاشورا یا 25 بهمن دیدیم، شعارهای مردم در آن شعارهایی نبود که گروه ها و احزاب اصلاح طلبی که شما از آنها نام بردید، از آن مطالبات حمایت کنند. پرسش این است که این دسته از مردم که خود را هم هوادار جنبش سبز می دانند در این تعریف شما و اصلاح طلبان از جنبش سبز چه جایگاهی دارند؟
شعار های اصلاح طلبان دو دسته اند. یک دسته اصولی ومحوریند ودسته ای دیگر موضعی ومقطعی. جنبش سبز واصلاح طلبان بسیاری از شعارهای روز را گزینش کرده ودر راستای اهداف کلی ترجمه وانعکاس داده اند مثل شعار تغییر که حزب اعتماد ملی در انتخابات به عنوان شعار محوری خود برگزید. بخش قابل توجهی از شعارها ومطالبات مطروحه پس از انتخابات هم از سوی احزاب وشخصیتهای اصلاح طلب تایید وپیگیری شدند. باید بین مطالبات مطروحه وامکانات سیاسی واجرایی تعادل برنامه ریزی شده برقرار شود که این امر بر عهده احزاب وسران اصلاحات است. تعامل دوسویه مردم واین افرادومراکز جایگاه هر طرف را تعیین می کند
آ قایان موسوی و کروبی از تظاهرات کنندگان روز عاشورا حمایت کردند. مهندس موسوی بعدا حکومت فعلی را به نظام فرعونی تشبیه کرد و آقای کروبی هم گفت که سیستم کنونی نه جمهوری است نه اسلامی. با این تعابیر آیا باز هم می توان گفت که این دو معتقد به جنبش اصلاحی با همان تعریف قبلی هستند؟
تا آنجا که من می دانم آین آقایان در این مقولات روی سخنشان با نفس این حرکات واعمال است و می گویند کار زشت سرکوب معترضان وایجاد خفقان سیاسی کاری مذموم وفرعونی است وهر کس این کارها را انجام دهد نسبتی با جمهوری اسلامی مورد نظر ایشان ندارد همان جمهوری اسلامی ای که هر دو نفر کاندیدای ریاست جمهوری اش شده بودند. وادامه فعالیتهای هردونفر در راستای اصلاح نظام بود تا وقتی که امکان فعالیت داشتند. آقای کروبی صراحتا می گفت با این وضعی که ایجاد کرده اند رفتار آقایان نه در قالب جمهوریت معنا پذیر است نه در قالب اسلام. اما نمی گفت که نه جمهوریت خوب است نه اسلامیت بلکه برای احیای جمهوری اسلامی مورد نظر خودش مبارزه کرد وهنوز هم ادامه میدهد.
برداشت من از سخنان شما این است که جنابعالی بیشتر قائل به اشتراک اهداف میان جنبش سبز و اصلاحات هستید. منظور از اصلاحات در اینجا روندی است که از سال 1376 تا پیش از 22 خرداد 1388 به این نام خوانده می شد. فارغ از اهداف و استراتژی های کلان، آیا از نظر تاکتیک و راهبرد هم می توان تفاوت یا تشابهی میان این دو جنبش یافت؟
من اصلاحات را از سال 76 به این سو نمی دانم. به اعتقاد من دوم خرداد 1376 ثمره اصلاحاتی بود که از سالها پیش آغاز شده بود و در آن هنگام به بار نشست. دولت آقای خاتمی هم محصول اصلاحات بود نه خود اصلاحات. اکنون هم به نظر من ادامه همان رفتار اصلاح طلبانه در کشور در حال وقوع است. این جریان یک جریان فکری است و شخصیت های آن هم شناخته شده هستند. در این جریان اصلاح طلبی هم آقای میرحسین موسوی بوده هم بخش هایی از دولت ایشان، آقای کروبی بوده، حتی رگه هایی از دولت آقای هاشمی هم بوده (البته این به این معنی نیست که دولت آقای هاشمی یک دولت اصلاح طلب بوده). این جریان یک جریان تاریخی و فکری است که در مقاطع مختلف حضور داشته و همینطور جلو آمده تا به جنبش سبز رسیده. یعنی ممکن است در هر مقطع زمانی عنوان آن تغییر کرده باشد اما ماهیت آن همان است. این جریان با نهضت آزادی و ملی مذهبی ها نسبت دارد، با جریانات چپ مسلمان نسبت دارد، با جریانات حوزوی به شدت در ارتباط است و هم اکنون هم راه خودش را پیدا می کند و به جلو می رود. ما نمی خواهیم کل جنبش اصلاح طلبی ایران را مانند آن کاری که آقایان انجام می دهند به حوادث پس از انتخابات مرتبط کنیم و بگوییم فتنه ای بود که رخ داد و همه چیز تمام شد. شاید در آینده حرکات جدیدتری در فضای سیاسی اجتماعی کشور رخ بدهد که متفاوت با گذشته باشد و آن موقع باید بگوییم که جنبش سبز هم گذشت اما جنبش کلان اصلاح طلبی در ایران فراتر از این حرفها است.
تمام این جریانات که شما نام می برید از گروه های معتقد به اسلام سیاسی یا شاید بهتر باشد بگویم طرفداران حضور دین در سیاست هستند و تنها ممکن است در میزان این دخالت با هم اختلافاتی داشته باشند. در دو سال گذشته اما ما شاهد ظهور طبقه ای در بین معترضان بودیم که از عدم دخالت دین در دولت می گوید، طرفدار آزادی های فردی و اجتماعی است، مدرن لباس می پوشد، مانند نسل جوان اوایل انقلاب چندان به دنبال مناسک اجتماعی دینی و مذهبی نیست و… به نظر می آید مهندس موسوی هم آنجا که جنبش سبز را یک جنبش فرادینی می داند بر این مسئله صحه می گذارد. آیا اصلاح طلبان و نیروهای طرفدار دخالت دین در دولت به این طبقه نوظهور اجتماعی و مطالبات آن اهمیتی می دهند؟
صد البته. ما معتقدیم اصلاحات باید همه جانبه وعمیق وبه اقتضای نیازهای روز جامعه در همه ی ابعاد صورت پذیرد البته به صورت آرام ودست یافتنی.به نحوی که اکثریت جامعه ی ایران آن را بپذیرند.
ما در دو سال گذشته شاهد این بودیم که دعوت به تظاهرات خیابانی و حضور پتانسیل اجتماعی جنبش سبز در کف خیابان به نماد جنبش سبز تبدیل شد و آقایان موسوی و کروبی هم بر استفاده از این راهبرد تاکید فراوانی داشتند اما در سال های موسوم به اصلاحات نه دولت آقای خاتمی، نه مجلس ششم و نه تئوریسین های اصلی اصلاح طلبان اعتقادی به استفاده از این حربه برای پیشبرد جنبش اصلاحی نداشتند. آیا می توان چنین تفاوتی را میان جنبش سبز با جنبش اصلاحات منکر شد؟
البته در دوران اصلاحات هم از این راهبرد استفاده می شد اما آن جریانی که از این حربه استفاده می کرد جناح راست آن موقع و جناح حاکم فعلی بود. چقدر در دوره آقای خاتمی کفن پوشیدند و تظاهرات کردند اما با آنها برخورد قهرآمیز صورت نگرفت. اما فارغ از این مسئله، باید یادآوری کرد که در دوران موسوم به اصلاحات اساسا چنین اجحافی با این ابعاد در حق مردم صورت نگرفته بود که آنها را به این نتیجه برساند که برای بازپس گرفتن حقشان به خیابان بیایند. اما در مدت اخیر بیشترین تاکید جنبش و رهبرانش بر مطالبه محوری و قانونگرایی بوده و یکی از ابزار دستیابی به این مطالبه اعتراض قانونی بود. برای این هدف راهی جز تظاهرات اعتراضی مسالمت آمیز وجود نداشت. تظاهرات میلیونی اما آرام و مسالمت آمیز مردم در 25 خرداد الگویی از این روش بود. این تظاهرات از حقوق قانونی مصرح در قانون اساسی است و مردم و اصلاح طلبان هم از آن استفاده کردند. اما با دام هایی که بر سرراه این تظاهرات مسالمت آمیز گسترده شد، تلاش شد تا این اعتراضات را به خشونت بکشانند و اتفاقاتی که در پس این حوادث رخ داد اصلا منظور اصلاح طلبان نبود. اصلاح طلبان هرگز اعتقاد نداشته اند که به هر قیمتی باید به خیابان بیایند تا بکشند اگرچه کشته شوند. ما اصلا دنبال خشونت نبودیم. آنها خشونت را در مقطعی به بخشی از بچه های احساساتی ما تحمیل کردند. آقایان موسوی و کروبی هم برخوردهای خشن را تایید نکردند و هشدار دادند که این دامی برای انحراف جنبش از اهداف آن است. در این میان شعارهایی هم مطرح شد که مورد تایید اصلاح طلبان نبود.
یعنی شعارهایی که از براندازی جمهوری اسلامی می گفتند یا بر علیه رهبری بودند؟
ما مخالف طرح موضوعات گوناگون نیستیم. ما می گوییم نباید طرح این موضوعات را به حساب جریانی که کارنامه و سابقه مشخصی دارد گذاشت. اصلاح طلبان عاجز نیستند که بگویند به نتیجه براندازی رسیده اند و اگر به این نتیجه برسیم اعلام می کنیم که رژیم اسلامی باید کنار برود و رژیم دیگری جای آن بیاید. اما به اعتقاد اصلاح طلبان جایگزین کردن سیستم دیگری به جای نظام فعلی هنوز از ذهنیت به فعلیت نرسیده و برای چنین سیستمی نمی توان اتحاد ایجاد کرد. شما می دانید که در سال های گذشته گروه اپوزسیونی به نام اتحادیه جمهوری خواهان در خارج از کشور تشکیل شد که برای خیلی ها نقطه امید بود و می گفتند با همه اختلاف سلیقه، عقلای اپوزسیون در خارج از کشور دور هم جمع شده اند اما از این گروه چه راهبرد عملیاتی صادر شده است؟ جز اینکه گهگاه بخش هایی از راهبردهای اصلاح طلبانه در داخل کشور را تایید کرده اند. خب این را که خود اصلاح طلبان در داخل کشور انجام می دادند.
اپوزسیون خارج از کشور که از مبارزات داخل کشور حمایت می کند. موضوعی که همیشه محل اختلاف بوده است .
حرف من این است که ما از نظر چشم انداز چندان با آنها که از جنبش سبز در داخل کشور حرف می زنند اختلاف نداریم. آقایان موسوی و کروبی تا لحظه ای که امکان سخن گفتن و ارتباط با دیگران را داشتند، حرف هایی را بیان کردند که در چارچوب اصلاحات قابل تعریف است.
اما در عین حال ما شاهد این بودیم که نحوه مواجهه این آقایان با مسائل دو سال اخیر با دیگر افراد سرشناسی که در قالب اصلاح طلبان تقسیم می شوند متفاوت بود. آقای کروبی یا آقای موسوی بسیار بی پرواتر ساخت قدرت و راس هرم جمهوری اسلامی را نقد می کردند و برای این کار از تعابیر صریح تری استفاده می کردند. این مسئله در دیگر افرادی که به عنوان رهبران اصلاح طلب شناخته می شوند خیلی کمتر مشاهده شد. در موارد دیگر هم همینطور بود. به عنوان مثال وقتی رهبران جنبش سبز از مردم برای شرکت در تظاهرات 25 بهمن دعوت کردند، جبهه مشارکت بیانیه ای صادر کرد و از مردم خواست تا در صورت صدور مجوز در این تظاهرات شرکت کنند. یا آقای خاتمی هرگز از بیانیه های دعوت به راهپیمایی حمایت نکردند. این اختلافات از کجا ناشی می شد؟
من هم آقای موسوی و هم آقای کروبی را اصلاح طلب می دانم اما منش ها و روش های فردی را نمی توان نادیده گرفت. همه می دانند که در گذشته در روش ها و منش ها میان شخصیت ها و احزاب اصلاح طلب اختلاف نظر بود. زمانی بود که برخی افراد حزب اعتماد ملی را یک حزب حاکمیتی می دانستند و می گفتند که در نقش سوپاپ اطمینان حکومت عمل می کند و در برابر احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب را احزاب اصلی اصلاح طلب می دانستند. یا خیلی ها حتی آقای کروبی را اصلاح طلب نمی دانستند اما این افراد کسانی بودند که از حاشیه به اصلاحات نگاه می کردند و توانایی تشخیص نیروهای اصیل اصلاح طلب را نداشتند یا اگر داشتند دوست نداشتند آن را بازگو کنند. اما در این تقلب احوال، ماهیت و اصالت چهره های اصیل خود را نشان داد. افرادی مانند آقایان موسوی و کروبی ممکن است با دیگران در برخی تاکتیک ها و روش ها اختلاف نظر داشته باشند. آن افراد هم علیرغم همراهی و همگامی مقطعی، اختلافات خود را محفوظ می داشتند و نمی گفتند که اصلا هیچ مشکلی بین ما نیست. ولی کلیت جریان انتخابات و مرام اصلاح طلبانه در مواجهه با کلیت مرام اقتدارگرایی یک حرف را زد و آن بازگشت همه به قانون و معرفی قانون شکنان و اقتدارگرایان بود. حال در این معرفی فردی مانند آقای کروبی صریح تر عمل می کند و فردی مانند آقای خاتمی معتدل تر.
اما در عین حال برخی افراد که از قضا به آقای کروبی هم نزدیک هستند معتقدند که در دو سال گذشته مشروعیت کلی جمهوری اسلامی و حاکمان آن از بین رفته اما با نحوه مواجهه اشخاصی مانند آقای خاتمی با ساخت سیاسی موجود، این مشروعیت به آن باز می گردد. آیا در این اختلاف روش ها و منش ها ممکن است چنین اتفاقاتی هم رخ بدهد؟
ببینید نوع چنین گفتمانی دیگر گفتمان اصلاح طلبانه درون نظام نیست، این گفتمان براندازانه است. از نگاه جریان حاکم حذف یا تخریب آیه الله خامنه ای مقدمه براندازی است. اما ما معتقدیم که اگر قرار باشد در کشور اصلاحی صورت بگیرد این اصلاح باید در رفتار رهبری و زیر مجموعه ایشان هم صورت بگیرد.اگر رهبری به قانون برگردند، قانون اساسی را محور بدانند و نظام هم قاعده مندی و قانونگرایی پیشه کند، همه می توانند در جایگاه خودشان اصلاح بشوند.
پس به نظر شما یکی از اهداف جنبش سبز یا اصلاحات باید اصلاح رفتار رهبری باشد؟
حتما باید اینگونه باشد، چرا نباید باشد؟ وقتی عده ای- در جریان راست- در بوق و کرنا می کنند که ولایت فقیه بالاتر از قانون است، اصلا خود قانون است. جریانی هم هست که می گوید نخیر همه در کشور در برابر قانون مساوی هستند و باید به آن تن بدهند. این اصلاح سیستم رهبری هم هست. ما که معتقد نیستیم رهبری معصوم است، وقتی اینگونه نیست و رهبر امکان خطا دارد پس اصلاح پذیر هم هست. این اصلاح شامل دستگاه رهبری مانند شورای نگهبان، خبرگان رهبری، وزارت اطلاعات و کلا زیر مجموعه تصمیم ساز برای دستگاه رهبری است. اتفاقا من تصور می کنم در صورت اصلاح این دستگاه، خود رهبری هم بیش از بقیه بر طبل قانونگرایی خواهند کوبید. این اتفاق با هر متدی و توسط هر جریانی حتی جناح راست رخ بدهد مبارک است.
اما خیلی از منتقدان با اشاره به اتفاقات پس از انتخابات می گویند که نشانه های اصلاح پذیری حاکمان و نظام کنونی نه تنها در دو سال گذشته مشاهده نشده بلکه هرچه جلوتر رفته ایم بر ساخت متصلب قدرت در جمهوری اسلامی اضافه هم شده است. افزایش رفتار اقتدارگرایانه، اضافه شدن تعداد زندانیان سیاسی، آمار اعدام ها، نقض گسترده حقوق بشر، واکنش منفی و تند نظام به شروط انتخاباتی آقای خاتمی و… از طرف این دسته از معترضان مورد استفاده قرار می گیرد برای اینکه بگویند دیگر عملا راهی برای اصلاح نظام وجود ندارد. یک پاسخ اصلاح طلبانه به این پرسش ها چیست؟
یکی از مهمترین نشانه های امکان اصلاح طلبی در شرایط کنونی، ناتوانی اقتدارگرایان در اداره کشور است. از درون متلاشی شدن جریان حاکم که در ماه های اخیر مانند روز روشن شده، به خوبی نشان می دهد که تحکم و تصلب نمی تواند راه مطلوب و ماندگاری برای اداره کشور باشد. اینکه یک جریان خود را حق مطلق و عقل کل بداند و دیگران را تکفیر کند، از ته آن دولت احمدی نژاد در می آید. این دولت که روزی مدینه فاضله اصولگرایان بود الان توسط خود آنها به شدیدترین وجه تخریب می شود. این نشان می دهد که چنین رفتار اقتدارگرایانه ای ماندگاری ندارد. بنابراین اگر نگویم اصلاحات نسخه منحصر به فرد برای اداره کشور است قطعا یکی از بهترین نسخه ها است و خود آقایان هم حتما به این نتیجه رسیده اند ولی بالاخره اسباب قدرت است و نمی توان به راحتی از آن چشم پوشید. اما فشارهای اجتماعی بالاخره تاثیر خود را می گذارد و برخی فشارها از طرف جناح راست برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات مجلس حاکی از این است که اگر این اتفاق نیفتد، اضمحلال جناح حاکم بر همگان آشکار خواهد شد و نتایج این برای آنها تلختر است.
بحث انتخابات و نحوه مواجهه اصلاح طلبان و جنبش سبز با آن در ماه های اخیر بسیار مطرح بوده است. در وضعیت فعلی که دو نامزد اصلاح طلبان در انتخابات گذشته در حصر هستند، نشانه ای از گشایش فضای سیاسی – اجتماعی به چشم نمی خورد و لااقل در ظاهر به شروط انتخاباتی آقای خاتمی هم بی توجهی شده، آیا راهبرد شرکت در انتخابات می تواند برای اصلاح طلبان یا جنبش سبز پیش برنده باشد؟
مشارکت در انتخابات تنها این نیست که در آن رای بدهیم. مشارکت فعال در انتخابات این است که موضوع آن را در طاقچه نگذاریم و اجازه ندهیم دچار نسیان شود که در کشور چه اتفاقی دارد می افتد. شاید یک روش برخورد فعال با انتخابات این باشد که دراین فرصت ما حرف های خود را با مردم بزنیم و از فضای انتخاباتی برای روشنگری استفاده کنیم. این فضا تریبونی خواهد بود که لاجرم امکان انعکاس صداهای مخالف را فراهم می کند و اگر شرایط آقای خاتمی تا یک مقطع خاصی مانند سه – چهار ماه مانده به انتخابات فراهم شد آن وقت امکان حضور رهبران اصلاحات هم فراهم می شود و اگر این اتفاق بیفتد، اصلاح طلبان پیشاپیش برنده انتخابات خواهند بود. اگر هم نپذیرند ما به ظاهر در انتخابات شرکت نکردیم اما عملا در آن شرکت کردیم.
یعنی اگر شروط آقای خاتمی محقق بشوند، مسئله سلامت انتخابات، اجرای آن توسط دولت آقای احمدی نژاد و نظارت بر آن توسط شورای نگهبان به ریاست آقای جنتی هم حل می شود؟
آن شروط یک پکیج اند که هر بخش با دیگر بخش ها در تعامل وهمپوشانی قرار دارد.البته نباید فراموش کرد که پذیرش این شروط توسط حاکمیت خودش محکمترین دلیل بر حقانیت اصلاح طلبان در مواجهات انتخاباتی گذشته است وگام محکمی خواهد بود برای اقدامات اصلاحی بعد از این.
جایگاه تظاهرات اعتراضی خیابانی در چنین روندی چیست؟ مسئله ای که به نماد جنبش سبز تبدیل شده چه نقشی در انتخابات مجلس و اساسا قدرت نمایی معترضان در آینده می تواند ایفا کند؟
تظاهرات اعتراضی هم یک امکان قانونی مانند امکان تاسیس روزنامه، حزب، مقاله نوشتن، شرکت در انتخابات و… است. از همه این امکانات باید در موقع مقتضی استفاده کرد. اگر زمانی هم لازم بود در خیابان باشیم و در سبد هزینه - فایده سودآور بود حتما این کار را باید انجام داد اما در غیر این صورت ما حاضر نیستیم هزینه اضافه ای بر خانواده های ایرانی تحمیل کنیم.