در وبگردی این شماره روز نقدی در باب همه مشاوران جوان دولت می خوانیم، با نگاه یک وبلاگ نویس پنجاه ساله به وقایع سیاسی زندگی اش آشنا می شویم، از تاکید یک نویسنده برای ایجاد تغییرات اجتماعی با خبر می شویم و همچنین نوشته ای در باب هدفمند کردن یارانه ها می خوانیم.
از سوی دیگر نامه یک وبلاگ نویس را که همسر یک زندانی سیاسی است از نظر می گذرانیم و همچنین با یک کارگاه مطبوعاتی از زبان یک بلاگر آشنا می شویم.
نفت و مشاوران جوان
محمد حسین غیاثی در مطلبی با عنوان “دوم شدن” انتقاداتی را نسبت به سیستم های دولتی وارد کرده و ملاقات با فردی با سمت “مشاور امور جوانان” را بهانه ای برای نوشتن قرار داده است. وی درباره این مشاور می نویسد: “متولد 64 ، شاعر هم بود. کتاب شعری دربارۀ جنگ و شهادت منتشر کرده بود. در یک نهاد انقلابی هم کار می کرد (شغل دوم ). کار شعری. درآمدش بد نبود. آنقدر که هر 45 روز یک هفته سفر کند. شغلش در مذاقش هم باید بد نبوده بود. این را از بس که می خندید فهمیدم.”
نویسنده وبلاگ مینا تکست در توضیح چنین سمت هایی آن را مرتبط با در آمدهای نفتی می داند و می گوید اگر روزی چاه های نفت ایران خشک شود دیگر فرصتی برای چنین مشاغلی نمی ماند.
آقای غیاثی این مطلب را در حالی نوشته است که روز گذشته محمد احمدی نژاد به همراه هیات دولت، نشستی با بیش از سیصد تن که آنان را مشاوران جوان دولت نامیده، ترتیب داد.
نیم قرن خاطرات سیاسی
اما نویسنده وبلاگ پیوست به بهانه زادروز پنجاه سالگی خود مطلبی نوشته و به مرور نیم قرن خاطرات خود پرداخته است: “نیم قرن حیات که سه چهارم آن در فضای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی گذشت و هفده سال پیشترش در دولت پهلوی.”
مسعود پیوسته در نگاه به کودکی هایش به تاسیس دو حزب موتلفه و نهضت آزادی اشاره می کند که بزعم وی از همان روز اول تاسیس تا امروز، هرگز آب شان توی یک جوی نرفت که نرفت.
اما تاریخ مشاهدات سیاسی آقای پیوسته باز هم گفتنی دارد. سه دهه پس از آن نویسنده وبلاگ در باب اعتراضات ریاست جمهوری دهم که اعتراضات خیابانی مردم را به همراه داشت می نویسد: “25 خرداد 88 هم در خیابان منتهی به میدان آزادی، در کنار انبوه مردم آرام و خاموش، داشتم اشک می ریختم . باز هم اشک بود. اشک تلخی که وقتی می خواستم پیوند دهم به اشک شوق 22 بهمن 57 نمی شد.”
تغییر کنیم
تغییرات فردی و اجتماعی موضوعی است که نگارنده وبلاگ چپ کوک برای به روز کردن آن برگزیده است.پرسش او این است که چه دلایلی باعث می شود در یک جامعه کوچک یا بزرگ گروهی تصمیم بگیرند به تغییر آن جامعه دست بزنند: “چند سال است که فکر میکنم دیگر نظام درمانیمان با این اوضاع به هم ریخته نمیتواند ادامه دهد. چند سال است فکر میکنم زندگیمان با این حجم انبوه بیاخلاقیهای اجتماعی نمیتواند ادامه پیدا کند؛ و لاجرم اجتماع کوچک نویسندگان و خوانندگانش، اجتماع بزرگ پزشکان و بیمارانش و جامعه بزرگتر ایرانیهای مقیم ایران به تکاپو میافتند که تغییر دهند و تغییر کنند.”
نویسنده بر آن است که اگر تغییرات رخ ندهد جامعه بزرگ ایرانیان هم به فساد اخلاقی اش خو میگیردو از سوی دیگر آنهایی هم که تن به فساد ندهند در تار عنکبوتی شبکه فساد از نفس میافتند.
این همه نگارنده چپ کوک را وا داشته است تا جایگزینی الگو ها را پیشنهاد کند. پیش از آنکه “ایستادن دراز مدت در آستانه در آنقدر خستهمان کند که یا خودمان را از پنجره به پایین پرت کنیم یا دوباره به کنج اتاق تاریکمان بخزیم.”
کارگاه مطبوعات
در گوشه دیگری از وبلاگستان نویسنده وبلاگ جلال سمیعی و غیره خبر از دوره های جدید کارگاه های ادبی، سینمایی و مطبوعاتی داده و نوشته است که این دوره ها شامل کارگاه هایی چون داستان نویسی، جلسات داستان خوانی، فنون طنزپردازی ، فیلم نامه نویسی، عکاسی، نمایش و نقد فیلم، گزارش نویسی، خبرنویسی، تکنیک های مصاحبه، مقاله و یادداشت نویسی و ویراستاری با حضور اساتیدی چون فریدون فرهودی، محمدجواد جزینی، محمدرضا شاهرخی نژاد، فرشاد مهدی پور، جلال سمیعی ، علیرضا کتابدار، داود زادمهر و فهیمه شانه است.
جلال سمیعی مهلت ثبت نام و روزهای برگزاری کارگاه را نیز در وبلاگ خود آورده است.
قم، چهره دیگر
در وبگردی این شماره همچنین به مطلبی از سید مرتضی ابطحی یکی از دو نویسنده وبلاگ تورجان برخوردم که از حال و هوای شهر قم نوشته. او می پندارد کسانی که از بیرون به این شهر نگاه می کنند آن را شهری سنتی می بینند که هیچ جایی برای افکار نو در آن نیست: “بیشتر خبرهایی که از این شهر منعکس می شود نیز در همین راستا است. اما این همه آنچه در شهر قم می گذرد نیست. تا جایی که من در حدود سه دهه زندگی ام در این شهر دیدم در دل های مردم ایده های سنتی جای دارد اما اینطور نیست که از زندگی جدید چشم بپوشند.”
آقای ابطحی بر این باور است که تصویر “واقعی” از شهر قم را در کتاب هایی که در یکی از نزدیک ترین کتابفروشی هایی که در اطراف حرم حضرت معصومه قرار دارد، می توان دید: “این کتابفروشی کتاب های مذهبی قرآن و ادعیه و حدیث و تاریخ در کنار کتاب های علی شریعتی، جلال آل احمد، مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، ایرج پزشک زاد و صادق هدایت قرار دارد و مردم آزادند هر کدام را که بخواهند تهیه کنند.”
نگارنده همچین دو عکس از شهر قم منتشر کرده که دیدنی است.
نامه به لاریجانی
اما فخر السادات محتشمی پور روزنه را با نامه ای خطاب به رئیس دستگاه قضائی جمهوری اسلامی به روز کرده است. خانم محتشمی پور در جایی از نامه خود به ضرب و شتم همسرش مصطفی تاج زاده در دوران بازجویی اشاره و خشم آلود نوشته است: “سوال بعدی من درمورد بدرفتاری های مسئولین بند دو الف و به خصوص بازجوهای اولیه همسرم است که به خود جرأت داده اند تا دست کثیفشان را بر فرزند زهرا(س) بلند کنند و جسم بیمار او را مورد ضرب و شتم قرار دهند. من باید بفهمم این فرد یا افراد دون و حقیر وحیوان صفت ِ آدم نما از کدام مقام یا مقاماتی اجازه جسارت به تاجزاده عزیز را داشته اند.”
نگارنده که خود را همسر “آزاده دربند، شاکی از کودتاگران نظامی” معرفی کرده در نامه خود “آقای قاضی القضات” را مخاطب قرار داده و صراحتا از او پرسیده است: “این همه بی عدالتی در دستگاه قضائی ما تا کجا ادامه دارد و دروغ هایی که به نام دین گفته می شود و گناهان کبیره ای که به نام اسلام توجیه می شود تا کی مجوز خواهد داشت؟ “
خانم محتشمی پور جرم همسر خود را اشاره وی به دخالت سپاه در انتخابات و سیاست می داند تا بنویسد: “و همه جرم همسر آزاده من همین است آقای صادق لاریجانی. همین که معتقد است سپاه از فرمان امام تخطی کرده و وارد سیاست و وارد امر خطیر انتخابات شده و وارد دیگر حوزه هایی که نباید به آن ورود پیدا می کرده است. همسر من معتقد است سپاه باید به جایگاه خود بازگرددد و نظامیان باید به پادگان ها برگردند.”
یارانه و تکیه کلام دولت
مطلب خواندنی دیگر وبلاگستان را بابک، یک از نویسندگان وبلاگ دانشجویی ارتباطات نامه نگاشته است. این مطلب که پیرامون اجرای قانون هدفمند کردن یارانه نوشته شده ا به “بسته های جبرانی” اشاره می کند که دولت گفته برای قابل تحمل شدن تبعات اجرای این قانون در نظر گرفته است بابک تکیه کلام دولت در برابر انتقادات کارشناسان اقتصادی را “پیش بینی شدن همه آثار اجرای قانون و آسوده خاطر کردن مردم از نتایج اجرای آن” عنوان می کند.
او سیاست دولت در متهم کردن منتقدین به مانع تراشی را تلاشی برای جلوگیری از اضافه شدن تورم روانی، فعال شدن مکانیسم های و روندهای بازاری برای اختلاس و انبار کردن کالا ها برای فردای روز صفر می داند.
آخر
اما حسن ختام وبگردی؛ حمیدرضا حسینی که در وبلاگی با عنوان تا رهایی آزادی خواهان در بند مطالب خود را می نویسد، به طور تلویحی به همکاری صاحب یکی از مدارس غیرانتفاعی برای جابجایی آرای انتخاباتی اشاره می کند: “در مورد اتفاقات بعد از انتخابات پارسال صحبت می کردیم. یاد صاحب مدرسه ی غیر انتفاعی روبروی خونه ی پدرم اینا افتادیم که مدرسه اش، همیشه حوزه ی رای گیریه. یادمون افتاد که شنبه و یکشنبه ی بعد از انتخابات، شبها کل چراغهای مدرسه خاموش بود و از پشت پنجره، کوچه رو می پاییدند. تازگی ها معلوم شده که شبهای بعدش، که بازم چراغها خاموش بودند و دیگه هیچ کس از خونواده ی صاحب مدرسه پشت پنجره نمیومد، با خانواده اش رفته بوده اند شمال! یکی نیست بهشون بگه آخه اگه ریگی به کفشتون نبود، چرا فرار کرده بودید.”