چرا ایرانی ها شاد نیستند؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

براساس آمارهایی که دیروز منتشر شده، گفته شد که مردم ایران رتبه 115 را در شادی در میان 156 کشور جهان دارد. و صد البته که تازه می فهمید من بدبخت از دست شما چه می کشم؟ فکر کنید ده نفر مثل من باید مردمی را شاد کنند و بخندانند که رتبه 115 را در شادی کردن دارند. البته من خودم را گفتم که بقول فلانی و فلانی و فلانی دلقک هستم. و اصولا دلقک بودن یکی از انواع توهین در کشور ماست. یعنی کسی که آدم را می خنداند، کارش نوعی فحش محسوب می شود. یعنی وقتی طرف می خواهد بگوید که فلانی خیلی آدم باکلاسی است می گوید کارش طنز تلخ است، یعنی آدم را به گریه می آورد. فکر کنید، من برای اینکه بگویم کارم مهم است باید بگویم طنز من تلخ است. بعد می گویند چرا شاد نیستیم؟

یا مثلا فرض کنید جاهایی که مردم شادی می کنند کجاست؟ یا می رقصند، یا نمایش می بینند، یا کنسرت موسیقی شاد دارند، یا مراسم عروسی است، یا …. یعنی کلا در سال صدها میلیارد توسط دولت خرج می شود که جلوی همین چیزها گرفته شود و تقریبا همه کارهایی که مردم را شاد می کند طبق مواد قانون مجازات اسلامی ممنوع است. اصلا همین را در نظر بگیرید که پانزده مداح مهم کشور که کارشان گریاندن مردم است میلیاردر هستند و برنامه های شان تا دو سال بعد پر است و تازه یکی شان هم اینقدر وقتش پر بوده و کارش هم توپ است که هفته قبل به طرف یک ماشین تیراندازی کرده و البته معلوم است که پلیس هم تائید کرده که ایشان اسلحه اش مجوز داشته و قرار است کسانی که از جلوی گلوله او فرار کردند جریمه کنند و به مردم بگویند وقتی کسی به طرف تان تیراندازی کرد، و فهمیدید مداح است حق ندارید فرار کنید. یا مثلا همین که از صد طنزنویس ایرانی از مشروطه تا امروز، فقط بیست درصدشان زندان نرفتند یا در کشور ماندند و اصولا با اسم واقعی حق داشتند کار کنند.

حالا دولت را بی خیال شویم، اصولا خود مردم برای چی باید بخندند؟ فرض کنید جوک بگوئیم، جوک های ما یا قومیتی است، یا جنسیتی است، یا دینی است، یا مربوط به روستائیان است، یا مربوط به سیاستمداران است، اصلا یک جوک را بگوئید که گفتنش با مجازات مواجه نشود. اصلا مگر کسی تحمل دارد؟ فقط می توانیم بگوئیم ما ایرانیان فلان و ما ایرانیان بهمان. من که کاری ندارم ولی عکس اعضای کابینه و نمایندگان مجلس در سی سال گذشته را بگذارید جلوی چشم تان، ببنید از وحشت سکته می کنید یا نه. حالا بگذریم از حسنی و احمدی نژاد که بدون قصد قبلی اسباب تفریح می شدند. ولی واقعا همین که رتبه 115 را کسب کردیم واقعا همت بلندی می خواهد.

بابک زنجانی، سندروم الف نون

یعنی یک آدم به همین سادگی این همه خبر تولید می کند؟ البته به نظرم طرف ناشی از “ سندروم الفنون” است، یعنی سندروم احمدی نژاد. باور کنید بعد از کارهایی که احمدی نژاد در این هشت سال کرد، اصلا بعید نیست که هر کسی با هر میزان توانایی عقلی و هوشی هر کاری دلش بخواهد نکند. امروز یکی از سایت ها نوشت که بابک زنجانی جعل سند می کرد، مثلا نامه ای از طرف بانک معتبر ژاپنی برای سازمان بهزیستی می فرستاد که سه میلیارد پولش را به حساب بهزیستی ریخته، فردا هم پول به حساب نمی آمد. به همین راحتی. فکر کنید مثلا آقای احمدی نژاد وقتی می آمد می گفت فردا ما به قله های هسته ای می رسیم و آن فردا هیچ وقت نمی آمد، مسئله همین بود. یعنی به نظرم احمدی نژاد چیزی را به همه ثابت کرد. او ثابت کرد که هیچ قاعده ای لازم نیست رعایت کنی، هر دروغی می توانی بگوئی، هیچ فکری برای هیچ کاری لازم نیست بکنیم و اصولا شجاعت یعنی اینکه هر غلطی دوست داری همین الآن جلوی همه بکنی. حالا این تپه یا آن تپه فرقی نمی کند.

البته آقای فولادگر گفته که « بابک زنجانی ها در دوره سازندگی متولد و در دوره اصلاحات رشد کردند.» و حتما می خواست نتیجه بگیرد که لابد در آن دوره طرف میلیاردر شده. ولی باز هم به اندازه 23 سانت جای شکرش باقی است که بابک زنجانی اولا دویست سال سن ندارد، ثانیا تقریبا معلوم است که چه زمانی چقدر پول از کجا آورده. شروع قضیه در همین است که سال 1375 به دلیل ورشکستگی زندان رفته. البته از آنجا که بابک زنجانی میلیاردر است و هر میلیاردری به هاشمی مربوط است، گشتند و گشتند و کشف کردند که او بین سالهای 1349 تا 1355 به دنیا آمده و در سالهای 1369 تا 1374 هاشمی رفسنجانی را به مدت سه دقیقه ملاقات کرده و چون خطاط خوبی بوده، هاشمی بعد از یک ملاقات سه دقیقه ای او را یکراست فرستاده که بشود راننده محسن نوربخش رئیس کل بانک مرکزی و چون خط خوش با ارز رابطه تنگاتنگی دارد، نوربخش که خودش قاچاقچی و ضمنا رئیس کل بانک مرکزی بوده روزی 17 میلیون دلار پول به او می داد که او به بازار تزریق کند. البته رقمی بین دو میلیون دلار تا 325 میلیون دلار توسط محسن نوربخش یا محسن هاشمی.

لبته اصل قضیه این است که وقتی کسی مثل عبدالمالک ریگی در دوره احمدی نژاد وقتی 25 ساله بود سر مردم را می برید، باید یادمان باشد که همین عبدالمالک ریگی چون در زمان خاتمی بیست ساله بود مقصر اصلی خاتمی است و چون عبدالمالک در سن دوازده سالگی اش هاشمی رئیس جمهور بود، بنابراین مقصر اصلی هاشمی است. اینکه طرف در دولت احمدی نژاد و با دولت احمدی نژاد همکاری کرده اصلا مهم نیست، اینکه هشت سال اصلی که او شرکت داشته کلا در زمانی بوده که احمدی نژاد همه کاره مملکت بوده اصلا مهم نیست، مهم فقط همین است که همین بابک زنجانی در سن 21 سالگی سه دقیقه هاشمی را دیده، و کلا همین. البته باز 27 سانت جای شکرش باقی است که میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی در خانه شان در حصر هستند، وگرنه می گفتند که تمام پول های بابک زنجانی از طریق آنها به دستش رسیده است. باور کنید. 

مردم کره شمالی در تائید رهبر کره تظاهرات کردند

براساس یک خبر که در یک وب سایت منتشر شده مردم کره شمالی در تائید رهبر کره یعنی کیم جونگ اون تظاهرات کردند و گفتند که رهبرشان را خیلی خیلی دوست دارند. به همین دلیل دیروز در تقویم کره به روز 9 دی موسوم شده است. و اصولا قرار است مثل روز قدس که برای دفاع از فلسطین در تمام جهان اسلام برگزار می شود یا نمی شود ما که خبر نداریم، ولی خبرش را شنیدیم که برگزار می شود، قرار است روز نهم دی در تمام کشورهایی که رهبرشان خیلی بزرگ است، به عنوان روز خودجوش حمایت از رهبری جشن گرفته شود و مردم بیایند کل حرفهایی را که رهبر در 365 روز گذشته گفته تائید کنند و با مشت محکم و سگ هار توی دهان دشمنان رهبر بزنند و گازش بگیرند تا چشمش کور دنده اش نرم فکر نکند چون عمه طرف را برده مسافرت بنا براین وقتی که طرف سخنرانی کرد، می تواند یواش دست بزند. عمه رهبر جای خودش، دست زدن هم جای خودش.

حتی اگر کسی خواهر رهبر را هم ببرد سفر، باز هم حق ندارد موقعی که باید با هیجان دست بزند، بشکن بزند یا موقعی که باید بشکن کلفتی بزند، بشکن ریز بزند یا موقعی که باید تیر در کند فقط یک صدایی بدهد که معلوم نباشد صدای چیست. البته این نکته هم خیلی مهم نیست که به فرض اگر مردم کره شمالی نمی خواستند بیایند به خیابان و رهبرشان را تائید کنند چی می شد؟ وقتی شوهر عمه رهبر بخاطر اینکه یواش دست زده، الآن موش یا گربه یا سگ خوردتش ببینید مردم معمولی اگر تظاهرات نیایند چه می شود؟ یا اصلا فرض کنید بقول هوسان مینگ یکی از رفقای کره ای ما مردم پیونگ یانگ دیروز برای پیروزی تیم فوتبال کره بر تیم برزیل در جام جهانی 2014 دمشق به خیابان آمدند. حتما می خواهید بگوئید که اصلا مسابقات جام جهانی در دمشق نیست و اصلا این مسابقات شروع نشده و اصلا کره در مسابقات نیست و اصلا ممکن نیست کره شمالی قهرمان جام جهانی فوتبال بشود. این نظر شماست. نظر مردم کره این نیست. الآن بیست سال است که کره شمالی قهرمان شکست ناپذیر فوتبال جهان است. مردم کره خودشان همه بازیها را از تلویزیون که نه ولی از رادیو شنیده اند. نتیجه بازی ها را در روزنامه خوانده اند. یا فرض کنید دیروز مردم پیونگ یانگ به خیابان آمدند که سالگرد کشف سماور را توسط کیم جونگ ایل جشن بگیرند، یا هر چیز دیگری، اصلا به شما چه ربطی دارد؟ چرا در مسائل کشورهای دیگر دخالت می کنید؟

اصلا فرض کنید که در پیونگ یانگ حتی یک نفر به خیابان نیامده باشد، مگر کسی می فهمد؟ اصلا فرض کنید یک تصویر از پانزده سال قبل کره شمالی را به شما نشان بدهند و بگویند این مال دیروز است، مگر شما تا حالا جز همان ده تا عکس چیزی از کره شمالی دیدید؟ من نمی دانم چه فرقی می کند که در کره شمالی مردم چکار کنند، وقتی فلان فرمانده سپاه در مورد دو سال قبل در شهری مثل تهران که مردمش حداقل پانصد هزار دوربین موبایلی در خیابان داشتند و دهها دوربین و صدها هزار آدم توی خیابان بود، می گوید که آبجوی صلواتی می دادند، می خواهید در کشوری که هیچ تصویری از آن وجود ندارد، و شوهر عمه رهبرش در عرض اوچ ثانیه از کل آرشیوهای تاریخ کشور حذف می شود، خبر دقیق داشته باشید؟ اصلا خبر کره شمالی به چه دردتان می خورد؟ همان کره جنوبی خوب است با آن همه سریال های ایرانی پسند و خوش چشم و ابرو و خوش ترجمه فارسی وان. ول کنید برادر من!

یک پیامبر جدید در کنگو ظهور کرد

بیا، هی منتظر امام می مانیم پیامبر ظهور می کند، منتظر پیامبر می مانیم خدا ظهور می کند. همین هفته گذشته « جوزف موکونگوبیلا موتوبو» پیامبر جدیدی در کنگو ظهور کرد و همان اول کار میخ اش را محکم کوبید و گفت بعد از مسیح من اولین و تنها پیامبری هستم که ظهور کردم. حالا اگر فردا ده تا کشور آفریقایی افتادند به جان هم و دوباره هفت میلیون نفر همدیگر را کشتند، بیخودی داغ نکنید. البته در همین پنجاه سال گذشته، فقط در آفریقا و آسیا بیش از سی نفر پیامبر کلاس بالا ظهور کرده. در حد شموشک نوشهر که هر ماه 300 تا امام زمان فقط در آن جا دستگیر می شود، یکی که در ازبکستان کتابش را فرستاد کره ماه، احمدی نژاد که جلوی چشم خودمان هاله نور دید. اصلا مگر در کشور خودمان این همه معجزه نمی بینیم؟ البته این یکی خیلی خطرناک است. طرف عطف به ماسبق هم کرده است. یعنی کل مسلمانان و مورمون ها و بهایی ها و نصف مردم جهان کلا از زیر لحاف خدا افتادند بیرون. حالا یک سئوال می کنم، بعدا بروید تنهایی به من هر چقدر خواستید فحش بدهید. از سال 1960 یک جنبش عظیم در آفریقا به راه افتاد و حدود 70 کشور آفریقایی مستقل از استعمار شدند. در سی سال گذشته عمر متوسط مردم این کشورها سی سال کم شده است. یعنی حدود نصف مردم آفریقا در این سالها کشته شدند. البته که استعمار و کلونیالیزم خیلی بد است. آدم باید استقلال داشته باشد مستقلا همه بینی پهن ها را بکشد چون خداوند گفته بینی درازها حق دارند.

چهار میلیون ایرانی در دام وی چت

روزنامه جوان نوشت: وی چت چهار میلیون ایرانی را به دام انداخت.

ما: یعنی چهار میلیون نفر را به دام انداخت و برد معتادشان کرد؟

آنها: نه بابا، آن چهار میلیون نفر که قبل از وی چت معتاد به مواد مخدر بودند و حال وی چت ندارند.

ما: یعنی چهار میلیون نفر را به دام انداخت و برد خارج و مخ شان را در فرنگ به کار گرفت؟

آنها: نه، آنها که از ایران رفتند پنج میلیون هستند، ربطی هم به وی چت ندارد.

ما: یعنی چهار میلیون نفر را گرفتار زندان و قرض و بدهی کرد و پرونده برایشان تشکیل داد؟

آنها: نه برادر من، نه میلیون نفر پرونده دارند و پرونده شان هم ربطی به وی چت ندارد.

ما: یعنی چهار میلیون نفر را از کار بیکار کرد و برایشان مشکل جدی ایجاد کرد؟

آنها: نه بابا، این کار را احمدی نژاد برای شش میلیون نفر کرد و ربطی به وی چت ندارد….

ما: یعنی چهار میلیون مرد و زن را دچار فحشا کرد و از آن کارهای بد و بی ناموسی؟

آنها: نه برادرجان! این که طبق اعلام پلیس تهران بین 300 تا 600 هزار زن روسپی در تهران وجود دارند که با خانواده های شان می شوند سه میلیون نفر. اینها قبل از وی چت هم بودند.

سئوال اساسی: یعنی کس دیگری هم باقی مانده که به دام نیافتاده باشند؟