مجلس خبرگان رهبری نهادی تزئینی، اما قانونی است. انتخابات مجلس خبرگان رهبری زیر کنترل شورای نگهبان که اعضای فقیه آن را رهبر برمی گزیند برگزار می شود. این شیوه از انتخابات کنترل شده اجازه نمی دهد تا خبرگانی به آن راه یابند که اجرای اصولی از قانون اساسی را وظیفه ی خود می دانند. این وظایف عبارت است از انتخاب رهبر، نظارت بر عملکرد رهبر، اعلام بی کفایتی رهبر و عزل رهبر. این وظایف را قانون اساسی برای خبرگان رهبری تعیین کرده و همزمان مکانیسم انتخابات مجلس خبرگان رهبری را چنان تدارک دیده که فقط عاشقان و ذوب شدگان رهبر اجازه ی ورود به آن را پیدا کنند. مجلس خبرگان رهبری با اوصاف قانونی و سوابق اجرائی که از آن می شناسیم، از عهده ی این وظایف مهم بر نمی آید.
جنبش اعتراضی مردم ایران از روز 22 خرداد1388 به این مجلس و چگونگی برخورد آن با شیوه های رهبری حساس شد و جمع بزرگی از معترضان امیدوارانه به آن چشم دوختند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که نمی توانند به این مجموعه امید ببندند. آگاهی بر عجز و ناتوانی خبرگان رهبری، بیش از پیش پیام آور این معنا شد که مجلس خبرگان رهبری در ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی فقط برای تایید بی چون و چرای رهبری که روی کار است گنجانده شده است. شاید اگر یک چهره ی مقتدر سیاسی و خودی مانند هاشمی رفسنجانی ریاست این مجلس را به عهده نداشت، و این چهره تا همین اندازه با مردم معترض در چارچوب وضع موجود همدرد نشده بود، نام و وظایف قانونی خبرگان این قدر در دهان ها نمی چرخید که دو سالی است چرخیده است و ریاست بر آن چندان اهمیت پیدا نمی کرد که در گمانه زنی ها به یک رویداد تعیین کننده ی سیاسی تبدیل کند که در پیش است. ماندگاری یا حذف هاشمی رفسنجانی از مسند ریاست در انتخابات روز 17 اسفند به مجموعه ی قدرت، ویژگی تازه ای می بخشد و نقش آینده ی سیاسی محمود احمدی نژاد را شاخص می کند.
به عبارت دیگر بودن یا نبودن هاشمی رفسنجانی در مقام ریاست مجلس خبرگان نه از باب اهمیت و اعتبار مجلس خبرگان است - که می دانیم شیر بی یال و دمی بیش نیست - بلکه از آن رو ست که هاشمی رفسنجانی توانسته است بخشی از اعتراض ها را درون حاکمیت و درون همین نهاد تزئینی به زبان سیاسی نظمی که خود از پایه گزارانش بوده، نمایندگی کند. این موضع گیری که خیلی ها انتظارش را نداشتند در مجلس خبرگان رهبری انعکاس یافته و صحنه ای سیاسی آراسته که هرچند وجودش از حیث نظارت بر رهبری، ضمانت اجرا ندارد، اما معادلات سیاسی را در هم ریخته است. اینک حتا آن بخش از گفتمان جنبش که ساختار شکن نیست، برماهیت قانونی مجلس و درجات ضعف آن نسبت به نظارت بر عملکرد رهبر آگاهی دارد. با این حال از زاویه ی سیاسی و منازعاتی به ادامه ی حضورهاشمی رفسنجانی در مقام ریاست بر آن بها می دهند. البته در جای نمادی از اعتراض و همدردی و شاید مانعی در برابر تندروی های بیشتر. او را همچون نمادی می نگرند که اگر در این مقام باقی نماند، بازی های احمدی نژادی با تسهیلات بیشتری به مراحل خطرناک تری نزدیک می شود. در آن مرحله فقیه از هر قبیل و با هر درجه از تندروی و میانه روی در سیاستگزاری جائی نخواهد داشت و با این وصف چیزی هم دست مردم را نمی گیرد. شکل سیاسی آینده ی سیاسی ایران در صورت این دست به دست شدن، دیکتاتوری تازه ای است که خود را در بلوف زنی های بودجه ی سال 1390 که با تاخیر بسیار به مجلس ارائه شده تبیین می کند. این پرده ای است نهائی از آن بازی ها که جمع بزرگی از معترضین، معصومانه به آن چشم دوخته بودند.
جنبش های اعتراضی در عبور از فراز و نشیب ها، به رویدادهائی که نشانه های کوچکی از پیروزی را انعکاس می دهد، دل می بندند. از دست رفتن این امیدهای کوچک نه تنها به نومیدی و افسردگی می انجامد که خشم و خروش را درجای وجهی از افسردگی دامن می زند. بستگی به این دارد که آرایش سیاسی پشت صحنه ی این انتخابات که در راه است به کدام سمت و سو گرایش داشته باشد. حذف هاشمی رفسنجانی که احتمال آن قوی است، حتا به نفع دیگر اعضای کنونی این نهاد نیست. برمجلس خبرگان تهمت بسته اند که قرار است بر عملکرد رهبر نظارت داشته باشد. این تکلیف از عهده ی نهادی که دست نشانده ی رهبر و شورای نگهبان است بر نمی آید. اما بقا یا حذف هاشمی رفسنجانی از ریاست این مجلس به شدت سیاسی شده و حامل پیامهای متفاوت سیاسی است.
ابقای هاشمی رفسنجانی شاید چنین معنا دهد که سیستم هنوز کمر به نابودی تمام و کمال خودی های معتقد به حرکتهای میانه رو نبسته، از حذف هاشمی چنان برخواهد آمد که در آینده ای نه چندان دور دستجات احمدی نژادی آن را تسخیر می کنند و در آن صورت آقایان مجتهدینی که برای ریاست مجلس به زیان هاشمی رفسنجانی دست و پا می زنند، خود به حاشیه رانده می شوند و دیر نخواهد بود که همین نهاد بی خاصیت که محل و مرکز منازعات سیاسی شده، یا چرخ حکومت احمدی نژادی را روغن کاری کند یا یکسره درش را ببندند و حتا مواجبش را قطع کنند. آینده نگری های اعضا که پشت هاشمی رفسنجانی را به سود نظام حکومتی احمدی نژادی خالی کردند آن ریتم و آهنگ را نخواهد داشت که آنان در مجلس خبرگان به انتظارش نشسته اند. این فرصت طلبان عموما همان کسانی هستند که بارها گفته اند “هاشمی رفسنجانی ستون انقلاب” است. از پیش معلوم است که آوار تخریب ستون روی سر خود شان می ریزد. دستجات وابسته به احمدی نژاد اقتدارگرا، این همه چاپلوسی از هاشمی را که در پرونده فرصت طلبان ثبت تاریخ شده است، بر آنها نخواهند بخشید.