“یعقوب لیث که پشتگرم به نیروی عیاران در آرزوی دولتی مستقل،سر از فرمان خلیفه برتافته بود خراسان را گرفت.هنگامی که به نیشابور رسید.شنید کسانی وی را (که عهد وفرمان خلیفه ندارد) سرکش می دانند.
یعقوب مردم را به پیشگاه فرا خواند وخود برفراز جایگاهی، که دوسویش مردان مسلح بسیاری ایستاده بودند، آرام گرفت وبه پرده دار گفت: اینک عهد امیرالمؤمنین رابیاور تا به گردآمدگان بنمایانم.
پرده دار رفت وچون بازآمد تیغ بی نیام دردستارپیچیده ای، را پیش روی امیر نهاد. وی تیغ برگرفت ودر حالی که آن را در هوا می جنباند به مردم گفت:امیرالمؤمنین را به بغداد مگر نه این تیغ نشانده است؟ مرا هم به این جایگاه همین تیغ نشانید. پس عهد من وامیرالمؤمنین یکی است…”
این حکایت که آغازگر کتاب آیین واندیشه در دام خودکامگی به قلم سیدمحمد خاتمی است. می تواند به خوبی بیانگر دغدغه های اصلی نویسنده در نوع مواجهه با قدرت باشد. خاتمی به عنوان یک آسیب شناس سیاسی با نقل این واقعه تاریخی به مهمترین عامل مشروعیتبخش حاکمیت پس از خلفای راشده ، یعنی قدرت شمشیر اشاره کرده این مساله را یکی از مهمترین علل فروپاشی تمدن اسلامی معرفی می کند.
در این کتاب که می توان به نوعی آن را مرثیه نامه خاتمی بر ویرانه های تمدن اسلامی قرون گذشته نامید، تلاش شده است که با بازخوانی تاریخ به عوامل مختلف افول این تمدن اشاره کند. با این حال اگر همگی عوامل ریزو درشت مورد اشاره خاتمی در این کتاب،سخنرانی ها ومکتوبات دیگر وی را نیز بررسی کنیم به راحتی درخواهیم یافت که به نظر خاتمی همه این عوامل اجرامی در منظومه تغلب( چیرگی) هستند که به مدد نیروی درفش ودینار ودروغ بنای رفیع تمدن چندصد ساله اسلامی را از درون متلاشی کردند.
درکنار معرفی وبازشناسی این عوامل در آثار خاتمی نشانه های یک دریغ وافسوس بزرگ نیز به چشم می خورد وآن مغایرت حکمت نظری وعملی اندیشمندان اسلامی در نوع مواجهه با قدرت است.
در تاریخ ما هرگاه حکما وفلاسفه به قدرت دست یافته اند حکمت نظری را به گوشه انداخته از همان روش حکام متغلب در برخورد با توده ها بهره گرفته اند از خواجه نظام الملک گرفته تا ابن سینا وخواجه نصیرالدین آیا تفاوت محسوسی بین شیوه اداره امور توسط آنها با وزرایی چون جعفر برمکی وابن سهل وجود داشته است؟
خاتمی دربخش دیگری از کتاب آیین واندیشه در دام خودکامگی درباره این مساله نیز می نویسد”پیامبر اسلام برپایه کرامت خدایی انسان، یثرب را به مدینه النبی تبدیل کرد…اما تقدیر تاریخی مسلمانان چنان بود که نیم قرن پس از دمیدن آفتاب اسلام ابر سیاه «تغلب» وخودکامگی آسمان زندگی اجتماعی آنها را تیره کرد ودر این تیرگی چشم بصیرت اندیشمندان به روی ماهیت قدرت وسیاست بسته شد…واندیشه سیاسی به پرتگاه بدفرجام توجیه،تطهیر ودست بالا تشریح امر سیاست جاری فروغلتید…(صفحه 424)
با توجه به مطالب اشاره شده شاید بتوان تحلیلی نزدیکتر به واقعیت از نوع عملکرد خاتمی در ایام هشت ساله سکانداری دستگاه اجرایی کشور ارائه کرد.
خاتمی وحامیان وی که درسال75 با استراتژی اعلام رسمی وجود صدایی متفاوت در جامعه آن روز پا به میدان رقابت در انتخابات ریاست جمهوری هفتم نهاده بودند، با اقبال گسترده توده ها درفردای دوم خرداد خود را ناباورانه در برابر کاخ ریاست جمهوری دیدند. باکوله باری از شعارها،اهداف وبرنامه هایی که جامعه در انتظار اجرای آن لحظه شماری می کرد. شعارهایی چون قانونگرایی،پاسخگو کردن قدرت، عدم خشونت، جامعه مدنی و…
خاتمی با وجود آن عقبه فکری که در ابتدای متن بدان اشاره شد در برابر یک سه راهی مهم وتاثیرگذار قرار گرفته بود که انتخاب هر کدام از راه ها می توانست سرنوشت کشور را تغییر دهد.
نخستین راه آنکه به مقتضای قدرت، از آرمان ها واهداف وبرنامه های خود دست بشوید ومانند بسیاری حکما وفلاسفه سلف، برای ماندن در مسند قدرت به توجیه وتطهیر وضع موجود بپردازد.
دومین راه پیش روی خاتمی نیز این بود که بدون توجه به ساختار حقیقی وحقوقی قدرت در کشور برشعارها وبرنامه های خود پای فشارد ودر این راه برخی آرمان های اصلی خود از جمله قانون گرایی را قربانی کند و قهرمان وار ساختارصلب مقاوم در برابر خود را بشکند ویا قهرمانانه با قدرت وداع کند.
اما راه سومی نیز بود که نه بیمه کننده قدرت وی بود و نه نامی قهرمانانه برای وی به ارمغان می آورد این راه هم چیزی نبود جز کوتاه نیامدن از آرمان ها حتی به قیمت تحمل فشار خردکننده جریان ضد اصلاحات وحرکت مستمر ومسالمت آمیز در مسیر سنگلاخی اصلاحات …
با بررسی رفتار خاتمی به نظر می رسد که وی سومین راه را در دوره هشت ساله حضور در قدرت برگزیده باشد.
اگر به یاد داشته باشیم در بحران های پیش آمده خاتمی خشونت را نیز با خشونت پاسخ نداد ودربرابر تور قانونی که ضد اصلاحات در برابر وی و همکارانش پهن کرده واتفاقا توانست تا حدود زیادی از قدرت تاثیر جریان اصلاحی بکاهد نیز به شیوه های غیر قانونی تمسک نجست.
خاتمی در دوره حضور در قدرت نه به مانند فلاسفه وحکمای گذشته شطرنج حکومت، را به سیاق سلاطین بازی کرد ونه نرد قدرت را به سودای قهرمانی به طرف مقابل واگذار کرد…
با این حال به حتم می توان پیش بینی کرد که در کتب بررسی تاریخ سیاسی کشورهای اسلامی نگاشته خواهد شد که فیلسوفی با رای مردم به حکومت رسید ، اما طلسم قدرت نتوانست ماهیت اندیشه، اصول و عملکرد او راجادو کند.