فیلم انیمیشن “پرسپولیس” ساخته مرجان ساتراپی که دیدگاهی انتقادی به جمهوری اسلامی دارد، توانست جایزه ویژه هیات داوران جشنواره کن را به خود اختصاص دهد. این موفقیت سبب شد که کارگردان فیلم ناگهان به عضویت “صهیونیسم جهانی در بیاید” و ماموریتش از سوی “ناتوی فرهنگی” براندازی تعیین شود. نگاهی به واقعیت فیلم و دشنام های سیاسی مامورین “فرهنگی” جمهوری اسلامی که حتی فیلم راندیده اند، بسیار روشنگر است.
چگونه مرجان ساتراپی صهونیست شد
تا دو هفته پیش که شصتمین جشنواره فیلم کن کلید خورد، نه تنها د رجمهوری اسلامی کسی از وجود فیلمی بنام “پرسپولیس” خبرنداشت، حتی در خارج از کشور همصحبت چندانی در باره این فیلم زده نمی شد.
مجموعه 4 جلدی هم که در اروپا و بوِیژه فرانسه شهرت داشت و سال ها ا زانتشارش می گذشت هرگز موردتوجه مامورین فرهنگی جمهوری اسلامی قرار نگرفته بود.
ماجرا از جائی شروع شد که جشنواره کن برای دومین سال پیاپی نه تنها فیلمی از جمهوری اسلامی را نپذیرفت، پرسپولیس را هم در بخش مسابقه به داوری گذاشت. حادثه ای که سبب انتشار دوگزارش پیاپی در “روز” شد. اولی به فیلم می پرداخت ودومی داستان زندگی کارگردان آن را باز می گفت.
این دوگزارش که برای اولین بار در نشریات فارسی زبان انتشار می یافت، با مطالب ومصاحبه های نشریات مختلف جهان همراه شد و تازه جمهوری اسلامی دریافت که فیلمی به این نام وجود دارد و از دوسو حمله به آن را شروع کرد.
دروغ های کیهان
روزنامه کیهان تهران که متخصص یافتن جاسوس” فرهنگی و غیرفرهنگی است، طبق معمول برای کوبیدن فیلم به “افشاگری” پرداخت، اطلاعات مندرج در مطبوعات مختلف در را هر جور که دلش می خواست بهم چسباند تا ثابت کند که فیلم را صهیونیسم جهانی تهیه کرده است.
ارگان امنیتی – نظامی کیهان که تحت عنوان “روزنامه” منتشر می شود، کشف خود را چنین اعلام کرد: “این فیلم که روایتی سیاه، تاریخی مجعول با رویکردی خصمانه را از انقلاب اسلامی ایران بازمی تاباند، از سوی کمپانی «سونی پیکچرز کلاسیک» در آمریکا پخش شده است. این کمپانی صهیونیستی را «استیون اسپیلبرگ» و «کاترین کندی» مدیریت می کنند. اسپیلبرگ یهودی را که در ایران بیشتر با فیلم های صهیونیستی ای چون «فهرست شیندلر» می شناسند، یکی از فیلمسازان هالیوودی متعلق به آژانس یهود به شمار می رود که در پروژه جهانی «ناتوی فرهنگی» به عنوان پخش کننده ای با پشتوانه اقتصادی مقتدر در نظام استودیویی سینمای آمریکا، بنای رویارویی با تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی را دارد.”
و با یک چرخش قلم جشنواره کن را به صهیونیسم وصل کرد: “فستیوال ساحلی فیلم کن از سال 1992 در همگامی با اردوگاه هنری صهیونیسم دانست که پروژه «ناتوی فرهنگی» را تئوریزه می کنند، سیاستی که در ایران با نام «سینمای جشنواره ای» خوانده می شود.”
البته تمامی این تعاریف اختراع مامورین کیهان است و “سینمای جشنواره ای” اساسا چنین تعریفی ندارد.با زخوانی پروسه تیدیل کتاب پرسپولیس به فیلم هم نشان می دهد که کمپانی ذکر شده در مطلب کیهان تنها پخش کنندته فیلم است و بس.
کیهان که قادر است فیلم ها را ندیده هم “تحلیل” کند، در باره مضمون فیلم نوشت: “این فیلم که روایتی سیاه، تاریخی مجعول با رویکردی خصمانه را از انقلاب اسلامی ایران بازمی تاباند تصویرگر حتی نتوانسته از دایره شعارهای سیاسی علیه ایدئولوژی ای که نمی پسندد (دین مقدس اسلام) پا را فراتر گذارد.”
مهدی کلهر مشاور رسانهای رئیس جمهور هم گفت: “شروع اسلامستیزی در ادبیات نمایشی غرب از فرانسه بوده و ساخته شدن و مطرح شدن فیلم ضدایرانی «پرسپولیس» در کن هم در راستای همین اسلام ستیزی است. فیلم پرسپولیس در ادامه آثاری مانند 300 قصدتخریب فرهنگ ایرانی را دارد و مسلما این هم آخرین فیلم ضد ایرانی نخواهد.”
واقعیت فیلم
وقتی فیلم به نمایش درآمد، حاضران در سالن لبریز از جمعیت دیدند که فیلم اساسا نه ضد ایرانی است و نه حتی ضداسلام، بلکه روایتی واقعگرایانه و غیر شعاری از حوادثی است که بر مردم ایران گذشته است.
محمد عبدی، منتقد سرشناس سینمای ایران، واقعیت فیلم راچنین شرح می دهد: “ساتراپی قصد ندارد حرف بسیار بزرگی بزند، تنها می خواهد قصه ساده زندگی اش را با مخاطب در میان بگذارد، قصه ای که برای هم نسلان ساتراپی یعنی کسانی که دهه چهارم زندگی شان را می گذرانند، کاملاً ملموس است. نسل ساتراپی، نسلی است که ناگهان سیل وقایع اجتماعی و سیاسی غیر قابل پیش بینی، بنیان زندگی و تفکرشان را دگرگون کرد. ساتراپی از انقلاب می گوید و از این که خانواده روشنفکری مثل خانواده او چطور چپ بودند و گمان شان بر این بود که با انقلاب بساط دیکتاتوری برچیده خواهد شد. مرجان کوچک اما خیلی زود با اعدام عمویش روبرو می شود؛ همو که از زندان شاه آزاد شده بود و گمان می کرد که همه چیز به زودی روبراه خواهد شد. جنگ واقعه بعدی است که او و خانواده اش را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهد و بالاخره مهاجرت اجباری که ابتدا با شکست روبرو می شود و او باز می گردد، اما باز فضای ایران برایش قابل تحمل نیست و مهاجرت دوم با یک شروع دیگر است: فیلم سیاه و سفید، رنگی می شود.
فیلم ساتراپی از یک جامعه آشفته حرف می زند، از جامعه ای که در آن دو نوع زندگی وجود دارد: زندگی بیرونی و درونی. مرجان پس از بازگشت به ایران با این زندگی دو گانه روبرو می شود. از سویی یک زندگی رسمی است در بیرون خانه که برای آن چارچوب تعیین شده؛ بی انکه مردم در استقرار این چارچوب بسته نقش چندانی داشته باشند. محیط دانشگاه و خیابان مملو از بگیر و ببند و “ممنوع” بودن است. او مجبور است یک جور لباس بپوشد که دوست ندارد و در دانشگاه هنر، هر قسمت تابلوی نقاشی که در آن یک زن نقاشی شده، دچار سانسور است و استاد درباره چیزی حرف می زند که شاگردان نمی بینند. مدل نقاشی دانشجویان هم دختری است با چادر!
نگاه ساتراپی بیشتر به وقایع اجتماعی ای است که زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهند. او ابتدا چیزی درباره انقلاب و جنگ نمی داند، اما این انقلاب و جنگ است که سرنوشت او را رقم می زنند و طبیعتاً با یک نگاه بی طرف، شاهدیم که انقلاب و جنگ چطور سرنوشت یک نسل را شدیداً تحت تاثیر قرار داد: چه آنها که بعد از انقلاب به زندان رفتند یا جان خود را از دست دادند و چه آنها که در جنگ شرکت کردند و چه آنها که ناگزیر مهاجرت کردند و در گوشه دیگری از این دنیا سکنی گزیدند، همه و همه از هر طیف تحت تاثیر وقایع بعد از انقلاب ایران بودند. فیلم قصه این وقایع است از دید یک نفر از این نسل که این وقایع را خود تجربه کرده و به چشم دیده است.”
تلاش برای جلوگیری از نمایش فیلم
جمهوری اسلامی همزمان با “افشاگری” های یاد شده، کوشیداز مجاری رسمی جلوی نمایش فیلم رابگیرد.
حعفری جلوه، معاون سینمائی وزارت ارشاداسلامی که از سردار هرندی دستور داشت بهر ترتیب شده مانع نمایش فیلم شود، بلافاصله همین دستور را به مسئولین بنیاد فارابی که د رکن بودند، ابلاغ کرد. به او توضیح داده شد که حتی رئیس جمهور فرانسه هم نمی تواند مانع نمایش فیلمی د رکن شود. مذاکره ای که چند ساعت طول کشید و سرانجام منجر به ارسال نامه زیر توسط علیرضا رضاداد مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی شد: “امسال جشنواره فیلم کن در اقدامی غیرمتعارف و نامتناسب فیلمی را درباره ایران انتخاب نموده است که در بخشی از آن چهرهای غیرواقعی از دستاوردها و نتایج انقلاب شکوهمند اسلامی ارائه نموده است و خود را در معرض این اتهام قرار داده است که از یک سو با انتخاب نکردن فیلمهای ارزشمند سینمای ایران و از سوی دیگر با انتخاب چنین فیلمی به جای نگرش هنرمندانه اقدامی در جهت سیاستهای جانبدارانه سلطهگران قدرت نموده است و برخلاف شعار آزادنگری و آزاداندیشی رویه جانبداری از زورمندان جهانی را اتخاذ کرده است.
آیا انتخاب چنین فیلمی در کنار انتخاب نشدن فیلمهای ارزشمند ایرانی اقدامی قابل گذشت است و آیا چنین رفتاری واجد هیچ معنای سیاسی و غیرفرهنگی و حتی ضد فرهنگی از سوی آن جشنواره به حساب نمیآید؟”
روشن بود که این نامه تاثیری در نمایش فیلم نخواهد داشت. اقدام بعدی سفر فوری علیرضا داد همراه با محمد رضا شریفی نیا و مسعودده نمکی به کن برای جلوگیری ا زنمایش فیلم بود. وقتی هیئت مزبور به کن رسید، مرجان ساتراپی از پله ها بالا می رفت تا جایزه ویزه هیئت داوران را دریافت دارد.