ایران در خاور میانه در پی چیست؟

سعید قاسمی نژاد
سعید قاسمی نژاد

زبان دیپلماتیک و سیاستهای ایران از دید  بسیاری از تحلیلگران  نادرست و غیرمنطقی است.عده ای این سیاستها را معلول دیوانگی احمدی نژاد می دانند، حال آنکه نگاهی دقیقتر به رفتارهای عجیب و ادعاهای غریب احمدی نژاد نشان می دهد در پس آنچه انجام می شود، برنامه ای نهفته است.

اماهدف ایران در منطقه خاور میانه چیست؟ در کوتاه مدت ایران می کوشد با بسط نفوذ خود در میدان نبرد، ایالات متحده را از سرزمین مادر خارج کند، در نقاط دیگر با ایالات متحده درگیر شود و از غرب امتیازبگیرد. چشم انداز میان مدت ایران در منطقه ـ که بسیار هم بلند پروازانه به نظر می رسد ـ روی کار آمدن  حکومتهای موتلف یا نزدیک به ایران در منطقه خاور میانه بر اثر شورشها و انقلابهای داخلی است. ایران  اعتقاد دارد که برخی از کشورهای منطقه، دیر یا زود در زیر بار عدم مشروعیت خود فرو خواهند ریخت. این کشورها که عمدتا موتلفین غرب هستند، حکومتهایی غیردموکراتیک و عمدتا سلطنتی دارند که   مبنایی ایدئولوژیک، از آن جنس که حکومت ایران از آن برخوردار است،  را نیز ندارند.این کشورها عمدتا توسط حکومت هایی سلطنتی اداره می شوند.این حکومت ها از آنجا که در کشورهایی سلطنت می کنند که تا قبل از فروپاشی عثمانی، خاندانی سلطنتی هرگز بر آنها حکم نرانده است، ناگزیر از مشروعیت تاریخی سلسله های پادشاهی در کشورهایی که هزاران سال دارای سلسله های سلطنتی بوده اند نیز بی بهره اند.از سوی دیگر از آنجا که این کشورها موتلفین غرب هستند، اپوزیسیون غربگرا،  نه از سوی مردم  حمایت می شود و نه از سوی دولتهای غربی.به ناگزیر در این کشورها تنها اپوزیسیون آماده برای در دست گرفتن قدرت، اپوزیسیون اسلامگرا خواهد بود. ساختار متصلب این حکومتها و عدم فشار لازم از سوی کشورهای غربی به این دولتها افق اصلاحات  را نیز تیره و تار کرده است. با در نظر گرفتن این مسائل به نظر می رسد تصور جمهوی اسلامی در باره سرنوشت این دولتها چندان نیز دور از واقع نباشد.    

با توجه به این تصور،  ایران طی سالهای اخیر سه خط استراتژیک را در منطقه پیش برده است. خط اول، حمایت از شیعیان ساکن کشورهای منطقه و کادرسازی از میان آنها برای خود، عمدتا از طریق حوزه علمیه و سپاه  است. ایران به صورت پیگیرانه این استراتژی را در لبنان، عربستان، بحرین، کویت، عراق و یمن پیگیری می کند.

 خط استراتژیک دوم، مطرح کردن جمهوری اسلامی به عنوان نماد جریان اسرائیل ستیز و غرب ستیز در راستای دیپلماسی عمومی برای خطاب مستقیم به  مسلمانان تندرو و توده های مسلمان وارتباط گرفتن با گروههای تروریستی و افراطی سنی است. مشاهدات نشان می دهد که این دیپلماسی عمومی ایران در میان بخشهایی از توده های مسلمان کارساز هم بوده است. در حالیکه ارتشهای خارجی با اجازه دول مسلمان در سرزمینهای اسلامی به سر می برند، این ایران است که مداوما خواهان خروج این نیروها از منطقه می شود. این رویکرد، ارج و قرب جمهوری اسلامی را در چشم توده های متعصب مسلمان منطقه بالا برده است.از سوی دیگرجمهوری اسلامی در منطقه، خصوصا در عراق و افغانستان با گروههای افراطی سنی ارتباطات نزدیکی برقرار کرده است.گزارشها و شواهد همه حاکی از ارتباط ویژه جمهوری اسلامی و القاعده است. القاعده اگر چه یک گروه افراطی سلفی است، اما هر چه گذشته از هدف قرار دادن شیعیان کاسته و به آنچه نیروهای صلیبی می خواند، مشغولتر شده است.  مهمتر از همه اما پیروزی خیره کننده  جمهوری اسلامی در فلسطین است. جمهوری اسلامی هم اکنون نه تنها مهمترین حامی گروه سنی مذهب حماس به شمار می رود بلکه بنا بر شواهد، به خوبی سیاستهای اساسی خود را بر حماس دیکته می کند. فارغ از بندبازیهای زبانی حماس، حماس از ابتدای به قدرت رسیدن خود تا کنون از خواستهای اساسی ایران منحرف نشده است.  

خط سوم، بدست گرفتن رهبری مبارزه با  امپریالیسم  برای نزدیک شدن به گروههای سکولاری است که اولویت اصلی آنها ستیز با امپریالیسم است، این  سیاستی است که آیت الله خمینی در انقلاب 57 آزمود؛ جمهوری اسلامی در فلسطین آن را مورد توجه قرار داده ودر لبنان حزب الله بدان پایبند است.  جمهوری اسلامی می کوشد با دستیابی به سلاح هسته ای، از سویی خود را در مقابل هجوم خارجی بیمه کند و از سوی دیگر از هم اکنون به همگان بفهماند که برادر بزرگتر در منطقه کیست.

به نظر می رسد جمهوری اسلامی می کوشد از هم اکنون ائتلافی گسترده را فراهم آورد، چرا که به درستی می داند در صورت بروز شورشهای گسترده داخلی، این ملتهای منطقه هستند که تکلیف را مشخص می کنند و نه کشورهای فرامنطقه ای. جمهوری اسلامی هم اکنون نه تنها دفاعی نامتقارن را در دستور کار قرار داده بلکه هجومی نامتقارن را نیز تدارک دیده است. راه مقابله با گسترش بیش از پیش نفود  جمهوری اسلامی به طور خاص و بنیادگرایی اسلامی به طور عام در منطقه حمایت از اپوزیسیون دموکراتیک در ایران و در منطقه است. غرب نه تنها باید از اپوزیسیون دموکرات در ایران دفاع کند بلکه در کشورهای موتلف خود نیز می بایست از هم اکنون اپوزیسیون سازی کند. چه جمهوری اسلامی باشد و چه نباشد، بسیاری از حکومتهای موتلف غرب در منطقه، در میان مدت امکان ادامه حیات به شکل کنونی را نخواهند داشت، تغییرات در این کشورها تنها در صورتی به وضعیتی بهتر راه می برد که بتوان از هم اکنون جایگزینی مناسب برای آنان تدارک دید.