آغازی بر یک پایان

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

اعتراض مدنی یک قلب و هزار چهره دارد. قلب تپنده اش زیر سرکوب و فشار به ترس و تپش خوگر می شود و هزار چهره اش به هر بهانه پرده های جاهلیت را می درد و عالمانه اعتراض می کند. ایران که می گویند ساکت شده و در صف طلا و ارز انرژی از دست می دهد، جاهای دیگری بنای رفیع اعتراض مدنی را تناور می کند. خانه ی هنرمندان را به قول بزرگ مرد هنر های نمایشی ایران ( انتظامی ) بر سر صاحبانش خراب می کنند وهنرمندان جانانه به دفاع از خانه شان ایستاده اند. خانه ی وکلای مدافع را از همان سال 1357 بر سرشان خراب کردند و آنها هنوز بر ویرانه های این خانه که اسمش “کانون وکلای دادگستری” است، اما دیگر مستقل نیست، به اعتراض ایستاده اند و از حق و قانون و استقلال کانون وکلا می گویند. جریان نوظهوری که راه افتاده و اعتراض را به صورت قانونی بازتاب می دهد قصه ی تازه ای از اعتراض را ساز کرده که ستودنی است. این جریان تنها آغازی است بر یک پایان که آهسته و بی شتاب ایران را با ویژگی های یک گذار با استفاده از امکانات و فرصتهای در دسترس آشنا می کند. جریان اعتراضی با سکوت ابراهیم یزدی در دادگاه غیر صالح چند هفته پیش به صورت رسمی آغاز شد و دیروز عبدالفتاح سلطانی با امتناع از دفاع در دادگاه غیر صالح در عمل به ضرورت تداوم آن اصرار ورزید. پیش تر نسرین ستوده به خونخواهی قانون برخاست و نپذیرفت بدون وجود قانون لازم الاجرا، بر حسب سلیقه های مدیریت چندگانه ی زندان در ساعات ملاقات چادر سر کند. اگر وکلای مدافع خانه شان روی سرشان خراب نشده بود، حالا خانه ای داشتند تا از حقوق صنفی شان دفاع کند. جنبش های اعتراضی به جبران خانه های خراب شده شکل می گیرد. جریان اعتراضی اخیر که بر شالوده های مدنی استوار است و قانونمندی را در حدود همین قوانین داخلی و موجود مطالبه می کند، انرژی آزاد شده ای است و در تداوم خود بسیار پیش داوریهای زورمندانه را ویران می کند تا سرانجام آن حریم و خانه را که اشغال شده است باز پس بگیرد. عدالتخانه را که کانون وکلا چسبیده به آن است، اما نوکر آن نیست.

جریان اعتراضی جدید از درون سازمانی سر برکشیده که شالوده بر آب گل آلود دارد. در این سازمان طلا و مس چندان در هم تنیده که سره از ناسره قابل تشخیص نیست. قاضی شریف دست بسته است و زندانی مدیران نادرستی است که قوه قضائیه را ملک پدری خود می دانند و به بهانه ی انقلاب با آن همان کردند که مهاجران سفید پوست با بومیان سرخ پوست و چپاولگران سفید پوست با معادن طلای سیاهان آفریقائی. هرگاه دست به قلم می بریم تا از تاراج عدالت و اخلاق در قوه قضائیه ی کنونی بگوئیم نمی دانیم چگونه می شود حریم حرمت قضات و کادرهای شریف آن مجموعه را نگاهداشت و حساب شان را از ستمگران آزمند جدا ساخت.

با آنکه رئیس این قوه در حال حاضر کسی است که هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی را نخوانده و ضرورت خوانش آن را احساس هم نمی کند، زندانیان سیاسی که به آنها از روی جهل می گویند محارب و مفسد فی الارض و مانند آن، جنبش اعتراضی نسبت به مدیران جاهل و بیسواد را راه انداخته اند. حرکت شان سنجیده است. متین است. اوباش و اراذل چنبره زده بر امر قضا را کلافه می کند. حرف جنبشی هائی از این دست که صابون شکنجه و زندان و انفرادی و تهدید و تحقیر به جامه شان خورده این است:

تا اصل 168 قانون اساسی که ساخته و پرداخته ی بنیانگزاران جمهوری اسلامی است اجرائی نشود، مخالفان و منتقدان از دفاع در دادگاههائی که با این اصل نمی خواند معذورند و زندان را به آزادی نا پایدار که نتیجه ای است بر جهل عمدی یا سهوی مقامات قضائی کشور ترجیح می دهند.

 این راهیان جنبش عالمانه ی اعتراضی مستندشان چیست که مدیران قضائی کشور به شدت از آنها می ترسند و چرا از پاسخگوئی عالمانه به آن ها که بسیار زندان دیده اند برنمی آیند. /

راهیان جنبش قانونمندی که دیری است به کلام شروع شده و تازه به کمال رسیده است می گویند :

اصل 168 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دستور می دهد “رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد. نحوه انتخاب، شرایط، اختیارات هیئت منصفه و تعریف جرم سیاسی را قانون بر اساس موازین اسلامی معین می کند.”

مخالفان رادیکال جمهوری اسلامی هرگز تره هم برای این اصل خرد نکره اند و آن را به لحاظ مشروط شدن بر انطباق با موازین اسلامی اساسا در خور اعتنا و استناد نمی دانند. صرفنظر از بحث های بسیار جدی که در این موارد وجود دارد، شگفت آن است که صادق آملی لاریجانی، و پیشینیان وی نظر مخالفان رادیکال جمهوری اسلامی را به نحوی که گذشت باور دارند و هر آنکس را که مثل ابراهیم یزدی یا عبدالفتاح سلطانی تا کنون در صدد بر آمده تا با این امکانات قانونی به آنها بقبولاند اگر بخواهند می توانند چهره ی مطلوب تری از خود ارائه دهند، معاند و منافق و مفسد خوانده اند. یک زندانی از این دست که چندان از من دور نبود می گفت یکبار که زندانبانی مثل همیشه با لگد بیدارم کرد تا به بازجوئی شبانه ( غیر قانونی ) بروم ساده لوحانه به او گفتم من زندانی سیاسی هستم چرا با من این طور رفتار می کنی. در پاسخ لگد محکم تری پراند و گفت “گوشهایت را باز کن. در اسلام زندانی سیاسی نداریم. شماها که اینجا هستید یا معاندید یا منافق یا محارب، والسلام.”

با این وصف و در شرایطی که از صدر تا ذیل مدیران جمهوری اسلامی با این اصل پدر کشته گی دارند، حرکتی که شروع شده اگر توسط دیگر زندانیان مطبوعاتی و سیاسی بی وقفه تداوم یابد، جنبشی را فربه می کند که تا کنون از آن محروم مانده ایم. آقای خمینی با فرمان به اعتصاب کارکنان صنعت نفت به مقصود رسید. اول بشکه های نفت فتح شد و سپس دادگستری ( عدلیه ) و کانون مستقل وکلای دادگستری. به نظر می رسد این بار کار باید وارونه پیش برود. اول باید اعتراض به مغز استخوان قوه قضائیه بزند و باقی قضایا…

تضعیف یک نظم قضائی با طراحی سیاست های اعتراضی سنجیده و متناسب با ویژگیهای آن بیشتر جواب می دهد تا با امید بستن به انهدام ناگهانی اش. این امید بی جائی نیست که تداوم جنبش اعتراضی از آن دست که نسرین ستوده و ابراهیم یزدی و عبدالفتاح سلطانی به آن جان داده اند، در شرایط سیاسی کنونی کار می کند. زندانیان امروزی که اغلب روزگاری بر سر قدرت سیاسی یا اجتماعی و فرهنگی بوده اند، از دشواری های زندان گذر کرده اند. وقتی آنها از درون زندان کشوری اختناق زده، فیلم ویدیوئی، نامه های عاشقانه و حساب شده، نامه های مریدان سابق به مراد، و گزارش شکنجه ها و تجاوزها را به ایران و جامعه جهانی گزارش می دهند وبی خیال مشقت های بعدی امضای خود را زیر آن می گذارند :

1 – نشان می دهند که ایران زنده است. به همان میزان که دغدغه نان و آب دارد، می خواهد سربلند باقی بماند.

2 - امضای زندانیان زیر این اسناد تاریخی همچون غرور ملتی که به بند کشیده شده، می درخشد.

3 - حرکت اعتراضی زندانیان سیاسی به محاکمات غیر منصفانه از ظرفیت بالائی برای تبدیل شدن به یک جنبش بی بدیل قضائی برخوردار است. تمام ایرانیانی که تجربه محاکمات غیر منصفانه را از تاریخ تصویب اصل 168 قانون اساسی ببعد پشت سر دارند، ظرفیت های بالقوه این جنبش را تشکیل می دهند. آنها نیز که پس از تحمل محاکمات غیرمنصفانه از این جهان رخت بر بسته اند بر قدرت جنبش می افزایند و بسیار ناگفته ها در اسناد به جا مانده از آنها حفظ شده است. بی گمان بازماندگا ن شان به تدریج که جنبش اعتراضی جدید با سکوت متهمین سیاسی-مطبوعاتی در دادگاههای ناصالح تقویت می شود، پای در راه می نهند.

ایران زنده است. امید بسیار است. شلوغی پیرامون صرافی ها و طلافروش ها چیزی از عظمت مبارزه ای که با هزار چهره در جریان است نمی کاهد. اگر ملتی نان و آب و قانونمندی را با هم بخواهد، حقوق طبیعی و انسانی اش را خواسته و گناه نکرده است. این چنین ملتی حتما می تواند شرایط زندگی اش را تغییر بدهد. زندگی که یک وجه ندارد. قرار هم نیست برای تغییر شرایط همه زندان رفته و شکنجه شده باشند.