هوشنگ ابتهاج همچون بسیاری از همعصران خود، چندصباحی تحت تاثیر نیمایوشیج، راه سرودن شعر نیمایی را پیش گرفت اما به کوتاهزمانی آن را رها کرد و به طور خاص غزلسرایی را پیشهی خود کرد و در کوتاهزمانی به رکن بلامنازع غزل معاصر و بزرگترین سرایندهی این قالب تبدیل شد. غزل سایه پیش از هرچیز رنگ و بوی غزل حافظ دارد؛ سادگی و روانی زبان او در تقارن با استفادهی درخشان از صناعات ادبی و دقت و تامل در احوال زمانه و گردش چرخ، این شباهت را قویتر میکند.
این شعر سایه است که بسیار بیش از همعصران خود، بوی حکمت و فلسفهی پیشینیان میدهد و تاشهایی رنگین از شعر حافظ و سعدی دارد. اوست که میسراید؛
شاخهها را از جدایی گر غم است
ریشههاشان دست در دست هم است!
نازکخیالی و ظرافتهای سبک هندی نیز در شعر او جایگاهی خاص دارد، با این تفاوت که او را دربست به دام ابداع و تصنع نینداخته است.
باری، غزل سایه، شعر شاعری است که ازسالیان دور و دراز شعر فارسی سفر کرده و به زمانهی ما آمده است. او این چیرهدستی را وامدار تامل ژرف بر آثار گذشتگان و تسلط بر متون کهن ادب فارسی است و این استادی به تمامی در کتاب گرانسنگ “حافظ به سعی سایه” مشهود است.
حافظ به سعی سایه تصحیحی جامع و کامل از دیوان خواجهی شیراز است که در همان انتشار اولیه (نوروز ۱۳۷۳)، مورد اقبال بینظیر دوستداران حافظ و پژوهشگران قرار گرفت.
دربارهی حافظ به سعی سایه بسیار میتوان نوشت، اما سایه خود در مقدمهی مفصل آن، آنچه را که باید گفت، به استواری گفته است و جای پرسشی باقی نگذاشته است. او خود توضیح داده است که چرا دست به تصحیح دوبارهی دیوان حافظ زده است و برتری این نسخه بر نسخههای دیگر چیست.
بخشهایی از این مقدمه را با هم میخوانیم:
«از صورت شعر حافظ سخنها میتوان گفت و بسیار گفتهاند. اما همین که به معنی رو میکنی، آن شیرینکار به طنازی میگریزد و از گوشهای دیگر چشم و ابرو مینماید.
گویی در پشت گوش تو زمزمه میکند و تا برمیگردی آوازش از عرش میآید. زبانش آنچنان ساده و آشناست که انگار ترانهاش را از عهد گهواره شنیدهای و آنچنان با رمز و معما میگوید که پنداری پیامی است که از کهکشانهای دور میرسد.
این آشنارویی و گریزرنگی به دو واسطه است: صورت و معنی شعر او. و این هر دو، به گونهای اعجابانگیز همدست و همداستاناند. لفظ چون رنگینکمانی است که به هر نظر از رنگی به رنگی میغلتد. و مضمون همچون امواج ناقوسی است که در بازگشت از هر زاویه طنینی دیگر دارد.
ایهامی که صفت شاخص شعر حافظ است، تراویده از پریخانهی پرنقش هزارآینهی ضمیر اوست که بر طیف اسرارآمیز زبانش عکس میاندازد. یگانگی تفکیکناپذیر صورت و معنی چون جان و تن زنده.
این ماییم که میخواهیم او را زمینی یا آسمانی ببینیم. شعر او چون دوردست افق بوسهگاه آسمان و زمین است. آسمانی است، زیرا آنچه از خوبی و پاکی و عدل و امنی میجوید در ین تیره خاکدان نمییابد. و زمینی است، زیرا آنچه از ناز و نوش و نوا میخواهد در همین سایهی بید و لب کشت فراهم است. پس اشارهاش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمین میگردد.
هوشمندی است تشنهی دانستن راز دهر و معمای وجود. نگران سرنوشت انسان و آزرده از رنج و ستمی که به ناروا بر فرزند آدم میرود.
فرزانهای است که پیوسته در طلب حقیقت است، اما پابستهی هیچ حقیقت قراردادهای نیست. پرسندهای است ناخرسند. چون و چرای او پاسخی نمییابد. یکی از عقل میلافد، یکی طامات میبافد… برهان علم و عقل را دلش نمیپذیرد و توجیه ملل و نحل را عقلش نمیپسندد. احکام و آراء و اصول و فصول را در بوتهی دل و جان خویش میگدازد و حاصل این جذب و ذوب آیینی است که خود آن را، بیاندیشه از سرزنش مدعیان شیوهی مستی و رندی مینامد…
اصل اساسی اکثر محققان و حافظپژوهان تکیه بر کهنترین نسخه یا نسخههاست. این اصل، در نفس خود صحیح و معتبر است. زیرا هرچه نسخه جدیدتر، یعنی به فاصلهی دورتر از زمان شاعر نوشته شده باشد، احتمال تغییر و تحریف و دخل و تصرف در آن بیشتر است. اما در اینجا چند اشکال هست؛
اول اینکه تاریخ نسخههای کهن بسیار به هم نزدیک است. چنان که 14 نسخهی مستند شادروان استاد دکتر خانلری هر کدام یک تا چهار سال، و تنها نسخههای ل و م نه سال از هم فاصله دارند و این مدت کمتر از آن است که مشمول حکم مرور زمان و موجب تحریف و تصریف در آن شود.
دوم اینکه تاریخ نسخهها، تاریخ کتابت است و هیچیک از کاتبان نگفتهاند که متن را از کجا آوردهاند. چه بسا کاتبی دیرتر از دیگری ولی از منبعی نزدیکتر به شاعر نوشته باشد.
سوم اینکه شاید در جهان هیچ متنی چون دیوان حافظ نباشد که پدیدآورنده خود این همه تغییر و تبدیل در آن روا داشته باشد.
اگر از خطاهای بعضی کاتبان کمسواد، که تشخیص آن دشوار نیست، بگذریم و برخی اشتباههای سمعی و بصری انان را نادیده بگیریم، سهم مختصری برای عمد و غرض کاتبان میماند. عمدهی اختلافها و نسخبدلها در کار خود شاعر است که با وسواس و موشکافی شگفتآوری شعر را گام به گام به سوی کمال و تعالی لفظی و معنوی برده است.
برای رسیدن به کلام اصیل خواجه، شرط لازم دوری جستن از آفت عادت و بیرون جستن از دام ذوق و پسند روز است. در پنجاه شصت سال اخیر، بسیاری از بزرگان شعر و ادب در این کار به جان کوشیدهاند و بیگمان کتاب حاضر، اگر با بخت برخورداری از توفیق و تایید همراه باشد، غالبا مدیون فیض و فایدهی ایشان است. علاوه بر آن در تهیهی این متون موازین نویافتهای به کار گرفته شده است.
دو نمونه از تصحیحات سایه
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
این یکی از ابیات درخشان حافظ است که در کمال خوشاهنگی و آراستگی لفظی و معنوی است. ببینیم وضع این بیت در ۳۱ نسخهای که محل مراجعهٔ ما بوده چیست.
این بیت در نسخههای ۳ و ۶ و ۹ و ۱۲ و ۱۴ و ۲۸ و ۳۰ نیست و نسخههای ۱ و ۲ و ۴ و ۵ و ۱۳ و ۱۸ و ۲۲ و ۲۴ و ۲۹ اصل غزل را ندارند.
نسخههای دیگر این بیت را به صورتهای مختلف آوردهاند:
نسخههای ۷ و ۸ و ۱۹:
امید از بخت میدارم که بگشایم کمربندش
خدا راای فلک با من گره بگشا ز پیشانی
نسخههای ۱۶ و ۱۷:
امید از بخت میدارم که بگشایم کمربندش
خدا راای فلک با ما گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۲۰:
امید از بخت میدارم که بگشاید مگر بندش
خدا راای فلک با من گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۲۵:
امید از بخت میدارم که بگشایم مگر قندش
خدا راای فلک با من گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۱۰:
امید از بخت میدارم که بگشایم کمربندش
خدا را یک زمان بنشین گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۲۶:
امید از بخت میدارم که بگشایم کمربندت
خدا را یک زمان بنشین گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۲۱ و ۲۳:
گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس با ما گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۲۷ و ۳۱:
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس با ما گره بگشا ز پیشانی
نسخهٔ ۱۱ و ۱۵:
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
از ۱۴ نسخهای که این بیت را دارند (۱۱ و ۱۵ یکی است) ۹ نسخه با تفوتهایی اندک صورت امید از بخت میدارم را ضبط کردهاند. چه باید کرد؟ اصل اقدم نسخ یا اکثر نسخ را بپذیریم و همین صورت را که بسیار نازل به نظر میآید به جای آن صورت زیبا و ارجمند بگذاریم که هر جزء آن مهر و نشان سخن حافظ دارد؟
میتوان گفت که کاتب نسخهٔ ۲۰ و ۲۵ کمربند را مگربند یا مگر قند خوانده و نوشته است. اما نمیتوان پذیرفت که کاتبی به جای آن مصراع عاری از لطف و ادب چنین شاهکاری جعل کرده باشد. صورت نهایی این بیت در نسخهای است که ۳۵ سال پس از شاعر نوشته شده (۸۲۷) و جاب توجه و محل دقت است که صورت نزدیکتر به آن، در نسخهٔ مورخ ۸۴۳ و نسخهٔ مورخ ۸۵۴ آمده است.آیا همین نمونه پس و پیش بودن ماخذ و منبع کاتبان را نسبت به تاریخ کتابت نشان نمیدهد؟
بار دیگر به معجزهی طبع دیرپسند و نتیجهی کار مداوم هنری نگاه کنیم:
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
همان بند و گشا و گره که در صورت ابتدایی بود، اینجا هم هست و با در میان آمدن ابرو، به پیشانی نگاه کنید که چه مقام والایی یافته است.
و رقص دلانگیز آواها را تماشا کنید:
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
………………. بنشین گره بگشا ز پیشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
در همین غزل بیت دیگری هست که آن هم نمونه است:
نسخهٔ ۱۷:
حضوری حاصل است امروز و جمله دوستان جمعند
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
نسخهٔ ۱۹:
خم زلفت به نام ایزد کنون مجموعهٔ دلهاست
از آن باد ایمنی بادش که انگیزد پریشانی
نسخهٔ ۲۶ و ۳۱:
خم رلفت به نام ایزد کنون مجموعهٔ دلهاست
از ان باد ایمنی بادت که انگیزد پریشانی
نسخهٔ ۲۳:
خم جعدت به نام ایزد کنون مجموعهٔ دلهاست
از آن باد ایمنی بادت که انگیزد پریشانی
نسخهٔ ۷ و ۲۰:
چراغ چشم جمع ما نسیم زلف خوبان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
نسخهٔ ۱۹:
چراغ چشم جمع ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
نسخهٔ ۲۳:
چراغافروز بزم ما نسیم زلف خوبان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
نسخهٔ ۳ و ۹ و ۱۰ و ۱۴ و ۱۶ و ۲۱ و ۲۶ و ۲۸ و ۳۰ و ۳۱:
چراغافروز چشمما نسیم زلف خوبان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
در صورت ۱:
هماوایی ح در حضور و حاصل و ض/ز در حضور و امروز، ج در جمله و جمع و تقابل جمع و پریشان و باد و مباد… نشانی از شیوهٔ مالوف حافظ دارد. میتوان حدس زد که این بیت ارتجالی و وصف حال، در مجلسی سروده شده و شاید همین بهانهٔ سرودن چند بیت دیگر این غزل بوده است. اما بعد به شیوهٔ حافظ غزل از امری معمولی و روزمره به صورتی کلی و بیزمان درآمده است.
در صورت ۲:
هماوایی ز در زلف و از آن،ای زد در به نام ایزد و انگیزد، م در خم زلفت و به نام ایزد و مجموعه و ایمن و… و همچنان تقابل جمع و پریشان و باد و مباد… حفظ شده و با افزودن زلف پیوند دیگری با پریشان پدید آمده است.
صورتهای ۳ و ۴ با اختلافهایی جزیی تکرار همان صورت ۲ است.
صورتهای ۵ و ۶ شاید مرحلهای پیش از رسیدن به صورتهای ۷ و ۸ باشد.
در صورت ۷ و کاملتر از آن صورت ۸، با حفظ پیوندهای پیشین، ترکیب چراغافروز و چشم و چراغ، چراغ و نسیم، بر تنوع مناسبتها افزوده و یاداور آن خلاف آمد عادت است که:
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی…
اما هنوز تا کمال معنوی و موسیقایی بیت یک گام دیگر مانده است:
نسخههای ۶ و ۸ و ۱۱ و ۱۵ و ۲۵ و ۲۷:
چراغافروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
که با حضور جانان موسیقی لفظ و علو معنی اوج بیشتری یافته است. تکرار صدای ن در جانان است و پیوند آن با ن نسیم هماهنگی گوشنوازی دارد که در لفظ خوبان است نیست.
همآوایی هجاها یکی از ابزارهای ایجاد موسیقی شعر است. مثل تکرار صدای ت (=طا) و ن و ب و م و آز در «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد».
اما ریخت و پاش صداها و تکرار هر ز آن نه تنها لطفی ندارد بلکه مزاحم و زشت است مثل این شکلک سلمان ساوجی معاصر حافظ:
چمان چو من به چمن با چمانه چم بر جویی…
و بسنجیم ان را با شعر :
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند…