در تیر ماه سال 1384 وقتی که محمود احمدی نژاد بر اکبر هاشمی رفسنجانی غلبه کرد، من بر خلاف بسیاری از دوستان نه فقط وحشت زده نشدم، بلکه طی یادداشتی در همین سایت با عنوان “نگذاریم نفرت بر ما غلبه کند” نوشتم که: “به هر حال نام آقای احمدینژاد از داخل صندوقهای رای در آمده است و کسانی که رقابت با او را حتی به عنوان روزنهای کوچک برای تاثیرگذاری مثبت با تحولات کشور پذیرفته بودند، به ناچار باید او را در مقام ریاست جمهوری به رسمیت شناسند و با این واقعیت کنار آیند.“
در آن مطلب هشدار داده بودم که: “بخشی از طرفداران کاندیداهای رقیب احمدینژاد، در طول مبارزات انتخاباتی، با چنان نفرتی در باره او سخن گفتهاند که پذیرش واقعیت تازه برایشان دشوار خواهد بود. احتمال دارد این دسته از افراد، بیتوجه به روندی که خود بدان مشروعیت دادهاند، حتی منتظر عملکرد دولت احمدینژاد نمانند و حملات سابق خود را به وی ادامه دهند، حملاتی که گاهی اوقات به جای پرداختن به مسائل و مشکلات اصولی، به تمسخر شکل و قیافه طرف تقلیل پیدا میکرد!“
به هر حال، من هم در طول چهار سال گذشته، بسیاری از رفتارها و عملکرد دولت آقای احمدی نژاد را نقد کردهام، اما در مجموع تلاش کردهام که او را مورد بیاحترامی قرار ندهم.
شاید برخی از خوانندگان گرامی رعایت احترام کسی را که احترام دیگران را رعایت نمیکند، چندان هم موجه و مقبول ندانند، اما در این سالهای اخیر من آموختهام که نقدهای هتاکانه و پرده درانه علیه هر فردی با هر ماهیتی، نه تنها گرهای از کلاف سردرگم مشکلات جامعه ما نمیگشاید، بلکه فرهنگ عمومی را آلوده و تباه می کند و بخصوص فرد مورد نقد و تهاجم را نیز نسبت به ادامه راه خطایی که در پیش گرفته تا سقوط کامل، مصممتر می کند.
به هر حال، هر چه بوده گذشته و ما اینک بر سر دو راهی تاسف باری قرار گرفتهایم که ناچار از انتخابیم.
یک راه پیش روی ما، کنار کشیدن از صحنه انتخابات و اجازه دادن به حامیان آقای احمدی نژاد به منظور انتخاب دوباره او برای ریاست جمهوری است، البته با میزان آرائی که به نظرم بسیار کم خواهد بود.
راه دوم، ورود به صحنه انتخابات به نفع مهدی کروبی و یا میر حسین موسوی است در حالی که از ضعفها، محدودیتها و موانع پیش روی آنان برای بهبود اوضاع کشور آگاهیم و تنها چشم به انجام یک سلسله اصلاحات اداری و جزئی از آنها داریم.
به تصور من، برای کسانی که ارزش رای خود را بالا میدانند این یک انتخاب دشوار است، اما گریزی از آن نیست.
برخی از ما به دلایلی که من هنوز آنها را محکم و موجه می دانم در دوره پیش از انتخابات کناره گرفتیم و برخی دیگر نیز از لج آقای هاشمی رفسنجانی به آقای احمدی نژاد رای دادند.
این رخداد اتفاقی، همفکران آقای احمدی نژاد و گویا شخص وی را متقاعد کرده است که اکثریت ایرانیها مدافع و حامی طرز فکر آنها در همه شئون مذهبی و سیاسی هستند و از همین رو، با بیپروایی بیسابقهای به دیده تمسخر و تحقیر به منتقدان و مخالفان خود مینگرند.
صرف نظر از همه کلاننگریها و نگرانیها نسبت به آینده حتی با پیروزی کاندیدایی از اردوگاه اصلاح طلبان، ما این بار می توانیم یک “نه” بزرگ در کاسه حامیان آقای احمدی نژاد بگذاریم، بلکه برای مدتی هم شده از شیطان کبر و غرور و تفرعن پیاده شوند.
در واقع بی اعتنایی، تبختر و غروری که در رفتار آقای احمدی نژاد و مجموعه همکاران و حامیانش نسبت به بخش عظیمی از مردم ایران دیده میشود، دیگر به نقطه غیر قابل تحملی رسیده است و ما به راحتی میتوانیم این شرایط غیر قابل تحمل را تغییر دهیم.
شاید به علت همین غرور است که آقای احمدی نژاد دیگر ما ایرانیان را حتی موجوداتی فهیم و دارای ادراک انسانی هم به شمار نمی آورد و بی هیچ تعارفی، به قول سایت الف، “دروغ” را در قالب حقیقت محض تحویلمان میدهد.
از این جهت، نه لزوما برای اصلاحات و دمکراسی و حقوق بشر و هزار نیاز دیگری که از دسترس ما دور شدهاند، بلکه فقط برای اینکه نشان دهیم ما موجوداتی دارای فهم و درک و شعور هستیم، باید نه تاریخی و بزرگی را به آقای احمدی نژاد و جناح حامی اش تقدیم کنیم.