سل پوست انداخته

هیلا صدیقی
هیلا صدیقی

هربار زایمانی می‌کند و هر بار برای زایمانش درد می‌کشد و برای زمانی کوتاه از نفس می‌افتد، جامعه‌ای که ناگزیر، در مسیر رشد قدم برمی‌دارد… اما بعد از هر زایمان، نوزادی دارد که روی خونابه‌ها و دردمانده‌های زایمان به دنیا می‌آید و پا می‌گیرد… پا می‌گیرد و هر تولد، تحولی در جامعه می‌سازد… طولی نمی‌کشد که بعد از هر زایمان دوباره نفس می‌گیرد و می‌ایستد…

اگر نمایش جامعه مدنی را در نوجوانی‌هایش بازی کرده باشد… اگر از تجمع پنج نفر تا تشکیل یک مجمع عمومی، مشارکت را تمرین کرده باشد… اگر برای ابراز وجود ساختار و سازمان تشکلش آیین‌نامه نوشته باشد، انتخابات برگزار کرده باشد، رقابت، تقسیم مسئولیت، نشریه

، تبلیغ، همایش، پروژه اجتماعی، مشق دموکراسی و باور به کار گروهی را تجربه کرده باشد… میان بازی‌های نوجوانی‌اش بزرگ خواهد شد…

اگر در جوانی، صحنه نمایشش را، جامعه خودساخته‌اش را از دست داده باشد… اگر به حاشیه کشانده شده باشد… اگر بر مرکبش دیگری نشسته باشد… اگر غرور نپخته‌اش در تنور رادیکال شدن سوخته باشد… در اوان جوانی مصمم و مبارز خواهد شد…

اگر در مبارزه، شکست خورده باشد… اگر همه‌چیزش را باخته باشد… اگر به تبعید و تحریم افتاده باشد… اگر صدایش به جایی نرسد و دستش از همه جا کوتاه مانده باشد… اگر ماه‌ها و سال‌هایی وامانده باشد… میان خستگی‌هایش، صبور و پخته خواهد شد…

اگر از میان هبوط دوباره پر باز کرده و پرواز کرده باشد… اگر دوباره نفس گرفته روی پا ایستاده باشد… درد زایمانش تمام شده… نسلی که پوست انداخته، حاصل تولدی است که جامعه زایمانش کرده…

منبع: بهار، ضمیمه ۱۳ شهریور