گزارشی تکان دهنده از ختنه دختران

نویسنده
آذر جابری

» از دهه هشتاد در جنوب دو برابر شده اند

صدای فریاد های زن، از خارج از اورژانس بیمارستان هم شنیده می شد. لابه لای ناله و فریاد هایی به زبان عربی، چند کلمه ای هم فارسی بود. “بدبخت شدم.” “خانه ات خراب شود.” وارد اورژانس که شدم زن را دیدم که روی زمین نشسته و خودش را کتک می زند. هر از گاهی هم یک توسری به دختر بچه ده - دوازده سالی که کنار دستش نشسته بود، می زد.

روز قبل به همین بیمارستان آمده بودم برای پیدا کردن سرنخی از مرگ دو دختر. دو دختری که شنیده بودم در اثر عفونت مرده بودند. عفونت به دلیل “دوخته شدن دهانه واژن” شان ایجاد شده بود. اما هیچ کس در بیمارستان خبری از این دو دختر نداشت. نه از این دو دختر و نه از عملی به نام “دوختن دهانه واژن” که گویا چند وقتی است به عنوان مکمل “ختنه” قرار است حافظ “عفت” زنان عرب باشد. دست آخر یکی از پرستاران بخش اورژانس به کناری کشیدم و پرسید: “این سوال ها رو می کنی که چی؟ اومدی دنبال چی؟ تو اصلا نمی فهمی داری چی می گی و چی می پرسی” جواب دادم: “تو پرستاری، قسم خوردی برای نجات جان آدم ها. یک سری از این ادم ها که اتفاقا زن هم هستند، به دلیل این رفتارهای خشونت آمیز حتی اگر نمیرند، تمام عمر باید ناقص زندگی کنند. چرا کمک نمی کنی تا جلوی این اتفاق گرفته بشود؟” در نهایت پس از اصرار فراوان حاضر شد شماره تلفنم را بگیرد تا اگر تصمیمش عوض شد، بتواند با خبرم کند. سر شب که تماس گرفت و خواست که اگر هنوز اهواز هستم خودم را به بیمارستان برسانم، منتظر هر چیزی بودم جز اینکه واقعا بفهمم برای چه نمی خواهد در مورد ناقص سازی جنسی زنان صحبت کند.

پیش از اینکه پرستار را بیابم، مادر و دختر عرب، به یکی از اتاق های معاینه بخش اورژانس وارد شدند. پرستار را که یافتم، در مورد علت پریشانی زن عرب از او پرسیدم. “برای همین ازت خواستم که بیای. بیای تا ببینی چرا می گم نمی فهمی. می دونی چرا دخترک را اوردن بیمارستان؟ همراه با شام، یک تیغ ماهی بلعیده. حالا خانواده اش نگرانند مبادا موقع دفع تیغ ماهی بکارتش از بین برود. اوردنش اینجا تا گواهی بکارت بگیرن. مطمئن باش اگر هنوز هم ختنه نشده باشه، وقتی برگردن هم ختنه اش می کنن و هم می دوزنش تا خیالشون تا زمان عروسیش راحت باشه. برای همین دیروز بهت گفتم نمی فهمی. تو زبون این ادم ها و دردشون رو نمی‌فهمی. پاشدی از تهران اومدی که یه گزارش بنویسی و برگردی بعد ادعا می‌کنی می‌تونی جلوی ختنه دختر‌ها رو بگیری. من ۲۷ ساله که پرستارم. هر سال هم تعداد دخترهایی که ختنه می‌شن از سال پیش بیشتر شده. هیچ کس هم نتونسته هیچ کاری برای این زن‌ها بکنه. ظرف یک ماه گذشته فقط خودم تو این بیمارستان ۵ تا دختر ختنه شده رو معاینه کردم که سه تاشون رو دوخته بودن. می‌خوای این‌ها رو بنویسی تا خانواده‌ها بترسن و دختر‌ها شون حتی اگر دم مرگ هم باشن نیارن اینجا؟”

قصه “ختنه دختران” عرب، قصه امروز و دیروز نیست. نسل هاست دختران پس از چهل روزگی و پیش از رسیدن به سن چهار یا پنج سالگی توسط “شیخه”‌ها ختنه می‌شوند. امار رسمی از تعداد دختران ختنه شده وجود ندارد، اما بر اساس پژوهشی که یک پرشک زنان به همراه دو همکارش انجام داده است می‌توان دریافت رواج ختنه دختران تابع مسائل اقتصادی و اجتماعی است. البته اماری که از این پژوهش استخراج می‌شود، تنها بر اساس تعداد زنانی است که به دلایل دیگر به مراکز درمانی مراجعه کرده‌اند و در پزشک معالج در حین معاینه پی به ختنه شدن آن‌ها برده است. بی‌شک با اماری که از این پژوهش استخراج شده، با میزان واقعی ختنه زنان در استان هم خوانی ندارد.

طی سالهای جنگ امار ختنه دختران عرب کاهش چشم گیری یافته است. البته این موضوع می‌تواند به دلیل مهاجرت خانواده‌های جنگ زده به استان‌های دیگر و عدم دسترسی آنان به “شیخه”‌هایی که به صورت سنتی وظیفه ختنه دختران را بر دوش داشته‌اند باشد. بر اساس امار این دو پژوهش در دهه ۶۰ به صورت میانگین از هر ۱۰۰ زنی ۱۷ نفر ختنه شده بودند. پس از پایان جنگ به دلیل رونق نسبی اقتصادی افزایش سطح امنیت در استان، آمار ختنه به ۱۵ نفر از هر صد زن رسید. کاهش تعداد زنان ختنه شده در این دهه را می‌توان ناشی از اقامت بخشی از خانواده‌های عرب در شهرهای دیگر، پس از پایان جنگ و به طبع آن دور شدن از فرهنگ “ختنه” دانست. آن بخشی هم که به روستا‌ها بازگشتند، تحت تاثیر فرهنگ شهر‌ها و استانهای میزبان جنگ زده‌ها تمایل کمتری به ختنه دخترانشان داشتند. رونق اقتصادی در این دوران باعث شد مردهای عرب برای گذران زندگی ناچار به ترک خانواده‌ها و عشیره‌ها نباشند. حضور دائم مردان در خانواده، امنیتی برای زنان ایجاد می‌کرد که بر اساس آن لزوم ختنه کمتر احساس می‌شد. طی سالهای اصلاحات هم آمار ختنه زنان روندی نزولی داشت. ۱۰ زن از هر صد زن.

اما به گفته این پزشک تعداد زنان ختنه شده در دهه ۸۰ به طرز بی‌سابقه‌ای افزایش یافت و به ۲۱ زن از هر صد زن رسید. در این دهه به دلیل مشکلات اقتصادی، مردان ناچار از ترک خانواده های خود برای یافتن شغل و درآمد بودند. خانواده ها و عشیره های بدون مرد، تصمیم گرفتند برای حفظ عفت دختران و زنانشان آنها ختنه کنند.

از طرف دیگر، بخشی از خانواده های عرب به شهرهای بزرگ استان مهاجرت کردند. تفاوت فرهنگی شدید بین شهرهای بزرگ و عشیره ها خانواده ها را نگران سلامت اخلاقی دخترانشان می کرد. دخترانی که به اقتضای زمان و شهر نشینی دانشگاه می رفتند و شاغل می شدند. به گفته این پزشک زنان از حدود پنج سال پیش عمل “دوختن دهانه واژن” دختران رواج پیدا کرد. دوختن دهانه واژن تنها محدود به دختران خرد سال نمی شود، حتی دختران نوجوان نیز دچار این سرنوشت می شوند.

هرچند ختنه های غیر بهداشتی و بعضا عمیق آسیب های فراوانی به جسم زنان وارد می کند، دوختن دهانه واژن می تواند خطری جدی برای سلامت زنان باشد. دوختن دهانه واژن باعث احتباس خون و مایعات دوران عادت ماهانه در بدن دختران و عفونت آن می شود. البته میزان دوختن متفاوت است.برخی از “شیخه”ها مفری برای خروج خون باقی می گذارند، برخی دیگر نه. اما در هر دو صورت احتمال عفونت رحم به دلیل عدم خروج کامل خون وجود دارد.

مشکل دیگری دختران دوخته شده، در اولین تماس جنسی آنها رخ می دهد. بعضی از خانواده ها “شیخه” پیش از عمل زفاف دهانه رحم را با ابزاری مانند تیغ یا چاقو باز می کنند. در دیگر خانواده ها نیز باز کردن دهانه واژن تبدیل به بخشی از عمل زفاف است و حین عمل جنسی رخ می دهد. در هر دو صورت احتمال بروز عفونت بسیار بالاست. هرچند اگر زمانی طولانی از دوخته شدن دهانه واژن گذشته باشد،بازکردن دهانه واژن به دلیل جوش خوردن بخیه ها، با هر روشی رنج مضاعف به دختر تحمیل می کند.

زنان عرب کمتر به پزشک غیر عرب مراجعه می کنند و پزشکان نیز ترجیح می دهند اعتماد بیماران خود را با انتشار اخبار آنچه بر سر آنها آمده است، از دست ندهند. به همین علت است که کمتر خبری از واقعیت ناقص سازی جنسی زنان عرب منتشر می شود. زنانی که در سکوت ختنه می شوند، دوخته می شوند و حتی بر اثر آسیب های وارده میمیرند.

یافتن زنی که حاضر باشد در مورد تجربه شخصی اش از “ختنه” یا “دوخته شدن دهانه واژن” سخن بگوید، تقریبا محال است. اما یک پزشک زنان که سالهاست برای درمان به عشیره های دور افتاده می رود، می پذیرد که مرا همراه خود ببرد تا شانسم را در گفتگو با زنان آن عشیره امتحان کنم. عشیره ای که به گفته او غالب زنانش ختنه شده اند. روستای مقصد شباهتی به آنچه در فیلم ها دیده ایم ندارد. نه کوچه ها خاکی هستند و نه خانه ها خشتی. بسیار مدرن تر از آن چیزی ست که از یک روستای دور افتاده انتظار می رود. پیش از رسیدن به روستا پرسیدم “می توانند فارسی صحبت کنند؟” جواب داد “اگر بخواهند بله. اما حواست باشد نگویی ختنه، به جایش بگو پاکیزه.” در خانه بهداشت تعطیل شده را که باز می کنیم، سر و کله زنان و بچه ها یکی یکی پیدا می شود. قرار است منتظر زنی بمانم که نه تنها خودش ختنه شده، دو دخترش را هم ختنه کرده و دهانه واژن یکی از دختران را دوخته. خانم دکتر او را راضی می کند تا با من صحبت کند. “چند ساله هستی؟” به جای پاسخ، با چشمان خیره به من زل می زند. “چند بچه داری؟” پاسخ نمی دهد. “چرا دخترانت را پاکیزه کردی؟” جواب می دهد “خودمم پاکیزه ام. مادرم هم پاکیزه بود. زن باید پاکیزه باشه. همه زنان اینجا پاکیزه هستن.” می گویم “شنیدم یکی از دخترات رو هم دوختی.” پاسخ می دهد “عقدش کردیم. شوهرش سرباز بود. شرط کرده بودن تا برگشتن شوهرش دوخته باشه. چی کار می کردم؟ شما براش شوهر دیگه پیدا می کردین؟” می پرسم “چقدر دوختی؟” می گوید “خانم دکتر گفته بود باید یکمش باز بمونه. اما مادرشوهرش قبول نکرد. گفت باید تا اخر بدوزی. حالا گاهی دلش درد می گیره. اما خب دیگه چیزی از سربازی شوهرش باقی نمونده.” می پرسم “می دانی چرا زنان را پاکیزه می کنند؟” می گوید “دستور خدا و پیغمرِ” می پرسم “این دستور کجای قرآن آمده؟” سکوت می کند. به عربی چیز های به خانم دکتر می گوید و بیرون می رود.