گفت و گو

نویسنده

گفت و گو با داریوش مهرجویی به بهان حضور در جشنواره داکا

سانسور در ایران بدتر شده است

ترجمه: علی آخوندان

فیلم ساز هفتاد ساله ایرانی که با دومین فیلم‌اش، گاو (1968)، یکی از بانیان به وجود آمدن موج نوی سینمای ایران شد، در دوازدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم داکا حضور یافته است. داریوش مهرجویی در گفت و گو با «جمال محمد» و «شیبو کومر شیل» از سفر طولانی خود در سینما که چهار دهه طول کشیده است، سخن گفت.

 

فیلم «گاو» ساخته شما، از فیلمهای پیشرو در موج نوی سینمای ایران است، ممکن است کمی درباره آن توضیح دهید؟

خوشحالم که این فیلمی مهم در تاریخ سینمای ایران است. قبل از انقلاب (1979) ما موج نو را آغاز کردیم و «گاو»، اولین فیلمی بود که هم از نظر تجاری موفق شد و هم نظر منتقدان را جلب کرد. گرچه فیلم های گلستان (ابراهیم گلستان، فیلم ساز ایران قبل از انقلاب) در جشنواره‌های بین المللی روی پرده رفته بود، ولی در مورد «گاو»، بحث‌های زیادی در ونیز، کن و برلین ایجاد شد و جوایز مهمی گرفت.

 

آیا شما با هم دوره‌های خودتان مثل ناصر تقوایی و مسعود کیمیایی مشورت می‌کردید؟

ما دوستان خوبی بودیم و همواره باهم بودیم. من و کیمیایی تقریباً در یک زمان کارمان را شروع کردیم. فیلم دوم کیمیایی، «قیصر» نیز مانند «گاو» موفق بود، ولی بیشتر از جنبه تجاری. هر دو فیلم در جشنواره‌های ایرانی شرکت کردند و منتقدان را به دو بخش تقسیم نمودند. برخی فیلم من را دوست داشتند و برخی از «قیصر» را می‌ستودند. این دو فیلم بحث‌ها و مناظرات زیادی را ایجاد کردند. قبل از این دو فیلم سینمای ایران فقط تجاری بود، با صحنه‌های فراوان رقص و آواز، شبیه سینمای هند.

 

در «گاو» استفاد زیادی از استعاره می شود و همین طور مباحث فلسفی. چه چیزی شما را به جستجو در فلسفه کشاند؟

خب، من همیشه به فیلم‌هایی که عمق فلسفی داشتند، علاقه داشتم. من تاثیر زیادی از اینگمار برگمان و میکل‌آنجلو آنتونیونی گرفتم که فیلم‌هایشان لایه‌های مختلف معنایی داشت. این‌ها فیلم‌هایی بودند که همواره به ساختن‌شان علاقه داشتم. داستان «گاو» آن ابعاد فلسفلی را داشت. «گاو»، داستان مردی است که گاوش برایش خیلی عزیز است. وقتی گاو ناگهان می‌میرد، او از نظر روانی تغییر می‌کند تا جایی که خودش تبدیل به گاو می‌شود. ایده فنا شدن در عشق، چیزی است که بارها از سوی شاعرانی مانند خیام، حافظ و مولوی بیان شده است.

 

شما از دانشگاه UCLA فارغ التحصیل شده‌اید. می خواستید سینما بخوانید اما در فلسفه مدرک گرفتید. چرا؟

در UCLA تاکید بیشتر روی جنبه‌های فنی سینما بود. آن‌ها می خواستند افرادی شبیه کارگردانان هالیوود بسازند. این طرز فکر برای من جذاب نبود. برای من تمرکز صرف روی سینما کافی نبود. درسی با «ژان رنوار» داشتم که خیلی کمکم کرد. من بیشتر به ابعاد تئوری علاقه داشتم تا موضوع‌های فنی.

 

برخی از قهرمانان شما مانند حسن (در فیلم گاو)، پری، هامون و بانو دچار بحران‌های دیالکتیکی‌ای بودند که ریشه در هستی مخصوص به خودشان داشت؛ این ها بازنمایی شخصیت مهرجویی بودند؟

الزاماً نه. ولی آن‌ها واجد برخی از ابعاد زندگی من بودند، دید و اندیشه من در مورد زندگی در فیلم‌هایم بازتاب پیدا می کند، البته به طور ناخودآگاه. تمام فیلم‌های من متاثر از دغدغه‌های وجودی‌ام هستند. آن‌ها متاثر از وجود فردی و بحران‌هایی هستند که پیش روی قهرمان‌ها قرار می‌گیرند. شرایط آنان را مجبور به تغییر شیوه‌ زندگی می‌کند تا به مراحل جدید شناخت برسند. این بیشتر شبیه «فرآیند فرد سازی» کارل گوستاو یونگ است. فردی در موقعیتی قرار می‌گیرد و لطمات جدی می‌بیند و سپس در نتیجه آن به شخص جدیدی با آگاهی بیشتر تبدیل می‌شود. فیلم‌های من چنین موقعیت‌هایی را تصویر می‌کنند.

 

دلیل اصلی موفقیت‌های جهانی فیلم سازان ایرانی چیست؟

سینمای هنری اروپا و سینمای آمریکا کم و بیش در کشور ما ممنوع است. به دلیل این ممنوعیت، تمامی سینما‌ها باید فیلم‌های داخلی نشان بدهند. سینمای ایران به دلیل کنترل شدید حکومت، به روابط انسانی می پردازد. سینمای ایران به این دلیل در جهان موفق شده است که هنوز سنت فیلم‌های هنری را دنبال می‌کند. و ما بخت و ابزار ضروری تولید چنین فیلم‌هایی را داریم.

 

مینیمالیسم در سینمای ایران بسیار نمایان است، چرا؟

مینیمالیسم در فرم است نه در محتوا. سینمای ما با بودجه‌ای محدود شروع کرد و بنابراین ما یاد گرفتیم که سراغ  داستان‌های ساده و شخصیت‌های معمولی برویم. به همین دلیل است که مینیمال به نظر می‌رسد.

 

نظرتان راجع به نسل سوم فیلم سازان ایرانی چیست؟ آن ها می توانند وارثان خوبی برای نام‌های تثبیت شده‌ای مانند عباس کیارستمی، محسن مخملباف و داریوش مهرجویی باشند؟

بله، چرا که نه؟ من خیلی خوشبینم. ما کارگردان جوانی مانند اصغر فرهادی  داریم که فیلم‌هایش خیلی خوب هستند و تقریباً در سطح فیلم‌های ما قرار می‌گیرند. من حتی امیدوارم که فیلم‌های او بهتر هم بشوند.

 

برخی از فیلم سازان نسل سوم، جلای وطن کرده‌اند، به نظر شما آن‌ها راه درستی را در پیش گرفته ‌اند؟

نه، به نظر من انتخاب درستی نکرده‌اند. من در هالیوود بودم و آن جا شانس فیلم ساختن داشتم. چهار سال در پاریس بودم و فیلم‌هایی هم ساختم، ولی نتوانستند راضی‌ام کنند. به ایران برگشتم برای این که ایده‌هایی که به فیلم ساختن ترغیبم می‌کردند، این‌جا بودند. فیلم سازی من این جا معنی پیدا می‌کنند.

 

هدف اصلی شما از فیلم ساختن چیست؟

فیلم سازی کاری هنری است. از نظر من هدف اصلی ساختن یک فیلم، ارتباط با بیننده و تلاش برای به حرکت درآوردن ذهن آنان است. فقط گفتن یک قصه بدون هدف، کاری سطحی است.

 

فرآیند خاصی را در هنگام انتخاب قصه برای فیلم‌هایتان دنبال می‌کنید؟

نه، شیوه خاصی ندارم. من معمولاً نظراتم در مورد داستان‌ها را روی کاغذ می‌نویسم. وقتی می‌خواهم فیلم جدیدی بسازم، به سراغ این نظرات می‌روم و در مورد امکانات آن برای ساخت یک فیلم می‌اندیشم. این گونه است که خط داستانم را انتخاب می‌کنم: یا خودم می‌نویسم یا با دوستانم همکاری می‌کنم.

 

چقدر ترکیب ایده‌ها و مهارت در موفقیت یک فیلم مهم است؟

ادبیات منبع خوبی برای سینما است. یک فیلم‌نامه خوب اهمیت زیادی دارد. شما یه داستان را بر‌می‌دارید و نمی‌دانید با آن چکار کنید و یک فیلم‌نامه بد از آن می‌سازید. این داستان می‌تواند توسط شما یا دیگری نوشته شود. به نظرم یک کارگردان باید روی فیلم‌نامه تسلط داشته باشد تا از آن فیلمی خوب بسازد.

 

در «سنتوری» شما روی سیاه جامعه ایرانی را نشان دادید. این موضوع (اعتیاد به مواد مخدر) برجسته شد و درسینمای ایران یگانه بود…

اعتیاد به مواد مخدر یکی از مشکلات جدی کشور ما است و در دهه گذشته بدتر هم شده است. حکومت تلاش کرده با آن مبارزه کند ولی به نوعی ناموفق بوده است. من می‌خواستم این معضل را نشان دهم.

 

شما در طول حرفه‌تان با سانسور شدیدی روبرو شدید. هنوز هم فیلم سازان ایرانی باید از چنان سانسوری عبور کنند؟

تک تک فیلم‌های من با سانسور روبرو شدند، هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن. «بانو»، نه سال توقیف شد و «مدرسه‌ای که می‌رفتیم، یازده سال. وقتی این فیلم‌ها بیرون آمدند، هیچ اتفاق نیافتاد. بنابراین من نفهمیدم چرا مسئولان آن‌ها را توقیف کردند. بله فیلم سازان ایرانی باید با سانسور شدیدی روبرو شوند و این بدتر هم شده است.

 

چه نوع دغدغه‌های سیاسی در کار‌های شما نمود دارد؟

سیاست همه جا هست. از این دید تمام فیلم‌ها سیاسی است. من از آن فیلم‌های صریح سیاسی نمی‌سازم که یک این ایدئولوژی یا آن یکی را تبلیغ کنم. به نظر من سینما ورای این مسائل است. سینما شبیه شعر است، شعر طرف کسی را نمی‌گیرد. هنر نباید تبدیل به ابزار ساده‌ای برای جنجال‌های سیاسی شود.

http://www.thedailystar.net/newDesign/news-details.php?nid=218904