کشتار دانشگاه ویرجینیا

نویسنده

یوسف محمدی

کشتار دانشگاه “ویرجینیا تک” با 32 قربانی، در جهان انعکاس وسیعی داشت. بعد از خبرها وگزارش ها و تصاویر تلویزیونی نوبت به طراحا ن وکاریکاتوریست هارسید که حادثه را لباس خط بپوشانند و به فاجعه رنگ طنز بزنند.

virgina1.jpg

خلاصه ماجرا از این قرار بود که یک روز خوش بهاری، صبح هفدهم آوریل ۲۰۰۷، سئونگ هوی چو، دانشجوی کره ای اصل دانشگاه “ویرجینیا تک” که به قول خودش قرار بود مسیح گونه بمیرد تا مرگ اش الهام بخش مردمان ضعیف شود، به جای صلیب، قطار فشنگی بر دوش کشید و اسلحه در دست به سمت جلجتای خود اتاق ۲۱۱ نوریس هال حرکت کرد و در این مسیر هر که را دید به ضرب گلوله رستگار کرد و خود در آخر این صف طولانی با شلیک گلوله ای در سر، به سمت پدر مقدس ما که در آسمان هاست شتافت. ۳۲ استاد و دانشجو در عرض دو ساعت کشته و بیش از ۲۹ نفر زخمی شدند تا فاجعه تیراندازی دبیرستان کلمباین (سال ۱۹۹۹) با ۱۲ کشته و۲۴زخمی در برابرش ناچیز جلوه کند و عنوان خونین ترین حادثه ی تیراندازی در تاریخ نوین آمریکا تا این لحظه نصیب کشتار دانشگاه ویرجینیا تک شود.

virgina2.jpg

درباره این ماجرای هولناک در دو هفته اخیر بسیار گفته و نوشته اند؛ مردم عادی، سیاست مداران، مصلحان اجتماعی و روزنامه نگاران در سراسر دنیا به ابراز همدردی با داغ دیدگان، تجزیه و تحلیل عوامل و نقد شرایط بروز این قتل عام پرداخته اند. کارتونیست های مطبوعاتی هم به عنوان بخشی از بدنه روزنامه نگاری از این قافله عقب نمانده اند.

virgina3.jpg

مشکل ترین کار یک کارتونیست زمانی است که می خواهد چنین فاجعه ای را دستمایه ایده ای طنز آمیز قرار دهد چرا که رها کردن افسار احساسات می تواند بر کارایی کارتون لطمه وارد آورد، باید احساس را به خدمت اندیشه خلاق و انتقادی در آوری و صیقل دهی تا که “طنز” متولد شود و بسیار سخت است در برابر چنین حجم خشونت و غم، احساساتی نشدن و به دامن سانتی مانتالیزم نیفتادن.

virgina4.jpg

مروری بر بعضی از آثار هنرمندان کارتونیست که کشتار جمعی ویرجینیاتک را موضوع کار قرار داده اند در سایت کیگل به خوبی این چالش بین عقل و احساس را نشان می دهد. بعضی از سر غم یا محافظه کاری، تنها مرثیه خوانی تصویری کرده اند تا مبادا بازی طنز و تصویر، داغدیده ای را برنجاند از جمله “گری بروکینز” که تنها به کشیدن پارچه ای مشکی بر روی نشانه دانشگاه ویرجینیاتک اکتفا کرده، برخی هم از آن ور بام افتاده اند مثل”میلت پریگی” که اثرش طرح و اجرایی استادانه دارد اما انگار از قربانیان ماجرا به عنوان قطعات بی ارزش بازی تصویری نه چندان خلاقانه اش استفاده کرده است. گروه قلیلی هم از این بندبازی پر خطر سر به سلامت برده اند.

virgina5.jpg

بروکینز و پریگی تنها کارتونیست هایی نیستند که بازی تصویری با نشانه دانشگاه ویرجینیاتک (ترکیب حرف “وی” و “تی”) را به عنوان نقطه شروع ایده کارتون خود در نظرگرفته اند، بعضی این بازی را به دشواری انجام داده اند مثل “باب انگلهارت” که نشانه دانشگاه را سر و ته کرده تا بتواند دو دست را که به حالت دعا در آمده در حرف “ وی” بچپاند، بعضی هم راحت تر و روان تر، مثل “جی دی کراو” که این نشانه را تبدیل به ترک خوردگی قلبی شکسته کرده و از بازی فضای سیاه و سفید برای قوام ساختاربصری اثرش سود جسته است.

virgina6.jpg

“بیل دی” و” استیو بنسون” دو کارتونیستی هستند که نشانه دانشگاه ویرجینیاتک را با “اسلحه”، عنصر کلیدی دیگر این ماجرا، تلفیق کرده اند تا نقدی هم به رواج خشونت ناشی از آزادی حمل اسلحه داشته باشند. در کار بیل دی، اسلحه تازه شلیک شده ای ترسیم شده که دودش به شکل نشانه ویرجینیاتک در هوا پیچیده است.

شاید شتاب و عجله ای که ذات ژورنالیسم است ایده های دم دستی و تکراری را گریز ناپذیر کرده باشد و شاید هم مکانیزم ایده یابی یکسان، به هر حال با تعداد زیادی ایده مشابه رو به رو هستیم؛ از جمله “جو هلر”، “جف کوتربا”، “سکات ستانتس” و “گروندال” همگی عمو سام عزاداری را کشیده اند که در برابر فاجعه تکراری، مستآصل مانده. کارتون “استیو نیسه” را هم می توان در همین ردیف قرار داد اما او نیشی هم به سیاست خارجی جنگ طلبانه دولت آمریکا زده: عمو سام در برابر خبر کشتار ویرجینیاتک با خشم فریاد می زند: “چرا؟” در حالی که خود تا بن دندان مسلح است!

virgina7.jpg

“جاستین بیلیکی” و “ کریستو کومارنیتسکی” از فرصت استفاده کرده اند تا بی تفاوتی شهروندان آمریکایی را نسبت به کشتار های روزانه جنگ عراق به نقد بکشند، آن هم با ایده و شیوه ای تقریبآ یکسان.

virgina8.jpg

در اثر بیلیکی یک شهروند که در سه قاب پیاپی اخبار مربوط به کشتار های عراق را با بی تفاوتی در روزنامه ها دنبال کرده در قاب چهارم نسبت به خبر فاجعه ویرجینیا واکنش نشان می دهد. در کار کومارنیتسکی هم زن و شوهری در چند قاب پیاپی بی تفاوت نسبت به اخبار مرگ های روزانه در عراق، تنها از شنیدن خبر کشتار ویرجینیاتک در قاب آخر شوکه می شوند.

virgina9.jpg

“جف استالر” و “رندی بیش” نا امنی مراکز تحصیلی را نقد کرده اند، آن هم دقیقآ با یک ایده، یک زاویه دید و حتی با دیالوگ هایی مشابه! در هر دو کار پسری برگه قبولی امتحان ورودی کالج را در دست دارد و مادر، عزادار این خبر، فرزند را در آغوش کشیده است.

virgina10.jpg

آثار “باب گورل”، “دوریکس”، “جان دیرینگ”، “ داریو” و “مایک لستر” هم تکیه بر اسلحه دارند؛ داریو دو عنصر کلیدی رویداد یعنی دانشجو (کلاه فارغ التحصیلی) و فشنگ را با هم تلفیق کرده و اثری بدون شرح به سیاق کارتونیست های بلوک شرق پدید آورده هر چند نتیجه چندان ظریف و جذاب از کار در نیامده. در عوض لستر سرعت در اجرا را که ذات کار ژورنالیستی است تبدیل به نقطه قوت اثرش کرده. کارتون او با خطوط نرم، ساده و جذابش قاب بندی و زاویه دید خلاقانه ای هم دارد: چهره قاتل و قربانی هیچکدام در قاب نیست، فقط دست ها هستند که دیده می شوند. قاتل که از قربانی خواسته آخرین آرزویش را بکند جواب می شنود که ای کاش من هم تفنگی داشتم… چه شوخی تلخ و گزنده ای!

من شخصآ علاقه ای به بازی های تصویری و فرمی در کارتون ها ندارم و معتقدم که ۹۹ در صد آثاری که به این شکل ایده یابی می شوند پوچ و بی معنی هستند، اما باید قبول کرد که اثر “گای بادیو” جزو آن ۱ درصد دیگر است!

در کارتون او قربانیان کشتار را می بینیم که روی زمین دراز کشیده و تحت مراقبت پزشکی هستند و ترکیب مجروحین و پرستاران از زاویه بالا شماء یک اسلحه را تشکیل داده است، به این ترتیب بادیو با ظرافت تمام تفکری را که در تار و پود جامعه پیچیده و به فاجعه ی ۱۷ اپریل انجامیده به تصویر کشیده است

.

اگر قرار باشد کارتون مطبوعاتی را نوعی نگاه ژرف، منتقدانه، خلاق اما نه خالی از احساس به وقایع روز تعریف کنیم، من امتیاز را این هفته به اثر بادیو می دهم!