محمدرضا باهنر یکی از اصولگرایان قدیمی و استخواندار کشور روزی درباره محمود احمدینژاد گفته بود: «سابقه دوستی من با دکتر محمود احمدینژاد ۲۵ تا ۲۶ سال است. در شورای شهر دوم، در دولت دوم خاتمی اصولگراها پیروز شدند، چند گزینه داشتیم که یکی از آنها احمدینژاد بود.
آقای یونسی، وزیر اطلاعات پیغام داد دنبال شهردار شدن احمدینژاد نباشید. من پیش آقای یونسی رفتم و به آقای یونسی گفتم وزارت اطلاعاتی که ملک مدنی از آن عبور کند و احمدینژاد در آن گیر کند، باید در اصل آن وزارت اطلاعات تجدیدنظر کرد. بعد هم گفتم آقای یونسی به خودت و دوستانت بگو اگر میخواهید غصه شهرداری احمدینژاد را بخورید، نخورید، شهرداری دستگرمی است، احمدینژاد رییسجمهور ماست، شاید بنده اولین نفر در خلقت بودم که رییسجمهور احمدینژاد را پیشبینی کردم (www.enekas.info/?p=۵۳۴۱۱) شاید برخی افراد سرشناس دیگر مثل علیاکبر ناطقنوری از شهردار شدن احمدینژاد بود که این سیاستورز نه چندان مشهور را به شهرداری تهران رساند.احمدینژاد دو سال در این منصب فعالیت و نام بلندی پیدا کرد و خود را آماده مبارزه برای انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری کرد. احمدینژاد در دور اول مبارزات و در رقابتی نفسگیر و با آرای بسیار کمی بالاتر از مهدیکروبی نفر دوم انتخابات شد. او در تیر ماه سال ۱۳۸۴ و در میان شگفتی همه مسوولان و سیاستورزان ایرانی به کاخ ریاستجمهوری ایران راه پیدا کرد. محمود احمدینژاد از تابستان سال ۱۳۸۴ تا همین روزها در منصب ریاستجمهوری دهها تصمیم عجیب و دور از ذهن در حوزههای گوناگون اتخاذ کرده است. اگر فقط یک کار او در این مدت را که دستور چگونه خرج کردن رقمی نزدیک به ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی است را در کانون توجه قرار دهیم به اهمیت حضور چنین فردی در رأس قوه مجریه ایران پی خواهیم برد.
محمود احمدینژاد در آخرین ماه پاییز سال ۱۳۸۹ از طریق تلویزیون و به روش خاص خود دستور اجرایی شدن قانون هدفمندکردن یارانهها را داد. بر اساس این دستور احمدینژاد است که هر ایرانی ساکن سرزمین مادری از دی ماه سال ۱۳۸۹ تا پایان خرداد ماه سال ۱۳۹۲ به مدت ۲۹ ماه و هر ماه رقمی نزدیک به ۵۰ هزار تومان پول نقد از دولت دریافت کرده است. هر ایرانی در این مدت یک میلیون و سیصد و نوزده هزار تومان از دولت پول گرفته است. احمدینژاد با بیان اینکه قطعنامههای صادره از سوی سازمان ملل متحد کاغذ پارهای بیش نیستند، آمریکا و غرب را تشویق کرد که قطعنامههای تحریمی بیشتری علیه ایران صادر کنند… احمدینژاد در ۸ سال گذشته توانست اکبر هاشمی رفسنجانی، ناطقنوری، خانواده لاریجانیها، حزب موتلفه اسلامی و… را به شدت تخریب کند و آنها را نزد شهروندان خفیف کند. احمدینژاد در این سالها با ارجاع و سپردن فعالیتهای عمرانی ملی به نهادهای خاص نقش غیرقابل انکاری در راندن اقتصاد به مقاصد ویژه داشته است. احمدینژاد و حلقه اول یاران او در ۸ سال گذشته رفتاری همانند یک مالک حریص به منابع و سپردههای بانکی داشتهاند و هزاران میلیارد تومان از دسترنج مردم را آنگونه که میخواستهاند هزینه کرداند. رکوردزنی احمدینژاد در تغییر و ترکیب اعضای کابینه و روش خاص او در اخراج برخی از وزیران در یاد ایرانیان میماند. از این دست مسائل میتوان یک فهرست بلند بالا تهیه کرد که از ادامه آن در این نوشته خودداری میکنیم. به این ترتیب خواندن داستان ظهور و سقوط احمدینژاد که در این روزها تنها یک گروه کوچک از یارانش در کنار او ماندهاند برای درس گرفتن یک ضرورت است.
سیاست و قدرت
ایرانیان به دلایل گوناگون تاریخی، سیاسی و فرهنگی همواره در حرف و ظاهر از اینکه آنها را سیاستورز و مبارز در مسیر قدرتطلبی بنامند اکراه دارند. این اخلاق و روش نهادینه شده در همه سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در میان علاقهمندان به سیاست و سیاستورزی گسترش یافته است.
علاوه بر این، شمار قابل توجهی از تشکلهای خصوصی و نهادهای مدنی نیز این جمله مشهور را که ما «سیاسی» عمل نمیکنیم را در ویترین خود گذاشته و همواره ما برای خدمتگزاری وارد صحنه سیاست و انتخابات شدهایم آن را به رخ میکشند. به این ترتیب بوده و هست که برخی افراد مستعد برای سیاستورزی به ناچار یا از سر خجالت وارد مبارزه سیاسی نشده و تلاش و برنامهریزی برای کسب قدرت را مباح نمیدانند. در چنین فضایی بوده و هست که برخی چهرهها و احزاب و جمعیتهای سیاسی شناخته شده با هوشیاری بر این طبل کوبیده و نوعی فضای انحصاری برای فعالیت سیاسی خود ایجاد کردهاند. محمود اما احمدینژاد این فضا را شکست و در عمل و در حرف نشان داد که سیاستورزی حرفهای است و برای کسب قدرت سیاسی نبرد میکند.
سیاستورز حرفهای
درس اول و بسیار با اهمیت از داستان ظهور و سقوط محمود احمدینژاد این است که یک فرد یا یک گروه از سیاستورزان میتوانند با رفتار حرفهای و انگیزههای کسب قدرت در هر نظام سیاسی خود را بالا بکشند و مناصب مهمی را به دست بیاورند. در ایرانی که به ویژه در مه سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت رفتار سیاسی به خاطر کسب قدرت یک رفتار مکروه شمرده شد؛ شمار قابل توجهی از سیاستورزان بارها اعلام کردهاند برای خدمت به مردم و دین ناگزیر وارد فعالیتهای سیاسی شدهاند. احمدینژاد و حلقه اول دوستانش کمتر در این زمینه اظهارنظر کردهاند. رفتار احمدینژاد طول همه سالهای پس از پیروزی انقلاب نشان میدهد او دنبال کسب قدرت سیاسی در جامعه ایرانی و در نظام جمهوری اسلامی بوده و این کار را با جدیت انجام میداده است. احمدینژاد و دوستانش که از زمان فعالیت در استان اردبیل یا فعالیت در دانشگاه آزاد با آنها آشنا شده بود گام به گام به سوی کسب قدرت بیشتر حرکت کردهاند. احمدینژاد یک سیاستورز واقعگرا و البته با اندیشههای عجیب و سواد سیاسی کم عمق است که در یک مورد پابرجا و استوار بوده و آن کسب قدرت بالاتر در هر مرحله از زندگی سیاسی وی بوده است. او روزی که از طرف جناج راست سنتی برای شهرداری تهران انتخاب شد و سوی آنها به این منصب رسید، رسیدن به منصب ریاستجمهوری را هدف قرار داده بود. رفتار او در شهرداری تهران بیش از آنکه به حال شهروندان ساکن پایتخت مفید باشد برای خود او مفید بود و گروهی از همکارانش که توانستند از افرادی گمنام و کمتر شناخته شده به افرادی با نفوذ و دارای مقامهای عالیرتبه دست یابند. بهنظر میرسد همه کسانی که علاقهمند به کسب قدرت هستند میتوانند با مطالعه دقیق رفتار و کارنامه احمدینژاد در این حوزه راه را پیدا کرده و شرم و حیای بیهوده را دور بریزند.
وفاداری و کار تشکیلاتی
احزاب ایرانی در همه صد سال سپری شده از سال ۱۲۹۲ تا امروز برپایه رفاقتهای گروهی خاص و در رقابت با گروه ویژهای دیگر به صورت مقطعی تاسیس و پس از چند وقت تعطیل شدهاند. دقت در تاریخ احزاب ایرانی نشان میدهد که حزب توده نیرومندترین حزب ایرانی در تاریخ معاصر ایران بوده است. جز این اما برخی احزاب نیرومند مقطعی داشتهایم که عموما البته با کمک نهاد دولت وحکومت در مقاطعی قدرت را به دست آوردهاند؛ در میان سیاستورزان ایرانی رفتار حزبی و وفاداری به آرمانها جایگاه ممتازی ندارد. رها کردن دوستان و همراهان در میان معرکهها و دشواریها و چرخشهای ناگهانی و بریدن از دوستان به این بهانه که قصد کار سیاسی نداریم در میان سیاستورزان ایرانی اقدامی آشنا به حساب میآید. اما محمود احمدینژاد از اندک سیاستورزان ایرانی است که با ذهنیت روشن برای کسب قدرت دوستان و حلقه اول یاران خود را از دیرباز تا مرز کسب قدرت و انحصار قدرت اجرایی با خود همراه کرد. بر اساس اطلاعات درج شده در رسانههای گوناگون محمود احمدینژاد، صادق محصولی، مجتبی ثمرههاشمی، اسفندیار رحیممشایی، علیرضا نیکزاد، پرویز فتاح از سال ۱۳۵۹ به بعد در مناطق و مراکز گوناگون همکار و همراه بودهاند. این گروه در سال ۱۳۵۹ با محوریت صادق محصولی در ارومیه شکل گرفت و بعدها در سال ۱۳۶۵ از شمال غرب ایران به غرب کشور رفته و در کردستان دور هم جمع شدند.
در این سال محمود احمدینژاد به سمت معاون استانداری کردستان منصوب شد، اما با توجه به شرایط خاص جنگ، امکان حضور همه اعضای حلقه در کردستان میسر نمیشد. پرویز فتاح، سمتی را در یکی از یگانهای ویژه برون مرزی سپاه را عهده دار شده بود و فرماندهی این یگان با «صادق محصولی» بود و زیر مجموعه قرارگاه رمضان به فرماندهی «محمد باقر ذوالقدر» به شمار میرفت. اسفندیار رحیم مشایی نیز به سبب علاقه به حوزه کردستان، مشغول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی در مورد کردهای ایرانی در وزارت تازه تاسیس اطلاعات شد، تا علاوه بر انجام فعالیتهای خود همچنان با دوستان سابق خود مرتبط بماند.
استانداری اردبیل که در فیلم تبلیغاتی انتخابات دهم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، به بخشهایی از آن اشاره شده بود جدیترین فعالیت اجرایی وی پس از پایان جنگ است. طرفه اینکه او در دولت ششم ( دولت دوم آیت اللههاشمی رفسنجانی) استاندار رییسجمهور شد که بعدها به یکی از منتقدان جدی عملکرد او بدل شد و دو بار با ایجاد دوقطبیهای انتخاباتی، از این برگه به سود خود بهره برد. احمدینژاد یک بار در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم، بهطور مستقیم به رقابت با رییس دولت سازندگی پرداخت و در انتخابات دهم نیز، رقبای خود را به خط گرفتن از رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام متهم کرد.
در واقع مثلث دانشگاه علم و صنعت پس از جنگ، فرصت همکاری نزدیک را نیافت، اما بقیه اعضای حلقه به شکل مداوم، ارتباطات خود را حفظ میکنند. صادق محصولی به کار اقتصادی در حوزه نفت میپردازد که ثمره آن، ثروتی قابل توجه است.
محمود احمدینژاد که در استانداری اردبیل مشغول است و پرویز فتاح، بهعنوان مدیرامور قراردادی پروژههای عمرانی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا فعالیت میکند. در این میان اسنادی نیز وجود دارد که با توجه به آذری زبان بودن محصولی، احمدینژاد بار دیگر از وی برای حضور در این استانداری دعوت میکند. در این دوره، افراد تازهای هم به حلقه اضافه میشوند. علی اکبر محرابیان، علیرضا نیکزاد، عباسزاده مشکینی و فتحاللهی از جمله اعضای جدید به شمار میرفتند که در اردبیل با احمدینژاد آشنا میشوند. محرابیان و نیکزاد بعدها به ترتیب وزرای صنایع و مسکن و شهرسازی دولتهای نهم و دهم شده و عباس زاده مشکینی نیز سر از فهرست حامیان دولت در انتخابات شورایهای سوم درآورده و امروز، مدیرکل سیاسی فعلی وزارت کشوراست.
طرفه آنکه در همان زمان و به شکل موازی، همکاران سابق در آذربایجان وارد وزارت خارجه شدند و در آنجا یکدیگر را باز مییابند. ماجرا از این قرار است که مجتبی ثمرههاشمی به سفارش صادق محصولی که باجناق علی اکبر ولایتی وزیر وقت امور خارجه بود به این وزارتخانه رفت و پس از چندی، مدیرکل اداره گزینش این وزارتخانه شد؛ جایی که سعید جلیلی هم به فعالیت مشغول شد. اسفندیار رحیم مشایی نیز در این مقطع مدیرکل اجتماعی وزارت کشور میشود و با تابش - که معاون سیاسی وزارت کشور است- بهصورت مستقیم کار میکند؛ جایی که علی محمد بشارتی راست گرا پس از عبدالله نوری، بر جایگاه وزارت در ساختمان خیابان فاطمی تکیه زده است.
انتخابات شورای شهر دوم و نتایج آن، مجالی دیگر برای گردهمایی اعضای این حلقه را پدید آورد. محمود احمدینژاد که بهعنوان عضو موسس جمعیت ایثارگران و مسوول شاخه استانهای جبهه پیروان خط امام (ره) و رهبری به کار حزبی و تشکیلاتی اشتغال داشت، مسوولیت اجرایی انتخابات شورای شهر دوم را بر عهده میگیرد. او به دستور محمدرضا باهنر که دبیر کلی جامعه اسلامی مهندسین را بر عهده داشت، قدم در میدان انتخابات گذاشته و چهرههایی جوان و کم نام و نشان را برای حضور در فهرست غیر رسمی جناح راست با تابلوی “آبادگران ایران اسلامی” گزینش میکند.
انتخابات شوراهای دوم در تهران و اکثر استانها کم فروغ بود و حدود ۱۱ درصد واجدان شرایط در تهران در آن انتخابات حضور پیدا کردند. در این میان فهرست موسوم به آبادگران با کسب بخشی از این میزان آرا توانست، کرسیهای شورای شهر را فتح کند و پس از آن بود که محمود احمدینژاد به شهرداری تهران رسید. از زمانی که محمود احمدینژاد توانست در کسوت شهردار تهران کلید پایتخت را به دست بگیرد، بار دیگر اعضای حلقه ارومیه و هسته اولیه آن یعنی حلقه علم و صنعت، رویت شدند.
حضور دو ساله در شهرداری تهران، شرایطی را رقم زد تا تیم نو اصولگرایان، کار اجرایی در سطح شهرداری کلان شهری مانند تهران را تجربه کنند. اگر چه عنوان میشد که تیم حاضر در شهرداری، هیچ نگاهی به فعالیت سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم ندارد، اما شواهد و قرائن، چیز دیگری را نشان میداد. موضوعی که محمدرضا باهنر یکبار در سال ۸۴ و یکبار نیز به تازگی به آن اشاره کرده است.
به سبب شرایط خاص ایجاد شده در سال های پایانی دولت هشتم، هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان با چند کاندیدا در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری نهم گام گذاردند. اصولگرایان با ۵ کاندیدای رسمی یعنی علی لاریجانی، محمد باقر قالیباف، محسن رضایی، علی اکبر ولایتی و محمود احمدی نژاد ، به فتح پاستور چشم دوختند. بر اساس مدلی که در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی توسط حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری طراحی شده بود، بنابراین بود که این ۵ چهره به تبلیغ برنامههای خود بپردازند و در نهایت بر اساس اقبال عمومی و نظر سنجیها، به یک کاندیدای واحد برسند. همه نظر سنجیها، محمود احمدینژاد را در میان این کاندیداها در رتبه آخر قرار داده بود، اما فضای انتخابات بهگونهای پیش رفت که او در مرحله اول رای اول اصولگرایان را کسب کرد و به عنوان نفر دوم، به مرحله دوم راه یافت. دو قطبی هاشمی – احمدینژاد همانطور که فضای ایجاد شده در کشور نشان میداد به سود شهردار وقت تهران به پایان رسید و احمدینژاد، ریاست دولت نهم را بر عهده گرفت. محمود احمدینژاد در ۸ سال گذشته نشان داده است که در صیانت و حفاظت از یاران وفادارش حد و مرزی نمیشناسد. رفتار حزبی و وفاداری او میتواند در حوزه مثبتاندیشی برای علاقهمندان به سیاستورزی جوان و تازهکار و حتی پیران سیاست مورد توجه قرار گیرد. کار تشکیلاتی کردن است که میتواند به آرزوی بزرگی مثل رییسجمهور ایران شدن را برای یک مدیر میانی ممکن سازد.
شناختشناسی نیرومند جامعه
سیاستورزی و تقاضا برای کسب قدرت سیاسی علاوه بر اینکه نیاز به انگیزههای قدرتمند دارد و باید برای به دست آوردن قدرت کار تشکیلاتی کرد، نیازمند شناخت دقیق جامعه از طرف متقاضی قدرت است. افرادی که بدون شناخت از جامعه و گروههای اجتماعی و بدون آگاهی از شرایط شهروندان به سمت قدرت هجوم میبرند سرخورده و شکست خورده به جای اول و نقطه بدون قدرت برمیگردند. دیده شده است که افرادی از شرایط ویژه استفاده کرده و برای مدتی کوتاه قدرت کمی از کل قدرت را به دست آوردهاند، اما نتوانستهاند آن را گسترش دهند.
اما محمود احمدینژاد به دلیل انگیزههای قوی در کسب قدرت سیاسی و به دلیل فعالیت در بخشهای گوناگون و ترقی تدریجی توانسته بود با همکاری دوستانش شناخت نسبتا نیرومندی از جامعه و شهروندان و خواستههای آنها به دست آورد. احمدینژاد در اواخر دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی و در دوران فعالیتش در شهرداری تهران فهمید که جامعه ایرانی آمادگی پذیرش شعارهای پوپولیستی و ضد اشرافیگری را دارد. وی با حضور در جمع مردم مناطق گوناگون تهران و گفتوگوی رو در رو با آنها توانست برخی نیازهای فوری شهروندان تهرانی که در آیینهای از خواسته مناطق مختلف کشور بود را شناسایی و در جریان مبارزات انتخاباتی از آنها استفاده کند. ابداع اصلاحاتی مثل اینکه من وارد خط قرمز ارباب قدرت شدهام، میخواهم پول نفت را بهطور مساوی میان مردم توزیع کنم، من نوکر مردم هستم، قیافهام به ریاست جمهوری نمیخورد، اما به درد نوکری که میخورد، حلقه مدیران را باز میکنم و… نشان میداد که او برای جلب توجه و کسب آرای تهیدستان برنامه دارد و رگ خواب مردم ایران را خوب میشناسد. محمود احمدینژاد در مسابقه برای کسب قدرت در سال ۱۳۸۴ علاوه بر اینکه باید با اصلاحطلبان نبرد میکرد با جناح اصولگرایان سنتی نیز وارد چالش شد و با یادآوری اینکه نمیخواهد وامدار احزاب شود برخی نهادهای خاص را نیز با خود همراه کرد. این شناخت از جامعه یک ابزار کارساز برای مبارزه سیاسی است که از طرف احمدینژاد در مقیاس ایران و با توجه به مجموعه شرایط به کار گرفته شد.
رصد توزیع قدرت
قدرت سیاسی در جامعههای انقلابی که رهبران آن هنوز معتقد به ادامه انقلاب هستند و همچنین جامعههایی که نهادهای دموکراسی به ویژه انتخابات در تعیین رییس دولت موثرند همواره دست به دست میشود. جامعه ایرانی هر دو ویژگی را دارد. مدیران ارشد جامعه ایرانی به نوعی انقلاب دائمی را باور دارند و معتقدند که حرکتهای انقلابی ضامن بقا، رشد و توسعه و تحکیم پایههای قدرت در ایران است. بر پایه چنین دیدگاهی است که توزیع قدرت از بالا به پایین شکل و ماهیت پیدا میکند و جابهجایی افراد و در مناصب بسیار سرنوشتساز اهمیت پیدا کرده و نوعی رصد دقیق را برای شناخت دقیق میطلبد. از طرف دیگر انتخابات در ایران به هر شکل و ترتیب نقش اول در انتخاب مدیر اول اجرایی کشور را بازی میکند و تجربه نشان داده است که میتواند در فضایی خاص آرای شهروندان را جلب کند. محمود احمدینژاد که شناخت خوبی از خواستها و نیازهای روحی و مادی شهروندان ایرانی پیدا کرده بود، از فرصت پیش آمده در منصب شهرداری تهران برای نزدیک شدن به نهادهای قدرت و افراد ذینفوذ استفاده کارآمدی کرد. او از اوایل دهه سال ۱۳۸۰ به چشم دیده بود که نهادهای خاص به سمت قدرتمندتر شدن حرکت میکنند و مجلس به مثابه نهاد موثر در چرخه زندگی سیاسی کشور در اختیار دیدگاههایی خاص قرار گرفته است. او میدید که اصلاحطلبان ایرانی در مواجهه با اصولگرایان ناگزیر شدهاند رفتاری رادیکال در حوزههای گوناگون نشان دهند که در نهایت به بنبست در تعامل با بخشهایی از قدرت اصلی منجر میشود. احمدینژاد سیاستورزی حرفهای و دارای گروه کوچک اما متحد و منسجم بود و در منصب شهرداری تهران خود و دوستانش را در داخل شکافها قرار میداد. او میدید که بهطور مثال آیتالله هاشمی رفسنجانی به دلیل داشتن باورهای خاص از مجموعه قدرت سیاسی رسمی دور میشود و گروهها و طیفهای تندتر اصولگرایان شکافهای قدرت را پر میکنند. این رصد دقیق توزیع قدرت از طرف احمدینژاد موجب شد که در هنگامه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری بتواند در شرایط ممتازی قرار گیرد و قدرت سیاسی را به دست آورد.
احتمال اشتباه برای همه
سیاستورزان حرفهای، واقعگرا و عملگرا میدانند که کسب قدرت سیاسی کار آسانی نیست و نیاز به ریسکپذیری، هزینه کردن از وقت، نیرو، ارتباطات و امکانات مادی دارد. سیاستورزان میدانند با وجودی که ریسکپذیری بالایی دارند، توزیع قدرت را رصد کردهاند، مناسبات درون نهادهای سیاسی را میشناسند و دقت لازم در همه حوزهها را انجام دادهاند، اما باز هم احتمال اشتباه وجود دارد. اصولگرایان ایرانی که در چند انتخابات پشت سر هم نتوانسته بودند آرای شهروندان ایرانی را به دست آورند و انتخابات دوره هشتم ریاست جمهوری و ششم مجلس را با شکستی فاحش تمام کرده بودند، در مقابله با اصلاحطلبان راه تازهای را جستوجو میکردند. چهرههای حرفهایتر این جناح مثل محمدرضا با هنر و حتی تا حدودی مرتضی نبوی در جامعه اسلامی مهندسین توانستند کار را از دست حزب موتلفه در آورده و سهم بالاتری را در مناسبات قدرت به دست آمدند. این گونه افراد و طیفهای متمایل به این دیدگاه در انتخابات شورای دوم به چشم دیدند که یک گروه کوچک، اما متقاضی قدرت و تشکیلاتی در چند ساعت توانستند اصلاحطلبان را با شکست مواجه کنند. در این فضا بود که اتبکار عمل در انتخابات هفتم مجلس به دست گروههای رادیکالتر و جوانتر اصولگرایان رسید. اشتباه اصلاحطلبان در آن مقطع کم اهمیت جلوه دادن قدرت گروه نوظهور بود. اصولگرایان استخواندار و قدیمیتر نیز بر اساس یک تحلیل اشتباه نقش غالب محمود احمدینژاد را پذیرفتند. محمود احمدینژاد در یک حرکت هوشمندانه توانست اصولگرایان قدیمی را در مصاف با حرکت رشدیابنده بدنه اجتماعی اصولگرایان رودررو کرده و از اختلاف آنها سود برده و مقام اول اجرایی را به دست آورد. محمود احمدینژاد با هوشیاری خواست که کابینهای مطیع با مردانی همراه تشکیل دهد که به سد محکم مجلس برخورد. اما او پذیرفت که از این مرحله باید با احتیاط عبور کند و برخی مناصب را به چهرههای مورد قبول طیفهای گوناگون اصولگرایان اختصاص داد. وی که توانسته بود با ایجاد هیجان و توزیع پول در میان تهیدستان خود را یک چهره عدالتخواه جلوه دهد به زودی دست اصولگرایان را از کابینه و مناصب مهم اقتصادی خالی کرد. وی در دولت دوم خود افرادی را وزیر کرد که مقام و موقعیت قبلی ممتازی نداشتند و شخصیت و مقام خود را مدیون احمدینژاد میدانستند. اما اصولگرایان یک اشتباه استراتژیک داشتند: آنها برای رویارویی با اصلاحطلبان پشت سر احمدینژاد پنهان شدند و متوجه نشدند که این سیاستورز حرفهای برعکس عمل کرده و از آبرو و وجاهت و قدرت اصولگرایان برای حفظ و توسعه پایههای قدرتش استفاده میکند. اشتباه پشت سر اشتباه از طرف اصولگرایان در حمایت از دولت نهم و دهم گونهای بود که شهروندان عادی آنها را در یک ردیف قرار داده و یکپارچه میدیدند. اصولگرایان به تصور اینکه اقدامهای احمدینژاد موجب محبوبیت سیاسی اصولگرایان میشود رفتارهای پوپولیستی او را نیز تایید کرده و به این ترتیب در دام افتادند. عدم رایآوری کاندیداهای اصولگرا در جریان انتخابات دوره یازدهم این ادعا را که مردم آنها را همدست احمدینژاد میدانند را تایید میکند. مجلس، شورای نگبهان و برخی نهادهای خاصدر حمایت از احمدینژاد دچار اشتباه شدند. این رویداد میتواند درس عبرتی برای همه جریانهای سیاسی باشد که برای دشمنی با یک فرد و یک جریان، پشت سر جریان ناشناس قرار نگیردند.
آب ریخته برنمیگردد
فعالیت سیاسی در اصل نوعی نبرد برای کسب قدرت به حساب میآید. در این مبارزه امکان اشتباه برای همه سیاستورزان در هر سطحی از قدرت و موقعیت وجود دارد اگر این اشتباهها رخ ندهد که نبرد برای کسب قدرت بیمعنی خواهد شد. برخی احزاب، جمعیتها و افراد سیاسی در جریان مبارزه برای کسب یا حفظ قدرت ممکن است اشتباه کنند، اما در شرایط مناسب به اشتباه خود پی ببرند و از راه رفته برگردند. اما برخی شرایط مبارزه با رقیب را به جایی میرسانند که حاضر میشوند نه خود منعفت ببرند نه رقیب. این اتفاق در جریان ظهور و سقوط محمود احمدینژاد در ۸ سال سپری شده برای جبهه اصولگرایان در کلیت خودش رخ داد. واقعیت این است که محمود احمدینژاد بلافاصله از همان روزهای پس از اینکه منصب ریاست دولت را به چنگ آورد با صدای بلند فریاد زد که وامدار جریان اصولگرایی نیست و میخواهد راه تازهای ابداع کند. او در شرایطی کاملا برتر نسبت به اصولگرایان قدیمی و سنتی قرار گرفت و از نیروهای آنها به نفع خود سود برد. بهطور مثال او وقتی نیاز بود از سید محمد جهرمی داود دانشجعفری و مصطفی پورمحمدی در کابینه خود استفاده کرد تا اصولگرایان تندروتر و میانه و قدیمی را در شرایط همکاری قرار دهد، اما دانشجعفری و پورمحمدی را در میانه راه و قبل ار رسیدن به ایستگاه دوم و جهرمی را در پایان ایستگاه اول پیاده کرد. محمود احمدینژاد گونهای عمل کرده بود که در انتخابات سال ۱۳۸۸ جناح اصولگرایان نمیتوانستند از او حمایت نکنند و آب ریخته شده را به جوی برگردانند. احمدینژاد خود را بر جناح اصولگرایان تحمیل کرده بود و آنها به بنبست رسیده بودند.
دردسر کار با آدمهای کوچک
اداره جامعههای بزرگی مثل ایران به ویژه در بخش اجرایی نیاز به افراد کارآزموده، دلسوز، آیندهنگر، میهنپرست و متعامل دارد. در فقدان چنین افرادی که قاعدتا باید در داخل احزاب شناخته شده عمل کنند کار ممکن است به دست گروههای کوچک با افرادی کم تجربه بیفتد. افراد و احزاب و شخصیتهای هوشمند سیاسی که میتوانند از فضاهای موجود و شکافهای قدرت استفاده کرده و با شرایط ویژه برای مدتی قدرت را در اختیار بگیرند نیک میدانند که برای حفظ خود باید از افراد کوچک و کمسابقه استفاده کنند. این یک موقعیت ممتاز برای چنین افرادی است که از شکاف قدرت و شدت رقابت میان دو جناح اصلی کشور استفاده کردند و به بهانه اینکه میخواهند در حلقه قدرت سنتی گسست ایجاد کنند گروهی از شخصیتها و مدیران میانی کم تجربه اما مورد اعتماد را با خود همراه کردند. ورود چهرههایی که تجربه در حد وزیر، معاون رییسجمهور و روسای دهها بنگاه، موسسه و شرکت و سازمان بزرگ دولتی از طرف دولت چند مشکل برای جامعه ایرانی ایجاد کرد. مشکل اول این بود که کارشناسان و مدیران با تجربهای که تا سال ۱۳۸۴ به مدت ۲۴ سال در مناصب مختلف فعالیت کرده و کوهی از تجربه بودند کنار گذاشته شده و جامعه از تکنوکراسی خالی شد. مشکل دیگر این بود که گروه مدیران کم آشنا به پیچیدگیهای اداره جامعه در حوزههای گوناگون نیز برای اینکه کار خود را موفق جلوه دهند، کارها را ساده فرض کرده و نهضت تقلیلگرایی راه افتاد که مگر این کار چه مهارتی میخواهد و… نهضت تقلیلگرایی از طرف رییس دولت نهم شروع و به وزیران، معاونان و مدیران رسید. اما دردسر دیگر جایی بود که این مردان نه چندان بزرگ برای مقابله با انتقادهای کارشناسی از بدترین روشها استفاده کردند و همه منتقدان را از صحنه خارج کردند. خروج تدریجی چهرههای منطقیتر و معتدل طیفهای گوناگون اصولگرایی از دولت در ۸ سال گذشته ادعای یاد شده را اثبات میکند.
خدشهدار کردن دانش
یکی دیگر از درسهای سخت دوران صدارت محمود احمدینژاد و حلقه اول یارانش که البته با پشتیبانی اکثریت طیفهای اصولگرا همراه بود خدشهدار کردن دانش به ویژه دانش و علوم اجتماعی و انسانی بود. تجربه نشان داده است که جامعهای پیشرفته بیش از آنکه مهندسان، پزشکان و متخصصان ورزیده داشته باشند باورمندان به دانش اقتصاد و سیاست را در کانون توجه قرار دادهاند. جامعه ایرانی در تاریخ معاصر خود همواره مقهور و مغلوب این توهم بوده است که میتوان دانش را به ویژه در حوزه دشوار اقتصاد نادیده گرفت. محمود احمدینژاد بهعنوان رییس دولتهای نهم و دهم در رأس کسانی قرار میگیرد که دانش اقتصاد را انکار میکردند. این مهندس راه که در شرایط ویژهای بهعنوان رییس دولت فعالیت میکرد، همواره و در هر موقعیتی میخواست بنیانهای دانش اقتصاد را بیاهمیت جلوه دهد در حالی که اقتصاددانان بارها هشدار دادند که دستکاری در متغیرهایی مثل نرخ سود بانکی، نرخ ارز و قیمتگذاری دستوری موجب انحراف از معیارهای علمی شده و کسبوکار و معیشت شهروندان را با دشواری مواجه میکند، اما رییس دولت سرختتر از این بود که این حرفهای علمی را بپذیرد. رییس دولت نهم و دهم با انکار علم اقتصاد شرایط دشواری را بر مردم ایران تحمیل کرده است. پشتیبانیهای سیاسی طیفهای اصولگرا از این سرسختی دولت در سالهای گذشته کار را برای اصلاح سخت و ناممکن کرد.
مجازات ناسپاسی
در عالم سیاست پاداش و تنبیه همواره به مثابه عوامل موثر وجود داشته و خواهد داشت. بازیگران حوزه سیاست میدانند که هر عمل آنها در جبهه متحدان وفادار، متحدان و موتلفان تاکتیکی، رقبا و حامیان با واکنش مواجه خواهد شد و با علم به این موضوع است که حساب و کتاب میکنند و رفتارشان را با هر گروه یادشده تنظیم میکنند. اگر سیاستمداران تصور کنند که میتوانند تا ابد با حامیان، موتلفان و همراهان بازی برد – برد کنند حتما خطا میکنند. محمود احمدینژاد با این تصور که میتواند قدرت کسب شده در حوزه دولت را برای مدتی طولانی در میان دوستانش حفظ کند مناسبات خود را با حامیان و رقبا تنظیم کرد. او در ۸ سال سپری شده ابتدا اصلاحطلبان نسبتا رادیکال را از صحنه خارج کرد، سپس کار را به اصلاحطلبان معتدل کشاند و پس از آن به اصولگرایان معتدل و سرانجام طیفهای گوناگون اصولگرایان را ناکارآمد کرد. در حالی که تصورات احمدینژاد برای حفظ قدرت اشتباه از آب درآمد، طیفهای گوناگون اصولگرایان در شرایط سخت و حتی انتقام قرار گرفتند. خالی کردن زیر پای احمدینژاد به مرور و از شروع کار دولت دهم روز به روز تشدید شد و کار به جایی رسیده است که احتمال محاکمه یاران اول رییس دولتهای نهم و دهم و حتی خود وی وجود دارد. احمدینژاد ناسپاسی خود را به مرور از طرف افراد و طیفهای با نفوذ جریان اصولگرایی دریافت کرده است. او در حالی آماده رفتن از کاخ ریاستجمهوری است که جز چند نفر معدود کسی پشت سر او قرار ندارد و اطرافش خالی شده است. رد صلاحیت نفر اول مورد نظر احمدینژاد برای تداوم قدرت و ناتوانی وی در متقاعد کردن مجموعه قدرت سیاسی برای گرفتن مجوز حضور مشایی در انتخابات یازدهم، کیفر ناسپاسی احمدینژاد است که همه قدرت را برای خود میخواست و تلاش جانانهای برای از میدان به در کردن اصولگرایان استخواندار را رقم زد. احمدینژاد در شرایطی آماده رفتن میشود که حتی برخی از دوستانش نیز از او رویگردان شده و اعلام برائت میکنند.
واقعیتهای سرسخت جهانی
دنیای امروز پیچیدهترین شرایط را در طول تاریخ به لحاظ توزیع قدرت در جهان و شرایط بازیهای بینالمللی متناظر به رفتار ملی دارد. بازیگران در سطح ملی نیک میدانند که بازی در میدان جهانی نیازمند مهارت کافی در تعیین اندازه زمین، شرایط رقبا، مناسبات با دوستان استفاده از فضای ملی است. بازیگران ملی میدانند که جهان امروز به لحاظ عریانی انتشار اطلاعات و اخبار و سرعت انتشار اخبار و گزارشها در موقعیت بسیار ویژهای قرار دارد. افزایش سطح مهارتها در چنین میدانی در ۸ سال گذشته اما به دلیل فقدان مهارت در این میدان و درک نادرست و دقیق از سطح بازی، قدرت حریفان و مناسبات داخلی، تلاش کرد همانند همه امور، کار را تقلیل داده و با اندازه خود تطابق دهد. با چنین دیدگاهی بود که احمدینژاد به رهبران آمریکا، آلمان، فرانسه و… نامه مینوشت و آن را برای خود پیروزی تلقی میکرد که چنان نامهای نوشته است که جواب ندارد. احمدینژاد از سرسختی واقعیات جهانی غافل شد و شرایط را گونهای سامان داد که ایالات متحده آمریکا بخش مهمی از جهان را به نفع خود و علیه ایران کند. تحریم اقتصادی ایران در حال تشدید و کارساز میشود که محمود احمدینژاد قطعنامههای صادره در این مسیر را کاغذ پاره میخواند. واقعیات سرسخت جهانی نشان داد که احمدینژاد بیهوده دل به قدرت کشورهای آمریکای لاتین دوخته است و تلاش وی برای متقاعد کردن کشورهای دیگر برای ایستادن در مقابل غرب موفقیتآمیز نبوده است. درس بزرگ احمدینژاد تلخ و تاسفبار است، اما میتوان با مراجعه به مجموعه فعالیتهای وی از خاماندیشی اجتناب کرد.
منبع: صنعت و توسعه