مشق ایده ها در زمستان سرد
محمد یعقوبی نویسنده و کارگردان تئاتر که سال گذشته اجرای پر از جنجال “نوشتن در تاریکی” را در کارنامه اش به ثبت رساند، هم اکنون با نمایش “زمستان 66”در سالن سایه میزبان تماشاگران و مخاطبان خاص آثار دفاع مقدس است. این نمایش، بازتولیدی است از اجرای همین متن در سال 76، که در جشنواره فجر با موفقیت وکسب جوایز اول کارگردانی و دوم نویسندگی و سوم بازیگری مورد توجه قرار گرفت.
خلاصه داستان: ناصر و ناهید بر سر داشتن یک اتاق با هم بگومگو دارند. ناهید که حرف رهن و اجاره پرداختن بیشتر از جانب خود را مطرح میکند، ناصر خانه را ترک میگوید. ناهید حتی با شوهرش علی هم بگومگو داشته، او هم خانه را ترک کرده است. با رفتن این دو، موشکباران هم آغاز میشود. جریان موشکباران طوری است که در آن بیخبری و ناگهان غافلگیر شدن وجود دارد و دیگر از آژیر و رفتن به پناهگاه خبری نیست.
“زمستان 66” یک نمایش منتقدانه ی اجتماعی است.روزی روزگاری، افرادی به جبهه های جنگ رفته اند، درآنجا مجروح، اسیر، مفقودالاثر وکشته شده اند و یا به سلامت این دوران را به پایان رسانده اند، اما امروز ازآن حال وهوای معنوی خبری نیست.در این نمایش قرار است با نشان دادن نمونه هایی از آدمهای جنگ در روزگار فعلی، گذشته باامروز مقایسه شود.
“زمستان 66” بر خلاف عادت های رایج در متون و آثار نمایشی مرسوم به جنگ، نگارش و اجرا شده است. این خود نکته ای است که می تواند ما را متوجه ی پردازشی بر اساس یک نگاه خاص به این مقوله کند. بنابراین ارزشمندی اثر نه به خاطر پرداختن به مقوله جنگ که همانا نوع نگاه به جنگ است. با آن که در این نمایش هم چیزی بر ضدیت محتوای جنگ تحمیلی ارائه نمی شود اما نگاه شیرین و طنازانه به جنگ بافتار متفاوتی را در صحنه هویدا می سازد. تاکنون جنگ با خون، بمباران، تیراندازی، کشتن، مردن، اسارت، شکنجه، معلولیت، موج گرفتگی، شیمیایی شدن و هزاران درد و بلای دیگر تصویر می شد اما محمد یعقوبی با همه تلاش خود برای جذاب کردن داستان با تمام تلخی های جنگ کنار می آید و پرده از اسراری بر می دارد که دربرگیرنده واقعیت تراژیک جنگ تحمیل شده بر کشورمان بوده است.
یعقوبی در فضایی سیال و به بهانه ی گشایش یک خواب و خاطره، گذشته ی تراژیکی را از آغاز جنگ بیان می کند. در این بین از ارتباط خطی در نمایش پرهیز می شود و تکنیک های نمایشی و تکنیک نمایش در نمایش بهانه ای می شود تا فرمی نسبتا پیچیده و تو در تو بر کلیت اثرش نشانده شود. او نمی خواهد در روایت یک مساله ی تاریخی صرفا به مستندات تاریخی بسنده کند چون مردم می آیند تا در تالار تئاتر یک نمایش ببینند. بنابراین اصالت نمایش در “زمستان 66” حفظ می شود.
“زمستانِ66” در کمبود رخداد بر صحنه، نمایشیست متّکی به کلام. از این رو میتوان با چشمانِ بسته هم آن را بیکم و کاست دریافت نمود. تنها داستانِ نویسنده و همسرش نیست که شنیداریست؛ نمایشنامهای که نویسنده نوشته نیز متنیست رادیویی و بیبهره از ظرفیّتهای بالای اجرایی و دیدنی. محوریّتِ گفتار و جنبههای دیداریِ کمرنگ امریست شایع در آثارِ یعقوبی و شاید اصلیترین عاملِ رویکرد معمولِ اوست به انواعِ هنجارگریزیهای زبانی و ایدههای برگرفته از سینما، به نیّتِ جلوگیری از کسالتبار شدنِ کلام و تنوّع بخشیدن به اجرا.
نویسنده با تسلط بر عوالم روحی و روانی، متن “زمستان 66” را نوشته و اجرا کرده است. اما این وسط کمی پیچیدگی بیش از حد بدون داشتن کدهای تسهیلکننده در درک و دریافت اتفاقات، باعث سردرگمی مخاطب میشود. البته این هم زمانبر است. فقط کافی است تماشاگر با تمرکز و اندیشیدن، چند ساعت بعد از پایان کار تمام گرههای کور آن را برای خود روشن کند. یعنی در لحظه همه چیز پیش روی مخاطب گشوده نمیشود. اما در این بین طنز و هجو موجود در برخی از لحظات و تابلوها باعث لذت بردن از اجرا میشود. بنابراین از دست دادن تماشاگر به ندرت اتفاق میاقتد و فقط برخی در درک درست ماجراها احتمال دارد که در سردرگمی باقی بمانند. بنابراین محمد یعقوبی دربرخی از لحظات نمایش، خواه ناخواه با عدم درک دقیق و درست همگانی مواجه شده است ؛ چرا که موقعیت کاملاً پیچیده و سردرگم است. درست مثل کلاف سردرگمی که برخی از باز کردن تمام گرههای آن باز میمانند، به خصوص آدمهای کم صبر و حوصله که خیلی زود همه چیز را به کناری خواهند گذاشت.
البته کارگردان تلاش می کند باالقای طرفندهای نمایشی در برخی از لحظات نمایش در “زمستان 66”، بازیگران را در لحظاتی به طنز و کمدی می کشاند، و بر وجه انتقادی و اجتماعی اثر بیشتر تاکید می کند. به خصوص در قسمت دوم نمایش که این اتفاق باعث خنده و سرگرم شدن حضار می شود. اما واقعیت این است که دربخش نخست نمایش ، یک نوع تلخی و تاریکی موج می زد که نمی توانست خود را با دیگر قسمت های دیگر اثر منطبق سازد. شاید لحن طنز گونه می توانست ترادف این قسمت ها را با دیگر وضعیت های حاصله بر صحنه دیگر نشان دهد و در حال حاضر چنین وجه مشترکی در آن کمرنگ بوده است. واقعیت این است که تنها حضور آدم های مشترک در هر قطعه آن هار ا به یکدیگر بسط می دهد، اتصالی که چندان هم قوی نیست. حتی جنس بازیها در این قسمت ها نیز به طبه شرایط محیطی آدم ها جالبتر و پر تحرک به نظر می رسد. اما در قسمت نخست بازیهای دو بازیگر محدود به روایتگری ماجراها و پرسشها و پاسخها به صورت همزمان و همسو و یا رودر رو به صورت گفت و گو می شود.
“زمستانِ66”شاید، مشقِ ایدههاییست که بسیاری از آنها در کارهای بعدیِ یعقوبی راهِ صحیحِ خود را پیدا کرده و به بار نشستهاند. اگر توقّعِ مخاطب از اجرای دوبارهی نمایشی که با بهترین آثارِ مؤلفش فاصلهای بسیار دارد همچنان بالاست دلیلش کارنامهی قابلِ تأمّلِ اوست. رجعت یعقوبی به “زمستانِ 66” پس از “نوشتن در تاریکی” تنها در صورتِ یک بازنگریِ جدی و اساسی در متن و اجرا میتوانست به تجربهای دلپذیر بدل شود و به یاد بماند.