آیندۀ سرکوب ایرانیان

نویسنده

» نگاه نیویورک تایمز به فردای حکومت

دیوید ای سنگر 

 

هنگامیکه فریادهای خیابانی در تهران از «مرگ بر آمریکا» به طنین تعجب آور «مرگ بر دیکتاتور» تغییر یافت، این وسوسه جان گرفت که روزهای حکومت ملاها به شماره افتاده است.

ممکن است این شمارش شروع شده باشد و شاید هم نشده باشد. همانطور که باراک اوباما روز سه شنبه اعلام کرد، «ما نمی دانیم این ماجرا به کدام سو کشیده خواهد شد.» با اینحال، در داخل شورای امنیت ملی دولت اوباما و سایر نقاط جهان، نسخه های متفاوتی از یک سؤال مشترک دائماً پرسیده می شود: آیا استفاده از خشونت عریان کارآئی دارد؟ یا اینکه سرانجام پس زده می شود و به گسترش شکاف سیاسی خواهد انجامی، شکافی  که انتخابات سرمنشأ آن بود؟

سرکوب برای حفظ حکومت و یا دست کم، حفظ رهبران حکومت تاریخچه طولانی دارد. هر کدام از نمونه های آن نیز متفاوت بوده است: برخی حکومت ها در مواجهه با مردم وحشیانه تر رفتار می کنند درحالیکه برخی دیگر راحت تر با آن کنار می آیند، برخی از وطن پرستی به عنوان کارت برنده استفاده می کنند و برخی دیگر، آنرا پاشنه آشیل می پندارند. در مواردی نظیر این، که حکومت ها دیکتاتوری مطلق هستند، نظام سیاسی پیچیدگی ها و ناشناخته های خاص خود را دارد. 

با همه این اوصاف، وجود یک تهدید آشکار است: سرنوشت یک حکومت بر پاشنه نهادهای امنیتی آن نظام می چرخد. اگر تصمیم آنها بر این استوار شود که منافع شان به بهترین شکل در سایه قدرتی تأمین می شود که به مراقبت از آن مشغول اند، در اینصورت به آن وفادار خواهد ماند. اگر تصمیم بگیرند تحت حاکمیت جدیدی بروند، دراینصورت قدرت به سرعت برق و باد متلاشی خواهد شد.

البته ترتیبات مختلفی در این برآوردها وجود دارد.

بسیاری از افراد داخل و خارج چین، وقتی بیست سال پیش شاهد واقعه میدان تیان آنمن بودند، نسبت به پایان گرفتن عمر حزب کمونیست اطمینان خاطر داشتند. آنها اشتباه می کردند. حزب کمونیست پس از دو دهه چنان در خود تغییات شگرفی بوجود آورد که ایدئولوژی های انقلابی را کنار گذاشته و آن را با نظام های اجتماعی مبتنی بر رشد سالانه اقتصادی در هم آمیخت. چیزی که آنها را زیر سایه امنیت نگه داشت و این امنیت را محکم تر از هر زمان دیگر به نمایش گذاشت.

احتمالاً این نمونه ای است که از سوی ایرانی ها به دقت مطالعه شده است: سپاه پاسداران آنها نیز ظرف سال های گذشته در ساختار و ابعاد مالی رشد فراوانی یافته است. 

اگر در تاریخ کمی عقب تر برویم، به اعتراضات اوائل دهه 1980 در لهستان برمی خوریم. درس های آن متفاوت است. در آنجا سرکوب در ابتدا کارآئی داشت. نیروهای امنیتی برای اعمال قوانین نظامی به صحنه فراخوانده شدند و آنها در مدار اتحاد جماهیر شوروی، به دولت وفادار ماندند. اما ظرف یک دهه، با اتحاد سندیکاهای کارگری، روشنفکران و حتی نیروهای امنیتی، اعتماد به مشروعیت دولت از دست رفت.

بخشی از آسیب پذیری رژیم در لهستان به این دلیل بود که لهستانی ها دولت خود را دست نشانده خارجی ها می دیدند. بنابراین، وقتی اتحاد جماهیر شروع به فروپاشی کرد، نیروهای امنیتی کشور دریافتند راه متزلزلی در پیش است. به همین دلیل، تصمیم به حمایت از دولتی گرفتند که مردم انتخاب می کنند.  

چنین الگوئی قابل تعمیم به ایران نیست. ملاها ممکن است صاحب خیلی صفات باشند: بنیادگرا، تحمل ناپذیر، حتی متقلب انتخاباتی، اما آنها اصالتاً ایرانی اند و انقلاب 30 سال پیش آنها موفق به سرنگونی رژیمی شد که خود تحت حمایت آمریکا بود.

نمونه های تاریخی در اینجا متوقف نمی شوند. برمه، نیکاراگوا و تجربه کره جنوبی نیز وجود دارد. تجربه کره جنوبی متفاوت بود اما تا اندازه ای به موازات وقایع ایران پیش رفت. ژنرال های کره جنوبی که دولت خودکامه ای را در دوران جنگ سرد هدایت می کردند، مصم شدند قدرت خود را به دموکراسی واگذار نکنند و این مسأله کلیدی تا اواخر دهه 1980 ادامه یافت.

زبینیو برژینسکی که خود در ورشو به دنیا آمده و مشاور امنیتی جیمی کارتر بود، سعی کرد در سال 1979 با رهبران ایران رابطه برقرار کند. وی می گوید: «هنوز برای هرگونه نتیجه گیری درباره اینکه ایران مشمول کدام الگو می شود، خیلی زود است. اما در این مورد، باید بگویم در کوتاه مدت بد بین هستم، درحالیکه در درازمدت خوش بینم.»

این احساس در پس زمینه فکری مشاوران آقای اوباما به خوبی مشهود است. در گفتگوهای پس پرده هفته گذشته، بسیاری مراقب این نکته بودند که معلوم نیست ایرانی ها چه می خواهند. یکی از مشاوران ارشد آقای اوباما می گوید: «دانشجویان تیان ـآنمن خواستار دموکراسی واقعی بودند، لهستانی ها خواهان تغییر رژیم بودند، اما ایرانی ها ممکن است به دنبال چیزی بین این دوباشند. با این حال، هرچه رهبری سرکوب سخت تری بکند، مخالفان افراطی تر خواهند شد.»

رابرت لیتواک نویسنده کتاب «تغییر رژیم» که به بررسی نحوه سقوط حکومت های مدرن می پردازد، هفته پیش گفت: «واقعیت این است که وضعیت آرام برای جامعه مردم، با وضعیت آرام مورد نظر رژیم تفاوت دارد. ایرانی ها نظیر لهستانی های اواخر دهه 80 به اندازه کافی در برابر رژیم خود متحد نیستند. درضمن، رژیم لهستان شکننده تر بود: زیرا یک دست نشانده شوروی محسوب می شد و مخالفان می توانستند از ابزار و عواطف میهن پرستانه استفاده کنند.»

اوضاع ایران متفاوت است. ممکن است روحانیون تندروهای سرکوبگر باشند، اما اصولاً ایرانی هستند. به نظر می رسد سپاه پاسداران انقلاب تا اینجای کار کاملاً طرف رهبر عالی کشور و محمود احمدی نژاد را گرفته است.

تکان دادن آنها مشکل خواهد بود. به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد تا حدودی مدیون پشتیبانی سپاه بوده و او نیز با دست و دل بازی، به خوبی جبران کرده است. سپاه پاسداران برنامه هسته ای کشور را هدایت می کند و اگر مخالفان قدرت را در دست بگیرند، ممکن است سپاه به این فکر بیفتد چه چیزی برای معامله و مذاکره وجود دارد. منابع خارجی تخمین می زنند رژیم ایران احتمالاً بین سال های 2010 تا 2015 قادر به تولید سلاح هسته ای خواهد بود.

همانطور که یکی از مشاوران آقای اوباما گفته است، «از نظر رهبری ایران، پنج سال آینده زمانی نیست که بتوان در آن اجازه برهم خوردن قواعد را داد.»

 

منبع: نیویورک تایمز- 27 ژوئن