نویسنده، تهیه کننده وکارگردان: وحید موسائیان، مشاورفرهنگی پروژه: جعفرگودرزی، پشتیبانی تهیه: محمد پورراد، مدیرتولید: آزیتا موگویی، مدیرفیلمبرداری: علی محمد قاسمی، تدوین: حسن حسن دوست، آهنگساز: فریدون شهبازیان، صدابردار: محمد شاهوردی، طراح گریم: سودابه خسروی، طراح صحنه ولباس: کامیاب امین عشایری، عکاس: علی نیک رفتار.
بازیگران: مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی، حامد بهداد، حسین محب اهری
خلاصه داستان: مسعود ورویا هرکدام به دلایل مختلفی به سومالی سفرکرده اند. آنها پس ازکمک رسانی به اهالی بومی شب را نزد زنی که چهارفرزند دارد، می گذرانند؛ اما صبح روزبعد زن به همراه سه فرزندش ناپدید می شود ورویا مسئولیت نگهداری ازفرزند چهارم را برعهده می گیرد. آنها دربیابان گم می شوند ودرنهایت دربرخورد با شورشیان منطقه، مسعود تیرمی خورد ورویا نجات می یابد.
فیلم حالتی قوی وکوبنده ازواقعیتی که برپرده نمایش داده می شود، به تماشاگرمی بخشد، حالتی قوی تر، شدیدتروموثرترازآن چه هرهنرنمایشی دیگرپدید می آورد. هرچند که تماشاگران، درقبال رویدادهای یک فیلم، همان گونه واکنشی نشان نمی دهند که دربرخورد با حوادث زندگی زودگذرمی نمایند. درزندگی واقعی، یک تصادف یا یک زد وخورد، واکنشی فعالانه “ بالفعل ” را برمی انگیزد؛ گریختن، پایمردی “ میانجیگری ” ومداخله، سرزنش، اندرزگویی یا گلایه. اما درسینما، به طورمعمول، مقابله ی جسمانی بالفعلی رخ نمی دهد وواکنش تماشاگرتا اندازه ی زیادی به استحاله احساسی محدود می شود. این نکته بیانگردیدگاهی ست که باعث می شود انواع مختلفی ازواقعیت بوجود آید. با توجه به دیدگاه فوق، اگر فیلمسازی درخلق ایده هایش وساختن واقعیت جهان داستانی اش دچارتناقض گردد، مخاطب با جهان تکه تکه وگسسته ای درساختارومحتوا مواجه می گردد. اتفاقی که در” فرزند چهارم “ رخ می دهد ازهمین بعد است. موسائیان درمقام نویسنده وکارگردان به خوبی نتوانسته به لحن ودیدگاه روشنی ازمحتوای اثرش وهمچنین وجه ساختاری فیلمش دست یابد. بخشی ازاثربراساس المان ها وقراردادهای جهان داستانی فیلمنامه پیش می رود وبخشی دیگربرپایه قواعد فیلمهای مستند، همین دوپاره شدن اثراست که باعث سردرگمی مخاطب درفصول گوناگون روایت می گردد. مسعود ” مهدی هاشمی “ که کارخانه دارمتمولی ست که برای کمک به مردم سومالی به این کشورسفرکرده است با رویا ” مهتاب کرامتی “ که سوپراستارسینماست وحال به دلیل دلزدگی ازحرفه اش به عکاسی پناه آورده، روبرومی گردد. تلاقی این دوشخصیت موتورمحرکه ی رخ دادن رویدادهای فیلم است. با پیشروی قصه، برادرهمسرمسعود ” حامد بهداد “ که پزشک هلال احمراست به داستان اضافه می گردد. با شکل گرفتن موقعیت وشناخت کاراکترها معضل اساسی اثرنمایان می گردد. درواقع موسائیان به خوبی زمینه روایت را برای آشنایی با مخاطبش فراهم می کند، اما درست درزمانی که مخاطب درانتظارخلق کشمکش میان شخصیت ها وارتباط شان با محیط است آنها را به حال خود وا می گذارد. علت اصلی شکل گیری چنین فضایی به نگاه موسائیان درمقام کارگردان بازمی گردد. موسائیان دربرخی ازسکانس ها راوی را ازمیان شخصیت ها حذف می کند ودوربین تبدیل به تنها راوی اثرمی شود. درواقع قصد موسائیان درسکانس های فوق به تصویر کشیدن مستند گونه روابط، کشتارها، فقرو… است. چنین خصیصه یی درروایت ” فرزند چهارم “ است که تبدیل به پاشنه آشیل اثرمی گردد وفیلم را درسطح اثری پروپاگاندا وسفارشی تنزل می دهد. اتفاق فوق تنها درحوزه ساختاری اثررخنه نمی کند، بلکه باعث گسست میان آدمها درفرآیند ارتباط شان می گردد. انگیزه های کاراکترهای محوری قصه تا فصل پایانی هم برای مخاطب پنهان می ماند ومخاطب هیچگاه درنمی یابد که مسعود که فرد متمولی ست با چه انگیزه ای به سومالی جنگ زده آمده است، ویا رویا که تا فصول میانی اثرتنها به فکرثبت عکس های خود است به چه دلیل تغییرمی کند وبه امدادرسانی می پردازد. وجود چنین تضادهایی ست که باعث دوری مخاطب ازفضای اصلی داستان می گردد، تنها سکانسی که مخاطب با آن ارتباط خوبی برقرارمی کند، لحظه تصمیم گیری رویا برای شیردادن به فرزند چهارم زنی است که فرزندش را دربیابان رها کرده است. سکانس فوق واجد عنصرتعلیق وکشمکشی ست که همزمان هم درحوزه جهان درونی شخصیت رویا وهم درحوزه مخاطب رخ می دهد. حوزه بازی هم ازچنین نقصانی رنج می برد. نبود شناسنامه کافی برای شخصیت ها باعث گردیده با بازی های سطحی وتصنعی مواجه شویم. ” فرزند چهارم “ با تمامی کاستی ها، تصویرگرجهانی دووجهی ست، جهانی که یک وجه آن خشونت وقدرت طلبی ووجه دیگرآن نوع دوستی وانسان دوستی فارغ اززبان وتنوع فرهنگی ست.