نگران از تکرار مجلس ششم

نویسنده

habibollahaskaroladimosalman.jpg

‏ مازیار رادمنش

نشست انتخاباتی اصولگرایان برگزار شد. در این نشست عسگراولادی دبیر کل جبهه پیروان خط امام و‎ ‎رهبری و ‏حبیبی دبیر کل حزب موتلفه ا سلامی نیز حضور داشتند. عسگر اولادی در این نشست گفت: “اصولگرایی به ما ‏محدود نمی شود و دامنه‏‎ ‎اصولگرایی در کشور وسیعتر از آن چیزی است که می اندیشیم‎.‎‏” وی گفت: “اگر غفلت‎ ‎کنیم مجلس ششم تکرار می شود، متاسفانه جمعی در مجلس ششم بنای بی مهری به نظام، امام و انقلاب را گذاشتند ‏و بر شیپور خروج از حاکمیت دمیدند”. عسگراولادی که عضو شورای‎ ‎مرکزی حزب موتلفه اسلامی است، ادامه ‏داد: “اگر در اصولگرایی به افراط و تفریط بیفتیم ممکن‎ ‎است درا نتخابات آینده آسیب ببنیم.” عسگراولادی در ‏مورد انتخاب سیاست انتخاباتی اصولگرایان برای مجلس بعد گفت: “نباید با موضع گیریهایمان حساب نشده برخی ‏را در پیوستن به اصولگرایان مردد‎ ‎کنیم یا کسانی را به دامن رقیب هل بدهیم.” عسگراولادی در بخش دیگری از ‏سخنان خود‎ ‎گفت: جبهه متحد اصولگراین شکل جدید خود را باز یافته و دوستان ما مصمم هستند مجلس‎ ‎هشتم را ‏اصولگراتر از مجلس هفتم سامان دهند‎.‎‏ دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری با تشکر از تلاشهای دولت‏‎ ‎نهم ‏گفت: “دولت نهم چکیده اصولگرایی دولت های آقایان رجایی، خامنه ای، هاشمی و‏‎ ‎خاتمی است؛ ما این دولت را ‏به دلیل تلاش های صادقانه اش برای مردم بهترین دولت پس‎ ‎از انقلاب می دانیم، البته بدون اینکه منکر خدمات ‏دولتهای گذشته باشیم.“‏

‎ ‎حبیب الله عسگراولادی کیست؟‎ ‎

حبیب الله عسگراولادی مسلمان که از یک خانواده دماوندی است، به سال ‏‎1312‎‏ در تهران به دنیا آمد، در کودکی ‏به همراه خانواده به دماوند رفت و تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند، سپس به تهران بازگشت. او تحت تأثیر ‏شیخ محمد حسین زاهد به تحصیل علوم دینی علاقمند شد و به کسوت طلبگی در آمد و بیش از سطح پیش نرفت. او ‏هنگام تحصیل، به دلیل شرایط بد اقتصادی خانواده روزها کار می کرد و عصرها به تحصیل دروس حوزه می ‏پرداخت. عسگراولادی در جریان جنبش ملی شدن نفت به عنوان یکی از طرفداران نواب صفوی و آیت الله ‏کاشانی وارد فعالیت های سیاسی شد و در سن 15 سالگی اولین بار در راهپیمایی علیه غصب سرزمین فلسطین به ‏وسیله اسرائیل، در سال 1327 دستگیر و زندانی شد. در زندگینامه او نوشته شده که “عسگراولا‌دی همراه با ‏مراجع‎ ‎تقلیدی چون آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در‏‎ ‎مبارزات ملی شدن ‏صنعت نفت شرکت کرد و در واقع نخستین فعالیت ساماندار سیاسی و‏‎ ‎اجتماعی او شرکت در مبارزه برای ملی ‏شدن صنعت نفت بود.” البته وی در آن زمان هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بود.یکی از فعالیت های او در این ‏دوران، شرکت او در تظاهرات سی ام تیر 1331 علیه قوام السلطنه و برای بازگشت مصدق به نخست وزیری ‏بود. ‏‎

‎ ‎ده سال سکوت‎ ‎‏ ‏

پس از کودتای 28 مرداد 1332 که باعث شد مصدق برکنار شود، آیت الله کاشانی جانب حکومت وقت را بگیرد. ‏در این دوره نواب صفوی تصمیم گرفت نماینده مجلس دوره هجدهم شود تا مصونیت پارلمانی پیدا کند، اما این ‏اتفاق رخ نداد. او و دوستانش برای اعتراض به پذیرش پیمان سنتو توسط حکومت، حسین علاء نخست وزیر تازه ‏برسر کار آمده را ترور کردند. در این جریان مظفر علی ذوالقدر دستگیر و سرانجام نواب صفوی، خلیل ‏طهماسبی، سید محمد واحدی و ذوالقدر در 27 دی ماه 1334 تیرباران شدند. حبیب الله عسگراولادی مانند بسیاری ‏از طرفداران آیت الله کاشانی پس از کودتای 28 مرداد خانه نشین شد و به مدت ده سال از هرگونه فعالیت سیاسی ‏و اعتراضی خودداری کرد. او و دوستانش صندوق خیریه ای تاسیس کردند و در هیاتی به نام هیات موید فعالیت ‏خود را بدون نزدیک شدن به سیاست انجام دادند.

‏ ‏

‎ ‎هیات های موتلفه اسلامی، بازار وارد سیاست می شود‏‎ ‎

اصلاحات شاه که با چرخش وی از سوی انگلیس به سوی دولت مقتدر شده آمریکا صورت گرفته بود، واکنش ‏هایی را در میان روحانیت برانگیخت. آیت الله بروجردی در مخالفت هایی نه چندان قدرتمند در سال 1339 و آیت ‏الله خمینی پس از درگذشت آیت الله بروجردی با مخالفت های علنی و صریح، دولت نزدیک به دموکرات های ‏آمریکایی علی امینی و شاه را تحت فشار گذاشتند. عسگراولادی در این دوره بتدریج وارد صحنه سیاست کشور ‏شد. او همراه با دوستانش در بازار، هیات هایی تشکیل داده بودند و این هیات ها بطور جداگانه با آیت الله خمینی ‏ارتباط داشتند. گفته شده است که آیت الله خمینی در یکی از دیدارهایش با یکی از هیات ها به آنان پیشنهاد کرد ‏فعالیت شان را در کنار همدیگر آغاز کنند. این هیات ها عبارت بودند از ‏

‏1) گروه مسجد امین الدوله بازار( بازار دروازه): حبیب الله عسگراولادی، حاج مهدی عراقی، حاج حبیب الله ‏شفیق.‏

‏2) هیات شیخ علی: حاج صادق امانی، محمد صادق اسلامی، سید اسدالله لاجوردی.‏

‏3) گروه اصفهانی ها: حاج سید علاء الدین میرمحمد صادقی، حاج مهدی بهادران، عزت الله خلیلی، اسدالله ‏بادامچی( بادامچیان)‏

این سه گروه به هم پیوستند و پس از کنار هم قرار گرفتن یک شورای روحانیت تشکیل دادند تا اعمال شان مغایر ‏شرع نباشد. گفته می شود که “آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، حجت الاسلام مولایی، آیت الله انواری” اعضای ‏این شورای روحانیت بودند که اسامی آنها توسط آیت الله خمینی به هیات های موتلفه پیشنهاد شده بود. هیات های ‏موتلفه بزودی آغاز به جذب نیرو کرد و بیشترین نیروهای خود را از کسبه بازار انتخاب می کرد. هیات های ‏موتلفه در تشکیلات و سازمان دادن به حرکت 15 خرداد 42 حضور فعال داشت و گفته شده است که در آن زمان ‏حداقل 500 عضو در این تشکیلات حضور داشتند. ‏

‎ ‎یک سال فعالیت، ده سال زندان‎ ‎

حبیب الله عسگر اولادی که جزو بنیانگذاران هیئت های موتلفه اسلامی بود، در جریان “لایحه انجمن های ایالتی و ‏ولایتی” که از سوی دولت به مجلس تقدیم شده بود، مخالفت کرد. هیات های موتلفه مواردی مانند “حذف قید مذهب ‏از شرایط نمایندگان”، “حذف قرآن و جایگزینی کتاب آسمانی”، “حق انتخاب شدن زنان” را که در این لایحه ‏وجود داشت مخالف اعتقادات خود می دانست و به همین دلیل در اعتراضی گسترده به این لایحه برخورد با دولت ‏اسدالله علم که پیشنهاد چنین لایحه ای را داده بود، آغاز کرد. در اثر این مخالفت ها دولت لایحه را پس گرفت. اما ‏مخالفت روحانیون ادامه یافت. تند شدن این مخالفت ها سرانجام منجر به دستگیری آیت الله خمینی و شورش ‏طرفداران وی، کشتار گروهی از این افراد و تبعید آیت الله به ترکیه و سرانجام به نجف بود. به دنبال این اتفاقات ‏هیات های موتلفه تصمیم گرفت حسنعلی منصور نخست وزیر را ترور کند. در زمانی که این ترور اتفاق افتاد، در ‏حقیقت در تمام جهان پدیده ترور سیاسی یک روش رایج بود که اگرچه ریشه آن در چپ بود، اما در همه جا پدیده ‏تروریسم وجود داشت. در آمریکا چند رئیس از جمله کندی ترور شدند. در اول بهمن 1343 حسنعلی منصور ‏توسط محمد بخارایی ترور شد. هیئت های موتلفه عامل این ترور بودند، به همین دلیل دولت بلافاصله “مرتضی ‏نیک نژاد، صادق امانی، حبیب الله عسگراولادی، مهدی عراقی و صفارهرندی” را دستگیر و بخارایی، صفار ‏هرندی، نیک نژاد و صادق امانی به اعدام محکوم شده و بقیه به زندان های طویل المدت افتادند. در فاصله سالهای ‏‏1343 تا 1349 موتلفه به صورت پراکنده به کارش ادامه داد، اما عملا تشکیلات موتلفه نابود شده بود. ‏

‎ ‎اصحاب فتوا و بریده های زندان‏‎ ‎

عسگراولادی و سایر نیروهای موتلفه در زندان تهران و مشهد دوران مجازات خود را می گذراندند. با آغاز ‏عملیات مسلحانه توسط دو گروه چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق، زندان هایی که در آغاز دهه پنجاه، خلوت ‏بود، یکباره از زندانیانی پرشد که علاوه بر شلوغ کردن زندانها از آنجا به عنوان یک امکان فعالیت و نیروگیری ‏هم استفاده می کردند. طبیعتا همنشینی کمونیست های زندانی و مسلمانان اهل شریعت دشواری هایی برای آنان ‏داشت، اما مبارزه با رژیم و کشته شدن چریکهای فدائی در جریان مبارزه گوئی آنها را از نجاست کافر بودن ‏تطهیر می کرد. اما اتفاقاتی که در سازمان مجاهدین خلق رخ داد، باعث شد تا فضای زندان برای مدتی طولانی در ‏هم بریزد. با روی کار آمدن گروه “وحید افراخته، بهرام آرام، تقی شهرام” پس از مرگ رضا رضایی در سال ‏‏1351 مجاهدین بتدریج به سوی مارکسیست شدن حرکت کردند. در سال 1353 تقریبا همه سازمان دست ‏مارکسیست شده ها افتاده بود. آنها ده دوازده نفر از مخالفان درون تشکیلات از جمله مجید شریف واقفی را به قتل ‏رساندند و در سال 1354 عملا اعلام کردند که سازمان مجاهدین خلق مارکسیست شده است. در همین روزها اکثر ‏اعضای رهبری تشکیلات مارکسیست شده دستگیر شده و علاوه بر اینکه بریدند و اعتراف کردند، اکثر اعضای ‏تشکیلات را لو دادند و حتی کسانی را که با سازمان رابطه غیرتشکیلاتی داشتند و آنها را تامین مالی می کردند، ‏به ساواک معرفی کردند. این واقعه زندان ها را بشدت تکان داد. شش نفر از مهم ترین روحانیون زندان از جمله ‏آیت الله طالقانی، منتظری، ربانی، هاشمی رفسنجانی و دیگران حکم ضرورت جدایی زندانیان کمونیست و مسلمان ‏را مطرح کردند و حکم نجاست مارکسیست ها را دادند. گروهی نیز از جمله “کچوئی، عسگراولادی، عراقی، ‏لاجوردی، حیدری، بادامچیان، قریشی، محمد محمدی گرگانی، عباس مدرسی فر، جلیل دزفولی” به عنوان ‏اصحاب فتوا معروف شدند. این افراد تلاش کردند تا فتوای صادره را اجرا کنند. بزودی گروهی به رهبری حبیب ‏الله عسگراولادی به این تحلیل رسیدند که فعلا خطر اصلی مجاهدین خلق مارکسیست شده است و باید برای مقابله ‏با موج گسترش مارکسیست شدن نیروهای مذهبی مرتبط با مجاهدین خلق در مقابل رژیم شاه کوتاه آمد. علت ‏رسیدن به این تحلیل این بود:‏

‏1) در حقیقت مجاهدین خلق با پول هایی که بازار تامین می کرد، اداره می شد و در همکاری با چریکهای فدائی ‏خلق بخشی از کمک مالی که بازاریان مسلمان از طریق روحانیون و هیات های موتلفه به مجاهدین می دادند، ‏عملا دست کمونیست ها می رسید.‏

‏2) اکثر کسانی که در سازمان مجاهدین خلق مارکسیست شده بودند، فرزندان روحانیون و بازاری ها و محصلین ‏درس خوانده در مدارس مذهبی بودند که پس از سالها رفتار اسلامی کاملا به دین پشت کرده بودند. و اتفاقا این ‏افراد برخلاف چریکهای فدائی خلق نه مناسبات اخلاقی را در تشکیلات رعایت می کردند، تسویه حساب های ‏خونین در حد کشتن مخالفان می کردند و وقتی هم زندانی می شدند همه چیز را لو می دادند.‏

‏3) بخش اعظم خانواده های بازاری ها و روحانیون که به دلیل مسلمان بودن مجاهدین با این گروه همکاری می ‏کردند، کمونیست شده بودند و این افراد می خواستند زودتر به جامعه برگردند تا جلوی گسترش مجاهدین ‏مارکسیست شده را بگیرند. ‏

به همین دلیل بود که بسیاری از اصحاب فتوا برهبری حبیب الله عسگراولادی، بادامچیان، آیت الله انواری و ‏دیگران توبه نامه نوشتند و پس از شرکت در جشن سپاس در بهمن 1355 اززندان آزاد شدند و به خانه های شان ‏رفتند. شاید نگرانی آنها چندان هم بی دلیل نبود، گفته می شد که دختر یکی از علما که در سازمان مارکسیست شده ‏بود، در یک خانه تیمی مجاهدین در مشهد در عرض یک هفته با تمام اعضای خانه رابطه جنسی برقرار کرده ‏بود، او همان هفته خود را به ساواک معرفی کرد و ترجیح داد توسط ساواک اعدام شود. ‏‎


‎ ‎انقلاب و انتقام‎ ‎

وقتی آیت الله خمینی از هواپیما پیاده شد، نوعی رقابت برای در دست گرفتن قدرت از بغداد تا پاریس و تهران در ‏پشت صحنه انقلاب وجود داشت. در هواپیما، آیت الله در محاصره کسانی بود که اکثرا تا یکی دو سال قبل از ‏حامیان مجاهدین خلق بودند و در آن روزها پشت سر بازرگان ایستاده بودند، در فرودگاه محسن رفیق دوست آیت ‏الله خمینی را دزدید و به مدرسه رفاه که در اختیار موتلفه بود برد، البته در آن شرایط چیزی به نام موتلفه پنج سال ‏بود که مرده بود. اعضای موتلفه در مقابل حزبی قرار گرفتند به نام جمهوری اسلامی. عسگراولادی گفته است: ‏‏”در آن زمان از امام پرسیدیم که ما‎ ‎موتلفه بمانیم یا به درون حزب جمهوری اسلا‌می برویم که ایشان فرمودند، ‏بهتر این‎ ‎است که همراه شوید گفتم اگر اجازه دهید فردا می رویم ثبت نام می کنیم و همه رفتیم و‎ ‎ثبت نام کردیم.” ‏در حقیقت حزب جمهوری اسلامی در این دوره در انحصار موتلفه درآمد. پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی ‏هیات های موتلفه اسلامی مجددا تشکیل شد و پس از دریافت پروانه انتشار از وزارت کشور، کار تشکیلاتی اش ‏را آغاز کرد. حبیب الله عسگراولادی از آن پس به مدت 15 سال دبیر کل موتلفه بود. اما هنوز عضو شورای ‏مرکزی این تشکیلات است. ‏


‎ ‎کمیته امداد و وزارت بازرگانی‎ ‎

هنوز بیست روز از انتقال حکومت به دست جمهوری اسلامی نیفتاده بود که در روز 14 اسفند 1357 حبیب الله ‏عسگراولا‌دی با حکم آیت الله خمینی عضو شورای کمیته‎ ‎امداد شد و در حکمی دیگر بهمراه آیت الله محلا‌تی و ‏محسن دوامی صندوق تعاون صنفی را‏‎ ‎تحویل گرفت. هر دو فعالیت ادامه شخصیت او به عنوان یک تاجر بود. او ‏در دوران دولت موقت به فعالیت در حزب جمهوری اسلامی می پرداخت، با افتادن دولت به دست محمد علی ‏رجایی، عسگراولادی وزیر بازرگانی کابینه او شد، پس از کشته شدن رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر باهنر، ‏عسگراولادی شغل وزارت بازرگانی را همچنان برعهده داشت. او تا مدت کوتاهی نیز در دوره میرحسین موسوی ‏وزیر بازرگانی بود. پس از آن او از دولت بیرون آمد. او و دوستانش معتقد بودند سیاست های دولت موسوی ‏سیاست های چپ است و جلوی اقتصاد آزاد و مالکیت خصوصی را گرفته است. طرفداران موسوی نیز معتقد ‏بودند که موتلفه ای ها یک مشت بازاری احمق بیسواد هستند که طرفدار سرمایه داری در افتصاد و استبداد در ‏سیاست هستند. پشت این درگیری سالها تنش وجود داشت، پدران فکری این دو گروه بارها به روی هم اسلحه ‏کشیده بودند.‏‎


‎ ‎ترور ناموفق یک تروریست پیروز‎ ‎

روز 27 تیرماه 1360 هنگامی که هنوز 20 روز از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نمی گذشت، حبیب الله ‏عسگراولادی که خود را به عنوان نامزد دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری که بنا بود به جای بنی صدر ‏بنشیند، آماده می کرد، مورد ترور مجاهدین خلق قرار گرفت و زخمی شد. بیست سال قبل از حادثه عسگر اولادی ‏جای همان ترور کننده بود، ده سال قبل از آن از حامیان مالی همان ترور کننده بود و پنج سال قبل از آن با همان ‏ترور کننده در یک زندان بود. او در این حادثه زخمی شد. ‏


‎ ‎کلکسیونی از حکم های حکومتی‎ ‎

عسگراولادی جز ریاست کمیته امداد که سالها آن را برعهده داشت، مدتها قائم مقام آیت الله مهدوی کنی در ستاد ‏پشتیبانی و امداد نقاط آسیب دیده در جنگ بود. وی مدتی سرپرست سازمان اوقاف و مدتی معاونت نخست وزیر ‏در دوره رجایی بود. او پس از انقلاب در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم به مجلس ‏رفت. و مدتی نیز عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و در حال حاضر نیز نمایندگی ولی فقیه در کمیته امداد ‏امام‎ ‎خمینی تهران را عهده دار است.‏‎


‎ ‎ریش سفیدی که به رسمیت شناخته نشد‎ ‎

شاید برای عسگراولادی که بیش از پنجاه سال از آغاز فعالیت سیاسی اش می گذرد، به رسمیت شناخته شدن به ‏عنوان ریش سفید جناح های موجود چندان غیرطبیعی نباشد. کاری که او بارها تلاش کرده است، انجام دهد. پس ‏از روی کار آمدن اصلاح طلبان در مجلس ششم و نشستن رضا خاتمی روی صندلی دوم مجلس، عسگراولادی به ‏عنوان سخنگوی اصولگرایان با نامه هایی سرگشاده سعی کرد با او به گفتگو بپردازد، رضا خاتمی در سه نامه، ‏به ده نامه نوشته توسط عسگراولادی پاسخ داد. او در همین دوران با بهزاد نبوی که نماینده مجلس تهران بود، به ‏گفتگو پرداخت. عسگراولادی در مورد این گفتگو گفته است: “به بهزاد نبوی گفتم‎ ‎در ایام تحصن یک شب می ‏خواستم بگویم یاالله و بیایم در مجلس با شما صحبت کنم. گفت‏‎ : ‎چرا یا الله؟ گفتم : چند تا خانم هم آنجا بودند. من ‏می‌خواستم یا الله بگویم و بیایم‎ ‎صحبت کنم. او هم خندید و دوباره گفت: چرا نیامدید؟ گفتم برای این نیامدم که ممکن‎ ‎بود شما خیال کنید یا جناح و یا بزرگان، مرا فرستاده‌اند تا با شما مذاکره کنم، در‎ ‎صورتی که هیچ چنین چیزی ‏نبود. من بدلیل سوابقی که در زندانها با هم داشتیم می‎ ‎خواستم بیایم به شما چند نفر بگویم که شماها چرا اشتباه ‏می‌کنید؟ شما باید خود را‎ ‎در چارچوب نظام بدانید، نباید مقابل نظام قرار گیرید. نباید به صورتی جلوه کند که‏‎ ‎شما ‏براندازی نظام را می خواهید، این مناسب شما نیست.” ‏

‎ ‎عسگراولادی و احمدی نژاد‏‎ ‎

اگرچه عسگراولادی و گروه همفکرانش در انتخابات ششمین رئیس جمهور، چندان تمایلی به روی کار آمدن ‏احمدی نژاد نداشتند، اما با آمدن او چندان هم مشکل پیدا نکردند. اگرچه آنان که در دوران خاتمی از قدرت برکنار ‏بودند، در دوران احمدی نژاد نیز نتوانستند در قدرت مجریه قرار بگیرند، اما بسیاری از سیاستهای دولت به آنان ‏نزدیک بود. در بسیاری از موارد نیز آنها از منتقدان دولت احمدی نژاد بودند. عسگراولادی در مورد احمدی نژاد ‏گفته است: “اطرافیان او‎ ‎مخصلند، می خواهند کار کنند اما در ارتقاع دیگری نسبت به اوقراردارند بر همین اساس‎ ‎هم انتخاب همکارانش انتخاب خیرالموجودین بوده و در اطراف خود سعی کرده است خیرا‎ ‎لموجودین را انتخاب ‏کند و خوب هم انتخاب کرده اما غیر از این موجودی های که این‎ ‎افراد خیرالموجودین شان هستند، مخلصین برای ‏اسلا‌م ، انقلا‌ب ، نظام و اصولگرایی در‏‎ ‎کشور فراوانند‎.‎‏ تعبیر‎ ‎مقام معظم رهبری درباره آقای دکتر محمود احمدی ‏نژاد و دولتشان این بود که بعد از‎ ‎انقلا‌ب هیچ رئیس جمهوری به تعبیر من این قدر منضبط نبوده و چارچوب ‏آهنگ نظام و‎ ‎اسلا‌م را این قدر مراعات نکرده‌است‎.‎‏” او بطور دقیق تر گفته است: “آقای احمدی نژاد انصافا‏‎ ‎مردمی ، باهوش ، مخلص و پرکار است اما بایدهمکارانی که از نظر ارتقاع از او فاصله‏‎ ‎کمتری داشته باشند ‏انتخاب کند گرچه در میان مجموعه خودش نباشند.“‏