روزنامه کیهان در صفحهی نخست شمارهی روز یکشنبهی پیش (24 آذر 87) با اشاره به برگزاری همایش “نفت، توسعه و دموکراسی” توسط بنیاد باران و همفکران رییسجمهور پیشین ایران، عکس اول و اصلی خود را به دیدار سیدمحمد خاتمی با دکتر ابراهیم یزدی -درحاشیهی این همایش- اختصاص داده بود. عکسی از دکتر احسان نراقی در کنار عکس یادشده نیز، مقصود کیهان را تکمیل میکرد. افزایش احتمال حضور خاتمی در انتخابات 88 بیش از پیش موجب تشویش خاطر تمامیخواهان شده است.
انتشار عکس بزرگ خاتمی و یزدی (در حال گفتوشنید و احوالپرسی معمولی) در صفحهی نخست کیهان، اتفاق کوچکی نیست. بهویژه که گزارش کیهانیان از این همایش و حاشیهی آن، عکس را توضیح میداد و انگیزهی منتشرکنندگان آن را تبیین میکرد: “جمع کثیری از مدعیان اصلاح طلبی، از حامیان کاندیداتوری محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم و خود او گرفته تا چهره های شناخته شده مخالف نظام جمهوری اسلامی مانند «ابراهیم یزدی»- که این روزها به عامل اصلی انتقال دیدگاههای آمریکا به برخی نیروهای میدانی داخلی همسو با غرب تبدیل شده- و «احسان نراقی» به دعوت بنیاد باران گرد هم آمدند.“
هنوز خاتمی بهصورت رسمی برای انتخابات ریاستجمهوری دهم اعلام نامزدی نکرده است؛ اما کیهان اعلام میکند که «در فرصتی دیگر ابعاد این پروژه را بازخواهد شکافت(غربی ها امیدوارند همانطور که “مارک وتسون” به تاریخ 6 آبان 1386 در واشنگتن تایمز می گوید، با “بیپول کردن دولت” اقتصاد ایران را قفل کنند و نهایتاً کلید گشایش این قفل را در جیب اصلاحطلبان به عنوان نیروهای مطلوب خود در ایران بگذارند به این امید که مردم از اصولگرایان روی گردانده و ناچار از رجوع دوباره به اصلاحطلبان بشوند).” (کیهان، شماره 19255، 24 آذر 87)
روزنامهی تحت مدیریت حسین شریعتمداری به نقدها و پرسشهای جدی -و بس تلخ و ناگوار- مطرحشده در همایش یادشده در مورد چگونگی هزینهکرد درآمدهای چند ده میلیارد دلاری نفتی در سه سال و نیم اخیر پاسخ نمیدهد؛ بلکه مهم برای تیم سیاسی-امنیتی حاکم بر کیهان، گشودن “پرونده” و طراحی “پروژه”ای جدید است تا ذیل آن، مهمترین رقیب محمود احمدینژاد دچار تردیدهای جدی برای حضور در رقابت آتی شود.
ابراهیم یزدی، از برجستهترین چهرههای اپوزیسیون حکومت، بهگونهای قابل پیشبینی گزینهای مناسب برای «پروژه» کیهان است. وگرنه دبیرکل نهضت آزادی کجا و تصویر بزرگ او بر صفحهی نخست کیهان کجا؟!
تمامیخواهان حتی دیدار کوتاه و معمولی خاتمی با شهروندی منتقد را نیز برنمیتابند؛ پیشفرض همان است که کیهان گزارش میدهد: “ابراهیم یزدی، این روزها عامل اصلی انتقال دیدگاههای آمریکا به برخی نیروهای میدانی داخلی همسو با غرب تبدیل شده است.“
کیهان دیدارهای رسمی و غیررسمی احمدینژاد (در مقام رییسجمهور نظام سیاسی) و مشاوران و مسئولان ارشد دولتاش را در ایران و آمریکا با “این و آن” واگذاشته، و 6 ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری دهم، “تصویر”های هراسناک از ارتباط اصلاحطلبان با واشنگتن، ارایه میکند.
مستقل از این، احمدینژاد محق است که با یک چهرههای کوکلوسکلان گفتوگو کند (آن هم در مقام رییسجمهور نظام اسلامی) اما رییس بنیاد باران (رییسجمهور پیشین کشور) حق سلام و علیک معمولی با یک شهروند نظام جمهوری اسلامی را -که هیچ محکمهای او را از این حقوق محروم نکرده است- ندارد!
”تمامیخواهی” اقتدارگرایان اگر هیچ جلوه و مصداقی نداشته باشد، همین عدم تحمل آنان برای چنین دیداری، قابل اشاره و محل تامل است.
آیا یزدی و سحابی و اپوزیسیون، از نظامیان بازداشتشدهی انگلیسی متجاوز به حریم ایران، نالایقتر و ناشایستهترند؟ لبخندها و هدایا و گفتوشنیدهای جناب احمدینژاد با افسران انگلیسی، هنوز از حافظهها محو نشده است.
اگر صاحبنظران و منتقدانی میهندوست و منصفی چون یزدی و سحابی، نتوانند در این دیار دیدگاههایشان را بیواسطه و بیدغدغه، به حاکام منتقل نمایند، چهکسی واجد این صلاحیت است؟
البته، موضع و نقطهعزیمت حسین شریعتمداری، همانی است که محمدرضا باهنر در انتخابات مجلس هشتم فرمود؛ ادامه حیات و زنده بودن اینان، خود از رافت و لطف نظام است…
در قاموس تفکر تمامیخواهان، مخالف و منتقد، معنا و مفهومی ندارد؛ مگر با همان توضیح و کیفیتی که احمدینژاد به شریعتمداری، بهعنوان منتقد دلسوز، جایزه و تقدیرنامه میدهد!
و مگر آن که در راستای منافع کلان تمامیخواهان، امکان بهرهبرداری و استفادهای میسر شود؛ در اینصورت نه مصاحبهی کیهان با احسان نراقی ایراد و اشکالی دارد و نه طرح مواضع و خاطرات او از رژیم پهلوی، در سیمای جمهوری اسلامی.
تمامیخواهی نسبتی با مدارا و تسامح ندارد؛ چنان که باوری به تکثر و حقوق اساسی شهروندان ندارد؛ و همانگونه که هر اندیشهای را خارج از چهرچوبهای نظری تفکر خود، در خور طعن و لعن و سرکوب و مرگ میداند.
تمامیخواهان نیک میدانند که ورود مجدد خاتمی به ساخت قدرت، یعنی فراهمشدن مجالهای بیشتر برای طرح عقاید گوناگون و ابراز عقیدهی مخالفان و معتقدان؛ چنان که خاتمی بارها تاکید کرده -و میکند- که ایران را برای تمم ایرانیان میخواهد، و شعار “زندهباد مخالف من” را سرمیدهد.
دموکراسی، رای اکثریت نیست؛ دموکراسی رعایت حق و حقوق برای اقلیت است؛ دموکراسی فراهمشدن امکان مساوی و ایجاد فرصتهای برابر برای تمام اندیشهها و جریانهای سیاسی برای تبلیغ خود و ترویج دیدگاههایشان است؛ هرچند که این دیدگاهها در تنافر با “نظر رسمی” و تصمیم حکومت باشد. توقعی اگر از خاتمی برای دور دیگر ریاستجمهوریاش هست -که هست- از همین زاویه است: گشودن هرچه بیشتر دریچهها و فراهمکردن بسترها و فرصتها برای تمامی شهروندان -بهویژه منتقدان و دگراندیشان- البته، تا آنجا که میتواند و تا جایی که جریان اقتدارگرای مسلط در ساخت قدرت اجازه میدهد.
تمامیخواهان، سلطهای بیخدشه در بلوک قدرت را طلب میکنند؛ کسی نباید ایدئولوژی و برنامهها و سیاستهایشان را به نقد و پرسش کشد. بدیهی است که صاحبان چنین تفکری از هیچ کوششی برای جلوگیری از واگذاری بخشهایی از قدرت به اصلاحطلبان، کوتاهی نخواهند کرد. از منظر تمامیخواهی، همین که اپوزیسیون در ایران “زنده” است، کفایت میکند؛ هرچند که این اپوزیسیون سابقهی دههها مبارزه برای ایرانی آباد و آزاد و مستقل را در کارنامه داشته باشد.
تمامیخواهان حتی اندکی از “قدرت و ثروت و منزلت و اطلاعات” موجود در دولت رانتی و ایدئولوژیک را نیز به آسانی، واگذار نخواهند کرد؛ لاجرم، آنان که دموکراتیزاسیون را در دستور کار دارند باید بیش از پیش، آمادهی پذیرش ناملایمات، محدودیتها، فشارها، و تهدیدها باشند.
از این زاویه، انتخابات 88 با اعلام نامزدی خاتمی، نقطهعطفی دیگر در تاریخ تحولات سیاسی معاصر ایران خواهد شد.