تلاش برای نجات جان ندا و زخم های بهبود ناپذیر

نویسنده

» مقاله تایمز از زندگی دکتر آرش حجازی

مارتین فلچر

درحالی که که آرش حجازی در کافه ای در آکسفورد نشسته بود، بسیجی های ایران در برابر سفارت بریتانیا در تهران خواستار استرداد او بودند.

روز های قبل هم حکومت ایران نامه ای در اعتراض به اهدای بورسیه ای به نام ندا آقاسلطان به یکی از کالج های دانشگاه  آکسفورد فرستاده بود. ندا آقاسلطان دانشجویی بود که در تظاهرات بزرگی در اعتراض به تقلب در انتخابات در ایران در ماه ژوئن کشته شد. در این نامه اشاره شده بود که آرش حجازی مسئول قتل ندا است.

این اقدام کاسه صبر دکتر حجازی را که سعی کرده بود جان خانم آقاسلطان را نجات بدهد، لبریز کرد و به این نتیجه رسید که وقت حرف زدن است. بعد از اینکه خانم ندا آقاسلطان به قتل رسید، حجازی به دنیا گفت که ندا چگونه در پاسخ اعتراض صلح جویانه اش به انتخاب دوباره و مشکوک رئیس جمهور احمدی نژاد، به ضرب گلوله یکی از طرفداران دولت به قتل رسید.   

دکتر حجازی اکنون در بریتانیا و در تبعید زندگی می کند، او شغلی ندارد و نگران است، در حالی که حکومت ایران هم تلاش می کند او را بدنام کند و برای دوستانش، خانواده اش و همکارانش مزاحمت ایجاد کند. حجازی به تایمز می گوید: “من حقیقت را گفتم. من کاری را کردم که باید می کردم اما عواقب آن وخیم بود”. به طور خلاصه، بازی سرنوشت  - اینکه او در لحظه ای که خانم آقاسلطان تیر خورد کنارش ایستاده بود – زندگی او را زیر و رو و او را به “قربانی دیگری استبداد” مبدل کرده است.

همزمان با انتخابات ریاست جمهوری 12 ژوئن، دکتر حجازی  38 ساله در حال گذراندن یک دوره  کارشناسی ارشد یک ساله در رشته  نشر در دانشگاه آکسفورد بروکس بود و روز بعد در جریان یک سفر کاری به تهران رفت. روز 20 ژوئن در یک تظاهرات خیابانی گرفتار شده بود که صدای گلوله ای را شنید. به اطرافش نگاه کرد و دید که از  سینه زنی که در کنارش ایستاده است، خون فوران می زند.

زن نقش برزمین شد. دکتر حجازی که قبل از روی آوردن به کار نشر پزشک بود، بیهوده سعی کرد جان او را نجات بدهد. در عرض چند ساعت، فیلم ویدئویی آن صحنه دنیا را زیر پا گذاشت و خانم آقاسلطان را به نماد وحشی گری حکومت و مبارزه  ایرانیان برای آزادی مبدل کرد.

این تصاویر چنان قدرتمند بود که دکتر حجازی به این نتیجه رسید که حکومت سعی دارد حقیقت را کتمان کند، به همین دلیل نزد همسر و پسر نوزادش در بریتانیا برگشت. چند روز بعد، در مصاحبه ای با تایمز و بی بی سی اعلام کرد که خانم آقاسلطان چگونه به دست یک بسیجی موتورسوار که همان موقع  به دست تظاهرکنندگان دیگر دستگیر شد، به قتل رسید.

مشکلات دکتر حجازی تقریباً بلافاصله شروع شد. پدرش، یک استاد دانشگاه، ساعت ها مورد بازجوئی قرار گرفت و به او گفتند به پسرش بگوید ساکت شود. مقامات ارشد حکومت اعلام کردند که خانم آقاسلطان در اثر توطئه سرویس های اطلاعاتی خارجی به قتل رسیده و دکتر حجازی وابسته به جریان یک  توطئه بین المللی است که قصد بی اعتبار کردن جمهوری اسلامی را دارد. او را در رسانه های تحت اختیار دولت تقبیح کردند. رئیس نیروی انتظامی ایران اعلام کرد که او تحت تعقیب است.

اگرچه دکتر حجازی هزاران ایمیل دریافت کرده که شهامت او را در بازگو کردن واقعیت ستوده اند، اما حامیان حکومت  او را تهدید به مرگ و نیز قاتل، جاسوس و قواد خانم ندا آقاسلطان خطاب کرده اند. پلیس آکسفورد یک سیستم مراقبت در خانه ی کوچک دوخوابه اجاره ای او در حاشیه شهر نصب کرده است، اما او هنوز احساس امنیت نمی کند و در گشودن در احتیاط می کند و از ما خواسته است که نام همسرش را منتشر نکنیم. او گفت:« نگران امنیتم هستم».

در تهران حکومت دارد از انتشارات کاروان انتقام می گیرد، مؤسسه انتشاراتی که دکتر حجازی تأسیس کرد و 22  کارمند دارد. رژیم از قوانین سانسور برای ممنوع کردن کتاب های این انتشارات استفاده کرده و به بانک ها اجازه نمی دهد به این موسسه وام بدهند، این در حالی است که دکتر حجازی از سمت ریاست تحریریه این انتشارات استعفا داده است. او می گوید: “تلاش می کنند انتشارات کاروان را تعطیل کنند”. او معتقد است  اینکه حکومت او را تحت تحقیب قرار داده، فقط این نیست که او باعث سرافکندگی حکومت شده است بلکه بیشتر این فشار به خاطر این است که دیگران را از حرف زدن بترسانند.

تحصیلات دکتر حجازی در سپتامبر به پایان رسید، اما روشن است که بازگشت به ایران اکنون ممکن نیست. وی گفت: “در فرودگاه دستگیر می شوم.” او را هم به صدها زندانی سیاسی دیگری ملحق می کنند که در پنج ماه گذشته کتک خورده اند، مورد تجاوز قرار گرفته اند و شکنجه شده اند. او می گوید: “می شود گفت که تبعیدی هستم”. حجازی به دنبال یافتن کار در صنعت نشر بریتانیا بوده است، حتی کارهای پیش پا افتاده، اما نتیجه ای نداشته است. همسرش شغلش را به عنوان مدیر مالی یک شرکت بزرگ ایرانی از دست داده و در حال حاضر با پولی که از دوستانشان قرض گرفته اند زندگی می کنند. در حالی که به اتهامی که حکومت ایران به او زده و قاتل اش خوانده است می خندد، می گوید:«نمی توانم خانواده ام را ببینم. شغل و زندگی حرفه ای ام را از دست داده ام. نمی دانم چگونه امرار معاش کنم». می گفت که اگر این اتهام حقیقت داشت، الان وضع زندگی اش این نبود.

در حالی که حکومت ایران دکتر حجازی و خانواده اش را زجر می دهد، هیچ کاری برای مجازات آن بسیجی که خانم ندا آقاسلطان را به قتل رساند نکرده است، با اینکه او بی درنگ از سوی تظاهرکنندگان شناسایی شد.

دکتر حجازی از کاری که کرده پشیمان نیست و اصرار دارد که اگر لازم باشد دوباره همین کار را می کند. اعتقاد دارد که به روشن شدن چهره پلید این دولت کمک کرده است. او می گوید: “رژیم های تمامیت خواه  همیشه سعی می کنند خشونت و ترسی را که خلق کرده اند بپوشانند، اما همیشه اسنادی رو می شود که به دنیا واقعیت ماجرا را نشان می دهد”. او به خودش افتخار می کند که به این چالش پاسخ مثبت داده است: “در زندگی هرکس لحظات تعیین کننده ای پیش می آید که هویت انسان رانشان می دهد و باورها و ارزش های او را می آزماید. فکر می کنم این امتحان را گذراندم. برای من مرگ ندا و صحبت کردن از آن،  همان لحظه تعیین کننده بودو من معتقدم که با خودم رو راست بوده ام”.

اما چهره آن زن جوان که همزمان با از دست دادن جانش بر کف خیابان سعی می کرد بپرسد “چرا؟” دکتر حجازی را تا پایان عمرش دنبال خواهد کرد.

 هنوز هم از یادآوری آن خاطره رنج می برد. می گوید: “در مقام پزشک بارها مرگ را دیده ام. اما معصومیت ندا، مرگ ظالمانه اش و نگاهش قبل از مرگ، هرگز نمی گذارد زخم من بهبود یابد.”

 

منبع: تایمز 13 نوامبر