1- “جنگ بد است.” با فراموش کردن نزاعهای فلسفی درباره مفهوم جنگ، احتمالا بسیاری از افراد، با این گزاره موافقاند. وقتی میگوییم جنگ، تصاویری در هم و مغشوش از کشتار، جنازههای سرگردان، ویرانی و… در نظرمان، مجسم میشود. خسارات مادی و معنوی جنگ، در دنیای امروز آنقدر هست که برای بسیاری، جنگ همواره گزینهای نامطلوب است. شکی هم نیست که جنگ، میتواند برای هر کشوری و مردماناش ضررهای بسیاری داشته باشد. اما در اینجا سئوالی مطرح میشود که آیا جنگ “بالذات” نامطلوب است؟ و آیا میتوان ادعا کرد که هر نوع جنگی، فینفسه تنها دارای بار ارزشی منفی است؟[1]
نگارنده بر این عقیده است که اساسا درباره جنگ – همچون بسیاری از مفاهیم دیگر – نمیتوان، حکمی کلی صادر کرد. ضمن آنکه نکته مهم در قضاوت درباره پدیدهها، بستگی مستقیم به نوع و زاویه نگاه دارد. دروغگویی از منظر یک طرفدار اخلاق بد است، اما آنکه به اخلاق کاربردی دلبستگی دارد، در زمان و مکانهای خاص، دروغگویی را جایز میداند.
بیان این مقدمه کوتاه و شاید ناکافی برای اشاره به یکی از مقالات پیشین نگارنده با عنوان “جنگ علیه ایران و وظیفه اپوزیسیون“، بود که باعث شد تا برخی از دوستان، مشفقانه نکاتی را تذکر دهند. نقدهایی که حضوری یا از طریق ایمیل برای نگارنده ارسال شد، خبر از مخالفت تقریبا تمام افرادی داشت که این مقاله را خوانده بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتم، پاسخی را در برابر نقد منتقدان آماده کنم.
2- عرصه سیاست، عرصه آرمانها و آرزوها نیست، عرصه “آنچه هست” است و نه “آنچه باید باشد”. در سیاست درباره امر واقعی صحبت میکنیم، فیلسوفان اخلاق درباره آنچه که باید باشد، بحث میکنند. میتوان از نظر اخلاقی حمله نظامی – جنگ – را مذموم شمرد و آن را همواره رد کرد، اما آنچه که در عرصه واقعیت رخ میدهد، چیزی به کلی متفاوت است. در سیاست، بحث بر سر منافع است، بر سر فایده و هزینه یک عمل است. توجه به این نکته، میتواند راهگشای بسیاری از مسایل باشد.
میتوان – و باید – به ناعادلانه بودن آنچه که در کره زمین رخ میدهد معترض بود، از نابرابریها باید زبان به شکوه گشود. اما نباید فراموش کرد که همه اعتراضها برای آن است که – به قول کارل پوپر – سعی در کاهش رنج مردم داشته باشیم. تلاش برای ساختن بهشتی آرمانی، همواره نتیجهای جز جهنم در بر نداشته است.
ایران امروز، شکی نیست که در وضعیت مناسبی قرار ندارد. مخالفان و منتقدان، هر یک از ظن خود نسخهای برای حل مشکلات میپیچند و در پی اجرای آناند. احتمالا کسی قادر به توجیه یا رد موارد متعدد نقض حقوق بشر در ایران نیست. اما نکتهای که در این میان وجود دارد، آن است که آنچه در ایران امروز اتفاق میافتد تنها مربوط به حدود 75 میلیون ایرانی ساکن ایران و چندین میلیون ایرانی خارج از کشور نیست. در دنیای امروز، اساسا هرگونه تحرک و رفتاری، هر چند کوچک و در مرزهای داخلی، ربطی مستقیم به همه دنیا پیدا میکند و دنیایی را درگیر خود میکند. اگر ایران تحولات آمریکای جنوبی و آفریقا و خاورمیانه را با شدت و حدت و دقت دنبال میکند و در پی تامین منافع خود، در این مناطق است، به طریق اولی چنین حقی برای دیگر کشورهای دنیا نیز وجود دارد که درباره اتفاقات رخ داده در مناطق مختلف نظر دهند و سعی کنند آن اتفاقات را در راستای منافع خود، جهت دهند.
در چنین شرایطی، کشوری که متهم به صدور تروریسم، دامن زدن به اختلافات، و مظنون به ساخت بمب هستهای و دارای سابقهای نامناسب در نقض حقوق بشر است، طبیعتا حساسیت بیشتری را بر میانگیزد. بخصوص آنکه توجه کنیم این کشور دارای منابع بزرگ نفت و گاز و واقع در یکی از نقاط استراتژیک دنیاست. حاکمان چنین سرزمینی میتوانند در آن واحد، هم از چنین امکاناتی، استفاده بهینه کنند و هم آنکه خود را در مظان اتهام قرار دهند. یعنی همان کاری که اکنون حاکمان جمهوری اسلامی، انجام می دهند.
3- مبارزه برای برقراری دموکراسی و ایجاد قانونی بر پایه حقوق بشر، احتمالا خواست بسیاری از ایرانیان – و آزادی خواهان در سراسر جهان – است. در ایران، تلاش برای ایجاد حکومتی دموکراتیک، سابقه ای صد ساله دارد. در سده گذشته اما، مبارزات ایرانیان، در بسیاری از مواقع ناکام مانده و جز زمانهایی کوتاه، این مبارزات هرگز به ثمر نرسیده است. چرخه خشن استبداد با به کار گیری تمام قوای خود، آزادی خواهان را سرکوب و آنان را در رسیدن به اهدافشان ناکام گذاشته است. سرکوب های متعدد و شکست های مختلف در راه رسیدن به دموکراسی و ایجاد حکومتی ایدئولوژیک، که اهدافی فراتر از منطقه تحت حاکمیت خود را در نظر دارد، شرایطی را ایجاد می کند که در آن، چنین گزارهای معنا پیدا می کند: “هرگاه در گوشه ای از جهان حقوق بنیادین گروهی از انسانها به نحو گسترده و سیستماتیک نقض شود، وظیفه اخلاقی واجب جامعه جهانی آن است که از قربانیان نقض آن حقوق حمایت کند، و آنها را در راه احقاق حقوقشان یاری رساند … جامعه یا گروهی که حقوق اساسی اعضای آن به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود در وضعیتی بحرانی قرار دارد، و خطر زیانی عظیم و مهّم آن را تهدید می کند. و بنابراین، مطابق «اصل امداد»، اعضای مسؤول جامعه جهانی اخلاقاً وظیفه واجب دارند که به تناسب تواناییهایشان به یاری قربانیان نقض این حقوق بشتابند. در شرایطی که حقوق اساسی انسانها به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می شود، و قربانیان آن واقعه توان و امکان دفاع از خویشتن را دربرابر ناقضان حقوق اساسی خود ندارند، حقّ حاکمیت ملّی نمی تواند مانع دخالتهای بشردوستانه بیگانگان برای حمایت از آن قربانیان شود.”
برای بحث درباره “حق دخالت بشردوستانه” در دنیای واقعی، میتوان با عطف به ماسبق کردن موضوع و اشاره به نکاتی چون “اشغال [عراق] – که زودتر از این هم ممکن بود و بنا به مصالحی انجام نشد تا صدام آن شیعهکشی فجیع را در جنوب عراق به راه بیندازد… هدف امریکا هم ربطی به گسترش دموکراسی و مانند آن نداشت” یا “اشغال افغانستان نیز پس از حمله القاعده به امریکا بود و ربطی به آنچه مردم این کشور زیر حکومت واپسمانده طالبان تحمّل میکردند نداشت. بدون توجه به نقش امریکا و کشورهای منطقه در حمایت اولیه از القاعده و حتی طالبان، کمک به نیروهای جبهه شمال و حمایت هوایی میتوانست مانع تسلط طالبان بر افغانستان شود و بعد از تصرف کابل هم از سوی طالبان نیز شکست آنها بدون دخالت نیروی زمینی و پایگاه زدن در آن کشور ممکن بود… حمله به افغانستان با تأیید سازمان ملل همراه بود ولی در راستای منافع امریکا بود و به سادگی میتوان ادعا کرد که اگر حمله به برجهای دوقلو نبود، به افغانستان نیز حملهای صورت نمیگرفت. منافع یک کشور خاص باعث این حمله شد نه اهداف بشردوستانه.” اما اگر قرار به بحث این چنینی باشد، مثلا می توان به جنایات کمونیست ها اشاره کرد و لزوم ایجاد یک جبهه برای مقاومت در برابر آنها و…. بگذریم از اینکه اساسا تصوراتی چون باز گذاشتن دست صدام برای شیعهکشی یا کردکشی، و سپس براندازی وی، اساسا تنها تصوراتی ناشی از فوبیای آمریکاست و نه بیشتر. نیت خوانی و انگیزه خوانی نیز نه تنها کمکی به روشن شدن موضوع نمی کند، بلکه بیشتر باعث گره خوردن موضوع می شود. البته برای تحلیل یک موضوع باید تمامی موارد را مدنظر داشت، اما باید این نکته را در نظر گرفت که حرف هایی که تنها از روی حدس و گمان و بی هیچ مدرک و منطقی ارائه شود، عملا باعث بی ارزشی تحلیل می شود.
4- یک مقایسه کوچک میان افغانستان و عراق امروز، با آنچه که پیش از این بوده اند، می تواند نشان دهنده آن باشد که در چند سال گذشته، این کشورها چه تحولاتی را پشت سر گذاشته اند و امروز در کجا هستند. جنگ می تواند بد باشد و مضر، اما گاهی جنگ تبدیل به واقعیتی تلخ، اما ناگزیر می شود.
هیچ کس از جنگ علیه ایران استقبال نمی کند، اما هنگامی که تیغ داخل برای بریدن به اندازه کافی تیز نیست، و زمانی که تیغ در کف زنگیان مست است، حمله به عنوان آخرین راهکار ناگزیر می شود. نزدیکی اپوزیسیون ایران به آمریکا – به عنوان بزرگ ترین ابرقدرت جهانی – در وضعیت فعلی، هم می تواند باعث شود که راهکارهای واقع بینانه تری درباره ایران اتخاذ شود و هم اینکه در صورت حمله احتمالی به ایران، گروه هایی که سوابق تروریستی دارند و عملا نیز میانه ای با دموکراسی ندارند، مقدرات کشور را در دست نگیرند که خسارات بیشتری به آن وارد کنند.
پی نوشت:
1- برای بحثی مقدماتی درباره مفهوم و معنای جنگ رجوع کنید به: http://www.bashgah.net/pages-6688.html
2- برای پاسخ به نقدها، سه نقد مختلف را که تقریبا دربرگیرنده تمامی موضوعات نقد شده بود و در دسترس همگان نیز، انتخاب کردم و این مقاله را در پاسخ به این سه استوار کردم:
الف- حق دخالت بشر دوستانه، منتشره در وبلاگ “مزرعه حیوانات”، 13مرداد 89
ب- دخالت بشردوستانه: افسانه یا واقعیت؟، منتشر شده در وبلاگ”بامدادی”، 13 مرداد 89
پ - پیرامون دخالت بشردوستانه، منتشر شده در وبلاگ “ایمایان”، 12 مرداد 89
3- برای مطالعه موردی درباره بحث حق دخالت بشردوستانه رجوع کنید به:
الف- نراقی، آرش، ملاحظاتی درباره نقش اخلاقی دولت آمریکا در جامعه جهانی
ب- نراقی، آرش، حق در مقام اثبات، حق در مقام احقاق
پ- نراقی، آرش، حقی به نام «حق دخالت بشردوستانه»