بیا لطفی کن ای بانو

نویسنده

forghani_50.jpg

بعد از آن که از بازداشت موقت آزاد شدم، پس از شرکت در دو مراسم روز جهانی زن، 8 مارس، در آخرین ساعت های همین روز بود که به جای روحیه ای شاد، خستگی به جانم ماند. در همین ساعت ها متوجه شدم خانم شهبانو فرح پهلوی – آن طور که مایلند، هنوز، نامیده شوند – برای زنان دستگیر شده ی 13 اسفند پیام همدردی فرستاده اند و روز جهانی زن را هم تبریک گفته اند. از آن جهت که من یک دختر دستگیر شده 22 خرداد و 13 اسفندم و پرونده ای مفتوح در دادگاه انقلاب دارم، نظرم به طور خاصی به این موضوع جلب شد. اما از آن نظر که مدتهاست مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه ی خود را همراه با شماری از مسائل انسانی جهان با دقت پیگیری می کنم، این حرکت نمادین خانم شهبانو، مانند حرکت های مشابه رسانه ها و سازمان های خارجی مرا به تأمل درباره ی قضیه علاقمند کرد. البته دلیل آن این است که به کار خود و دوستانم اهمیت می دهم، اما هرگز درباره آنچه اتفاق افتاده است بزرگ نمایی نمی کنم.

به حضور خوانندگان و به خصوص خانم شهبانو و علاقمندان داخلی و خارجی ایشان برسانم که من متولد 1357 هستم. قضای روزگار و تقدیر شرایط اجتماعی و شاید هم نیرویی ناشناخته درونی مرا به سرنوشت مردم میهن و اساساً مردم جهان مربوط کرد. فشار و تبعیض و محرومیت در جامعه، ناگهان خود را بر من تحمیل کردند و مانند مسائل خودم شدند. مدت هاست نمی توانم در تنهایی و اتاق منافع خودم برای خوشبختی شخصی، یا متاع دنیا، از مردم نیازمند، مخصوصاً از زنان غافل شوم. هزینه هایی را هم پرداخته ام و فرصت های خوبی را هم از دست داده ام که البته در برابر آن چه زنان و مردان این سرزمین و همه ی جهان برای آزادی و برابری کامروایی عمومی می پردازند و پرداخته اند خیلی ناچیز است. از کار من و کارهای مانند این به هیچ وجه مجاز نیستیم چهره سازی و جنجال آفرینی کنیم. این ها انجام وظایف عادی است و نه بیش از آن، این هزینه ها پرداخت ناقابلی بوده اند به ازای آن چه که از تاریخ، جامعه، فرهنگ، سیاست و اقتصاد ایران و مسائل جهان یاد گرفتم. در حد توان و واقعاً از هفت تا هشت منظر فکری متفاوت مسائل اجتماعی را پی گیری کردم و در عمل نیز تجربه کردم. حالا می دانم دنیای واقعی زنان ما، در طبقات اجتماعی مختلف، چه تفاوت های زیاد و چه تشابه های واقعی یا آرزویی با دنیایی که نمونه اش خانم شهبانو است، دارد. این را هم نسبتاً یاد گرفتم که دلیل و انگیزه های متفاوت برای کارهای متفاوت چیست.

بیاییم سر اصل مطلب. حرکت نمادین خانم شهبانو، تا آن حد که به آزادی و اظهار عقیده شخصی ایشان مربوط می شود، به خودشان مربوط است و ربطی به من ندارد. گرچه قضاوت ما نسبت به جایگاه و دلیل این حرکت ایشان نیز به ما مربوط است. ایشان یا هر کس دیگر می توانند برای روز جهانی زن پیام صادر کنند، این حق به جای خود محفوظ. اما خانم شهبانو، با این حرکت بی مایه، نابهنگام، خودنمایانه و بی ربط، که هیچ متوجه عواقب کار خود برای ما نیستید، در واقع در عرصه ی اخلاق انسانی و شرافت سیاسی تخطی کرده اند. تهی بودن و بی ثمر بودن کارشان به خودشان مربوط است، اما ایشان به حیطه ی آزادی عمل و کردار اجتماعی ما برای دست یابی به حقوق خودمان تجاوز یا اهانت کرده اند. توضیح می دهم.

خانم شهبانو! شما وجدان شخصی خودتان را یا یک وجدان ناظر را گواه کنید و بگویید چه ربطی، واقعاً چه ربطی، با تلاشگران زن در 22 خرداد و 13 اسفند داشتید و دارید. وجه مشترک آنان سال ها مبارزه برای آزادی واقعی، رفع ستم، استقلال و رسیدن به حداقل های حقوق انسانی زنان است. آن ها را نیروی اجتماعی و احساس مسئولیت و همزیستی با زنان محروم، مفلوک، بیکار، فقیر، کارگران فرودست، معلمان شریف، پرستاران خادم، کارمندان و مانند آنها به این مسیرها می کشاند. شما چه پیوندی می توانید با اینان داشته باشید، مگر در بهترین و راستگوترین شرایط، احساس دلسوزی. اما آیا این کافی است، که ناگهان بپرید وسط معرکه و بخواهید فرصت شکار کنید.

شما آیا ریالی از ثروت فراوان خود را برای جنبش زنانی که بی تردید اشرافیت و بالانشینی را به هر نوع ممکن پس می زند، خرج کرده اید؟ آیا کسی از خانواده، نزدیکان و دوستان و خویشان شما خطر فعالیت، سازمان دهی، طومار جمع کردن، چانه زدن، دستگیر شدن، بازجویی های شبانه روزی، زندان، ناامنی همیشگی اجتماعی، پریشان حالی، ناامنی شغلی و غیره را حتا برای چند ساعت به جان خریده اند؟ آیا در مدت 28 سال اخیر که من از 10 سال پیش آن را تعقیب می کنم، نحوه ی زندگی و فعالیت سرکار سر سوزنی رابطه ای، چه برسد به رابطه ی زنده و معنادار، با جنبش مستقل زنان ایران داشته است؟ همه پاسخ ها منفی اند. من گاهی در رسانه های ماهواره ای اظهارنظرهای دوستان، طرفداران شما و خود شما را دیده ام و مثل همه ی فعالان این جنبش هم این شکاف عمیق و هم آن پر مدعایی آن سو و هم این منابع فراوان و ناعادلانه که در اختیار زنان آرسیتوکراسی است ما را کاملاً از شما ناامید کرده است (و صد البته حرف من متوجه زنان آگاه و روشن بین که در آن سو کار فرهنگی یا سیاسی می کنند و جایگاه خودشان را می شناسند نیست).

اما شما، شهبانو، زیر تأثیر یا همراه با همپالگی ها یا دوروبری هایتان فرصت طلبانه و خود نمایانه می آیید وسط و پیام می فرستید، گویی که ما از شمائیم و آنگاه تمام تلاش و حقانیت ما را که هیچ وابستگی به خارج و شما نداریم، زیر سوال می برید و گاه بر باد می دهید و ما را می سپارید به دست بازجویان کارشناسی که بگویند : این هم دلیل آن که از خارج پول و سفارش گرفته اید و کارتان هیچ ربطی به نیازها و خواست های زنان ندارد، پس بگیرید که آمد و آن وقت شما ککتان هم نمی گزد. بله این ها همه نشانه های همیشه ی نا اجتماعی بودن، نامسئول بودن، نامردمی بودن و فرصت طلبی و تلاش برای رسیدن به جبروت گذشته در شما است.

خوبست شهبانو بدانند که ایشان و شاهزادگان و فرزندانشان با تمام نیرو و خیال و در تمام ابعاد زندگی طرفدار خط مشی نولیبرال امریکایی هستند. ما نهالچه های شکننده ای نیستیم، قد کشیده ایم و موضع و حرف های شما را از بیخ و بن می شناسیم. به هر حال ما آن چنان نیستیم که شما هستید. به هر حال ما با تمام نیروی خود و با صرف هزینه هایی که فقط گوشه ای از آن به گوش مبارک خورده است با واپس گرایی، عقب ماندگی، استبداد، تبعیض، بی عدالتی، فقر، بهره کشی ستمگرانه، زورگویی دولتی و غیر دولتی، به خصوص در عرصه ی اجتماعی زنان، مبارزه می کنیم - و تا حالا هم که از ما چیزی جز این ندیده اید. اما بدیل ما قطعاً دموکراسی نولیبرالی، تجاوز امریکایی و توطئه و تهدید و زد و بند آنان با کار پردازان داخلی نیست. ما می دانیم دست بالا را در آن سو، منافع شرکت های چند ملیتی، ثروتمندان و خواست های اعلام نشده ناسیونالیستی که دنبال سروری در جهان است دارد. ما می دانیم که از هر دو جناح استعماری جهانی و استبدادی داخلی باید بر حذر باشیم. ما می دانیم از سوی قدرت های جهانی جنگ همان قدر تهدیدمان می کند که مذاکره های شیطانی یا اجازه دادن به سر به نیست کردن فرشتگان. مگر تاریخ یک صد ساله ی ما که بخشی از آن به دوره ی مربوط به شهبانو است، پر از کشتار آزادیخواهان در نهایت سکوت حقوق بشری های وابسته به دولت های جبار نبوده است.

بارها وقتی حقوق بشر در این سرزمین به شدیدترین و خونین ترین وجه پایمال شده است، آن طرف ها همه مدعیانی چون شهبانو و طرفداران بالانشین حقوق زنان، خود را به چرت زده اند. سکوت مرگبار در برابر کشتار نیروهای چپ، سوسیالیست کمونیست، آزادیخواه، دگراندیش عقیدتی و جز آن از سوی محافل قدرت، اشرافیت و دلسوزان رده ی بالا تجربه شده است. زیر سایه ی پنتاگون و وزارت خارجه امریکا یا واحدهای مشابه در اروپای غربی و اسرائیل و استرالیا می نشیند تا کمونیست کشی در شیلی، ویتنام، اندونزی، ایران (و شاید بعدها در کوبا، ونزوئلا و عراق و…) به پایان برسد آنگاه دلسوزان کودکان و زنان، آن هم در سطحی ترین خواست ها، سر و کله شان پیدا می شود. این که آنان زن هستند و حق هم دارند که پیام توخالی بفرستند به جای خود، اما واقعاً این جور حق داشتن با صداقت، مسئولیت، امنیت جان فعالان و دگر اندیشان همراه است؟ البته که نه.

در بازجویی ها و در رسانه های وابسته به حاکمیت ایران ما را منتسب به خارج و کارگزار برای اجرای مقاصد بیگانه می خوانند. هر بلایی به سر من می آید و بیاید در مقایسه با این اهانت خفت بار کم است. در چنین اوضاع و احوالی، سرکار خانم شهبانو، شما درست مانند فرشته ی نجات بازجویان، از آسمان اوین نزول اجلال می شوید و برای ما پیام می فرستید. شما با این کارتان کار ما را به شدت سخت تر و فشار را بر ما بسیار بیشتر می کنید. آیا فکر نمی کنید دختران جوان بی تجربه وقتی صفحه ی کاغذ پیام شما را جلویشان می گذارند در پس آن اتهام ها چه حالی پیدا می کنند؟ خانم شهبانو متوجه عواقب فرصت طلبی ها و خودنمایی های خود باشید. یک نفر می گفت با توجه به آن رویکرد کینه توزانه که شهبانو به مناسبت 22 بهمن در سال 1358 نسبت به روشنفکرانی که شوهر تاجدار و منجی ملت را سرنگون کردند، حال او هم دارد هم خودنمایی و هم در واقع انتقام جویی می کند :

بگذار همه ی روشنفکران و آزادیخواهان دگراندیش بمیرند، ما سرفراز شدیم و دولت ایران خوار و ضعیف و ضمنا فردای روز هم از دست این دگراندیشان.

من به بسیاری از حرکت های مبارزاتی گذشته انتقاد دارم که بعضی از آن ها جدی است. اما ارزش تاریخی و اجتماعی آنها و اثر گذاریشان در شکل گیری جریان های حال را فراموش نمی کنم. در مطالعه ی بی طرفانه و چندگانه ی تاریخ داشتم شوهر تاجدار شما، شهبانو، چه بلاهایی به سر کسانی چون من آورده است، و خیال نکنید می خواهم جریان های بعدی آن را نادیده بگیرم که اگر می کردم که در این وضع نبودم. مگر اشرف دهقانی، رقیه دانشگری، ویدا حاجی تبریزی، مرضیه اسکویی، فاطمه امینی، مستوره احمدزاده، بیژن جزنی (و یارانش)، گلسرخی، دانشیان و صدها تن دیگر، مگر کشتار افسران توده ای، نیروهای ملی، قیام کنندگان 15 خرداد، فدائیان، مجاهدان، مسلمانان مبارز، کشتارهای سال های 56 و 57 دروغ و افسانه اند - گرچه به نوعی افسانه اند و افسانه های بعدی چون سعید و مختاری و پوینده و فروهرها نیز از یادمان نمی رود. شوهر تاجدار شما حتا به یاران و خدمتگذاران نزدیک خود نیز بی وفایی کرد. اما ببینید شما در کتابتان و در مصاحبه هایتان چگونه جانب انصاف را از دست دادید و حال خیال می کنید می توانید با این پیام ها راهی به دل زنان و مردانی باز کنید که در واقع بدنه ی اصلی شان، اعقاب همان ها هستند. این کار را اگر در حال حاضر نیز کسانی با نادیده گرفتن ددمنشی ها و حق کشی های جنون آمیز بخواهند انجام بدهند – که دادند – همان قدر مورد بی اعتنایی قرار می گیرند. راه شما – و راه امروزی ها – انتقاد از گذشته و صداقت در حال و واگذاری آینده به فرزندان این میهن است – و نه به فرزندان خودتان.

به هر حال حق شما، خانم، برای پیام پراکنی محفوظ است، اما من یکی به شما اطمینان می دهم، جنس و سرشت حرکت های مردمی و آن باوری که من و صدها هزاران چون منِ جوانِ خودانگیخته بر اثر مطالعه، تأمل و حضور اجتماعی به آن رسیده اند، از جنس مردم گرا، آزادیخواهانه ژرف و عدالت جویی پهناور است. شما این چیزها را وقتی بخواهند دامن شما و یارانتان را بگیرند، قطعاً دوست ندارید. این از آثار و احوالتان معلوم است. اما بیا لطفی کن ای بانو! و سایه ی این پیام هایت را از سر ما کم کن. به دیگران هم همین را توصیه بفرمایید. این حرف من عیناً متوجه وزارت خارجه آمریکا، آن اتاق آزادی، آن گروه جدیداً منتقل شده به زیر سایه ی دولت بوش و تمام رسانه های رسمی و نارسمی خارجی نیز می شود. صد البته در دنیای وانفسای بی خبر نگهداشتن ها و «خبرکُشی» ها، ارزش خبر رسانی غیر گزینشی و سالم و نقد و تحلیل، بسیار بالا و مورد احترام است. اما ما را وابسته به خودتان جلوه ندهید، ما را سیاست زده نکنید و به دنیای خود نکشانید. ما فعال اجتماعی هستیم، از خط دیگر و به دنیای شما نمی آییم.

همین دیروز در یک جمع فارغ التحصیلان، چند ساعتی پس از آزادی، به مناسبت روز جهانی زن شرکت کردم. آن جا دیدم پیام اکبر گنجی را پخش کردند و پیام یک سازمان داخلی را نیز (که البته بنیانگذاران آن مورد احترام و علاقه بسیار من هستند) نه من و نه خیلی از میهمانان اصلاً از این کار خوششان نیامد، چند نفری هم به اعتراض مجلس را ترک کردند. بله، آقای گنجی که حسابش پاک با شهبانو و شاهزاده و یاران ایشان جداست و برای آزادی و افشای حقیقت مبارزه کرده و رنج دیده است، البته با آن گرایش و علاقه هایی که دارد، طبعاً و حتماً رهبر ما نیست که آن جا پیام بفرستد. این پیام فرستادن برای ما قابل قبول نیست یا این که ما کار بدی کردیم که به آن جایی رفتیم که رهبرشان گنجی است. ضمناً آن سازمان نیز تنها سازمان موجود در کشور نیست. پس چرا سیاسی کاری و عمل ناعادلانه در جمع مشتاقان عدالت انجام شد؟ نمی دانم.

من آن چه در مورد اثر منفی این گونه مداخله ها و خودنمایی ها می دانستم گفتم. این حرف دل تقریباً تمامی دوستان و آشنایان من در فعالیت اجتماعی زنان است. اگر کسی از دوستان فعال در جریان های اخیر حرف این جانب تقریباً کوچکترین را قبول ندارد و یا حداقل پیام شما را مثبت و امیدبخش می داند، این قلم و این کاغذ و این هم اینترنت (روزنامه ای که در واقع وجود ندارد) به شرط داشتن صداقت و شجاعت روحی و علمی.

آزاده فرقانی از فعالان زن بازداشت شده در روز 13 اسفند است.

(عکس: آرش آشوری نیا، وبلاگ کسوف)