این آقا خودش مقصر است! ‏

نویسنده

نقل قول مشهوری از آقای خاتمی رئیس جمهور سابق کشورمان وجود دارد که مقام ریاست جمهوری را تا حد یک رئیس ‏دفتر و یک تدارکاتچی تنزل می داد. در این نوشتار سعی بر آن خواهد شد تا از منظری نقادانه و با توجه به عملکرد هشت ‏ساله آقای خاتمی به این گونه تلقی ها و نگرش های مشابه پرداخته شود.‏

اگر در پس ذهن و حافظه خود جستجو کنیم فاجعه غرق شدن نه دانش آموز دختر را در استخر یکی از پارک های تهران به ‏یاد می آوریم. در آن حادثه شهرداری منطقه و شهرداری ناحیه از سوی مراجع ذی صلاح قانونی مقصر تشخیص داده ‏شدند.جدای از اینکه تشخیص قصور از سوی مراجع بر طبق عدالت بوده باشد و یا یک سیاسی کاری صرف ؛ برای احترام به ‏افکار عمومی و خانواده های داغدار هم که شده بود جا داشت که حدا قل شهردار ناحیه و یا شهردار منطقه استعفا دهد و چون ‏در ایران استعفا در مقابل احترام به افکار عمومی جایی ندارد لااقل این انتظار از سوی مجموعه تحت مدیریت آقای خاتمی می ‏رفت که این مدیران عزل شوند.‏

 

این عدم عزل دو وجهه می تواند داشته باشد: ‏

‏1- همین طور که دائما از سوی اصلاح طلبان اخراج شده از قدرت تبلیغ می شود این برخورد تحت فشار بخش اقتدار گرای ‏حاکمیت بوده که به نظر نویسنده تغییر یا عدم تغییر یک مدیر پائین دستی نمی توانسته است آن سطحی از فشار را ایجاد کند که ‏مجموعه اصلاح طلبان و شخص آقای خاتمی توان عزل مدیران پائین دستی را نداشته باشند. که حتی اگر این را بپذیرم خود ‏دلیلی خواهد بود بر عدم ایستادگی اصلاح طلبان در برابر فشار ها، ضمن آنکه بحث بر سر عزل بوده است نه ابقاء.‏

 

 

‏2- یا اینکه ما این را فراتر از اختیارات رئیس جمهوری بدانیم که باز هم خیلی ساده انگارانه است.‏

از سوی دیگر حمایت محمود احمدی نژاد از وزیر و معاونش نیز در همین راستا قابل اعتناست.علی رغم مخالفت صریح تنی ‏چند از مراجع تقلید و حتی موضع گیری رهبری و تمام ارکان نظام و بیش از 200 نماینده مجلس با اظهارات اسفندیار رحیم ‏مشایی و پیش از آن نیز حضور وی در یک مجلس رقص در ترکیه وی نه تنها عزل نشد بلکه حرف او حرف دولت دانسته ‏شد.‏

 

اضافه کنید بر آن ایستادگی احمدی نژاد را به پای وزیر فوق دیپلمش که حتی پس از به بار آوردن افتضاحی عظیم و پس از ‏استیضاحش در مجلس در جلسه تودیع همچنان به دفاع از شخص کردان پرداخت و حتی برای مجلس همفکرش نیز خط و ‏نشان هایی کشید که دیگر کوتاه نخواهد آمد.‏

این را مقایسه کنید با حمایت خاتمی از وزرا و کابینه خود همچون عطا الله مهاجرانی و عبدالله نوری و همچنین واکنش آقای ‏خاتمی به زندان انداختن شهردار پایتخت وقت غلام حسین کرباسچی.‏

احیای شوراهای اسلامی شهر و روستا که به قول خود آقای خاتمی مهمترین دستاورد دوران ریاست جمهوری ایشان می باشد ‏را در کنار دستور مستقیم وی مبنی بر انحلال شورای اسلامی شهر تهران در دوره اول پس از اختلافات پدید آمده با هم مرور ‏کنیم.دستاوردی که در دوران اصلاحات توسط خود اصلاح طلبان و در نهایت توسط آقای خاتمی به باد داده می شود.‏

بلاتردید اگر نگوییم سید محمد خاتمی برترین چهره فرصت سوزی در عمر نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است قطعا وی ‏را می توان از برترین ها در این زمینه دانست و از این بابت جزء چهره های ماندگار خواهند بود.‏

عدم بر قراری رابطه با آمریکا علی رغم عذر خواهی مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت آمریکا از نقش کشورش در ‏کودتای 28 مرداد که یکی از آن فرصت سوزی ها بود و همچنین ترسیدن از دست دادن با جرج بوش و یا حتی در کادر یک ‏عکس قرار گرفتن با وی از سوی آقای خاتمی را با اقدام محمود احمدی نژاد در ارسال پیام تبریک پیروزی به باراک اوباما ‏مقایسه کنید.‏

 

تعیین برخی از وزرا همچون وزیر اطلاعات با تعیین نظر مقام رهبری صورت می گیرد، تعیین وزیر آموزش و پرورش چه ‏طور؟حضور حسین مظفر با کمترین سابقه آموزشی در راس وزارت آموزش و پرورش چه معنایی می توانست داشته باشد؟ ‏در دور دوم نیز حضور وزیر تعاون و یکی از کم اثرترین وزرای کابینه اول، مرتضی حاجی در راس دستگاه آموزشی چه؟

قاطبه بدنه آموزش و پرورش و معلمان عزیز که از جمله تاثیرگذارترین گروه ها در پیدایش دوم خرداد بودند هم از ‏مظفرناراضی بودند و هم از حاجی، تا آنجا که در اعتراض هایشان عزل و یا استعفای وزیران آموزش و پرورش همواره ‏جزء خواسته هایشان بود.‏

 

در خواست های مکرر معلمین از آقای خاتمی جهت معرفی خانم زهرا رهنورد و محمد علی نجفی به منظور تصدی وزارت ‏آموزش و پرورش به کجا رسید؟

حضور یک زن در کابینه می توانست حاشیه ساز باشد و نیاز به شجاعتی داشت که هرگز در جناب آقای خاتمی یافت نشد. آیا ‏حضور محمد علی نجفی که در کابینه هاشمی رفسنجانی نیز وزیر آموزش و پرورش بود درد سر ایجاد می کرد؟‏

اولین برخوردهای قضایی و امنیتی با معلمان در زمان ایشان رخ داد.اولین ضربات باتوم بر پیکر معلمان زن در زمان ریاست ‏جمهوری ایشان رخ داد و دندان های معلمین عزیز در زمان ایشان نیز در دهانشان خرد شد.‏

گیریم که قوه قضا و نیروی انتظامی خارج از حیطه اختیارات ایشان عمل می نمود که در مورد دومی واقعا جای تاسف دارد؛ ‏وزارت آموزش و پرورش چه؟ فراموش نکنیم که اولین حکم های انضباطی و انفصال از خدمت ها برای معلمین عزیز در ‏دوره ایشان روی داد، امری که در حیطه اختیارات وزارت آموزش و پرورش است.‏

دانشجویان در زمان ایشان نیز به زندان افکنده شدند و برخورد های امنیتی با دانشجویان در همان دوره باب شد.آئین نامه های ‏ناعادلانه مصوب شورای انقلاب فرهنگی(جدای از اینکه آیا شورای عالی انقلاب فرهنگی شان قانونگذاری دارد یا نه؟) که ‏اکنون با استناد به همان آئین نامه ها دانشجویان را به صورت فله ای از تحصیل محروم می کنند و نشریات دانشجویی را ‏توقیف می کنند در زمانی تصویب شد که ایشان ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر عهده داشت. و همه این مصوبات ‏به امضای ایشان رسیده است. ‏

ایستادگی آقای خاتمی بر سر لوایح دوقلو چه شد؟ آیا اصلا این ایستادگی که فقط در حرف جامه عمل پوشید و هرگز به میدان ‏عمل راه نیافت از سوی جناح انتصابی و اقتدارگرای حاکمیت جدی گرفته شد؟ یا اقتدار گرایان همچون لطیفه ای طنز آمیز به ‏آن نگریستند و در مقابل تهدید ایشان به استعفا به لبخندی ملیح بسنده کردند؟

از سویی دیگر افشای پروژه قتل های زنجیره ای که از سوی سینه چاکان ایشان به عنوان یکی از موارد درخشان در کارنامه ‏آقای خاتمی عنوان می شود واقعا چقدر مرهون تلاش ایشان است و چقدر ناشی از اراده و خواست ایشان وچقدر حاصل فشار ‏افکار عمومی و روزنامه های طلایی آن دوران و تلاش روزنامه نگاران شجاعی چون اکبر گنجی و عماد الدین باقی؟ آقای ‏خاتمی چقدر از اکبر گنجی و عماد الدین باقی حمایت کرد؟ اظهار نظر اخیر خانم پرستو فروهر مبنی براینکه آقای خاتمی ‏پشت خانواده قربانیان قتل های زنجیره ای را خالی کرد از یاد نبریم. در زمانیکه ایشان در نقش مردی با عبای شکلاتی شب ‏یلدا را با نوجوانان دوست داشتنی جشن می گرفت و اکبر گنجی در کنج زندان در حال اعتصاب غذا بود مگر نگفتند: “این آقا ‏خودش مقصر است”. مگر نه اینکه خود آقای خاتمی جنایت 18 تیر را انتقام گیری از افشای پروژه قتل های زنجیره ای ‏عنوان نمود. پس اگر افشای قتل ها از روی میل و اراده ایشان بود دفاع از دانشجویان مظلوم که در آن برهه از ایشان انتظار ‏می رفت؛ چه شد؟‏

حال شما فرض کنید که در منزل نشسته اید و شخصی زنگ در را می زند و غذایی خوش مزه برای شما می آورد.غذا را ‏نوش جان می کنید و خوشتان می آید.چند دقیقه بعد همان فرد دسر می آورد. بعد از دسر نیز چای می آورد و سپس تشت آب و ‏حوله ای می آورد تا دستانتان را بشویید و خشک کنید و این خدمت رسانی را ادامه می دهد.هیچ کسی از این خدمت رسانی ‏بدش نمی آید.حال آیا آن فرد که زنگ در را زده می تواند ادعا کند که من تدارکاتچی بوده ام؟ در بهترین حالت اگر پاسخ به این ‏سوال آری باشد باید گفت: “این آقا خودش مقصر است”.‏

آقای خاتمی در تبلیغات برای دور دوم ریاست جمهوری خویش در مقابل دوربین آنگاه که اشک می ریخت گفت: “ایستاده ام ‏چو شمع مترسان ز آتشم.” این جمله نیاز به هیچ گونه توضیحی ندارد که توضیحش اظهر من الشمس است.‏

اگر نپذیریم که آقای خاتمی ایستادگی نکرده لااقل باید پذیرفت که در بسیاری از مواقع زیادی چانه زنی کرده اند. (بگذریم از ‏مواردی که کم هم نیستند و ایشان را حتی برای چانه زنی هم به بار گاه راه نداده اند.) آیا افکار عمومی هاشمی رفسنجانی و ‏محمود احمدی نژاد را نیز یک تدارکاتچی می دانند؟‏

آیا پست ریاست جمهوری با همه محدودیت هایی که نگارنده خود به آن اذعان دارد آن قدر می تواند تنزل می یابد که به اداره ‏تدارکات تبدیل می شود؟ یا اینکه نه؛ این آقا خودش مقصر است. ‏