دوشیزه و عجوزه

نویسنده
مهرداد شیبانی

مهرداد شیبانی

هفته دوم آبان ماه 1387 عبارتی را در صدر اخبار ایران قرار دادکه روزگاری قبیح بود، و بعد از انقلاب سرنوشت ایران شد. در سازمان ملل محمدالبرادعی داشت تقریبا به صراحت می گفت که جمهوری اسلامی در آستانه دست یابی به سلاح اتمی است؛ و در تهران مجلس “عوضعلی” را تهدید می کرد که اگر پیش از استیضاح استعفا نکند، پرونده ازاله بکارت او مطرح خواهد شد.

هفته “نگاه هفته” چنین پیش رفت:

پنج شنبه- مناظره رادیویی محمدرضا خاتمی و حمیدرضا ترقی درباره سیاست خارجی دولت های خاتمی - لبخند دیپلماتیک - و دولت احمدی نژاد - دیپلماسی تهاجمی- به جائی نرسید، اما اخبار هفته واقعیت را بازهم عریانتر کرد که دیپلماسی به ظاهر تهاجمی ایران رابه کجا می برد.

همان روز: “زمانی که علی کردان از علیرضا افشار خواست در مقام تودیع خود به سخنرانی بپردازد، او ترجیح داد خواسته وزیر کشور را رد کند تا مشخص شود مسائل وزارت کشور پیچیده تر از آن است که با چنین درخواست ها و تعارفاتی حل و فصل شود.البته سردار افشار بعد از مراسم تودیع و معارفه طی گفت و گویی با خبرنگاران سکوت خود را یک حرکت سیاسی تعبیر کرد.”

و خبر رسید: “شمارش معکوس برای تصمیم بزرگ” شروع شده و اصولگرایان برای کنار گذاشتن تعارفات با احمدی‌نژاد آماده می‌شوند.

جمعه ـ رئیس جمهور احمدی نژاد منتظر جلسه “تخصصی” با کارگردان های سینمای ایران بود. “جوادشمقدری” مشاور فرهنگی “پرزیدنت” که همه پو لهای هنگفت را برای ساختن فیلم های مهم بر باد داده بود و وقتی پشت دوربین فیلم تبلیغاتی محمود احمدی نژاد هاله نور را کشف کرد یک شبه از “سربازی به سرداری” رسید، همه بزرگان سینما را دعوت کرده بود. از ابراهیم حاتمی کیا که فیلمسازی اصولگراست تا کسانی که کیهان آنها را سفیران “ناتوی فرهنگی” می خواند. معلوم نبود، “پرزیدنت” می خواهد کار گردانی یاد بدهد و یا یاد بگیرد. همه را با تلفن های مکرر، تحبیب آشکار و تهدید پنهان دعوت کرده بودند. اما هر چه چشمشان براه خیره ماند، سی و دو نفر بیشتر نیامدند که اغلبشان یاران شمقدری بودند و درمیان بقیه هم کس مهمی نبود.

درهمین موقع، گلشیفته فراهانی را جراید آمریکا حلوا حلوا می کردند و به بازیگری که از شدت “مهرورزی” عمال پرزیدنت میهنش را ترک کرده است، لقب “لبخند میلیون دلاری” می دادند.

شنبه شد. آخر هفته فرنگی و اول هفته ایرانی. از خبرهای داغ خبری نبود، جز یکی:

عباس ملکی رئیس اسبق دفتر مطالعات وزارت خارجه در همایش نفت و سیاست خارجی گفت: “متاسفانه امروز بسیاری از شرکت‌‏های بین‌‏المللی بزرگ که تکنولوژی، پول، مدیریت کارآمد و توان تاثیرگذاری‌‏شان زیاد است، دفاتر خود را در ایران تعطیل کرده‌‏اند.”

ایشان همان شخصی است که در زمان رژِیم گذشته سرپل تجریش بساط داشت. روزی که آیت اله خمینی به ایران برگشت، با یک نفر دیگر خودش را چسباند به شیشه جلوی پاترولی که محسن رفیق دوست راننده اش بود و بسرعت برق به مقامات رسید.

حرفهای اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم که به “در” گفته بود، تا “دیوار” بشنود، منتشر شد: “بحران فعلی اقتصاد جهانی به نفع ایران نیست. نباید از این بحران اظهار خوشحالی کنیم. به اعتقاد من و بسیاری از صاحب‌نظران دیگر، اینگونه نیست که این شرایط به نفع ما باشد، لذا نباید از این بحران اظهار خوشحالی کنیم. نباید گفت که این مسئله معجزه خداوند است که این کشورها تنبیه شوند. نقش کشور ما آنقدر نیست که بتوانیم این سونامی را در جهان مهار کنیم. اولین موج این سونامی برای کشورمان ارزان شدن قیمت نفت است که از بشکه‌ای 147 دلار به 64 دلار رسیده است.”

روزنامه اعتماد ملی “بنیاد گرائی نفتی” را به واژگان سیاسی ایران افزود و نوشت: “سونامی بحران اقتصادی در غرب هرچند در روزهای گذشته موجب شد گروهی از فعالا‌ن اقتصادی و در صدر آنها برنامه‌ریزان دولتی اقتصاد با شادمانی از فروریختن پایه‌های اقتصادی و زیربنای فکری توسعه در غرب سخن بگویند اما باید گفت که با کمال تاسف هم‌اینک سایه این بحران بر سر ایران چرخ می‌زند و بحران ناشی از 3 سال بنیادگرایی نفتی را تا حد زیادی گسترش داده است.”

یکشنبه رسید و پر خبر: “مشائی” معاون احمدی نژاد به بهانه شرکت در نشست شورای ایرانیان خود را به نیویورک رساند.” وقتش بود، حاصل حرف هایش در باره اسرائیل را درو کند.

بیهوده نبود که محمدعلی رامین “مشاور ظاهر فرنگی” احمدی نژاد در همان روز گفت: “برای نجات ملت امریکا حاضریم با کاخ سفید مذاکره کنیم! “

گزارش اختصاصی از “ناکامی واشنگتن در عراق؛ شکست در امضای توافقنامه آمریکا” تیتر اول کیهان روزنامه ارگان “طالبان شیعی”- تعبیر از مصطفی تاج زاده - شد.

عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه- مسلمانی که کیهان برایش غشی می کند- گفت: “اعتماد دمشق و تل آویو را برای ادامه مذاکرات جلب کردیم.”

همان روزسولانا از ریاض به قطر رفت. او باپادشاه عربستان مسائل خاورمیانه را مورد بحث قرار داد.

با سخنرانی البرادعی در سازمان ملل و متهم ساختن ایران به تولید بمب اتم “ایران، ضلع سوم مثلث اخبارمهم جهان شد.” و در کناردو خبر روز جهانی، یعنی انتخابات ریاست جمهوری در امریکا و بحران مالی- بانکی امریکا و اروپا که به سراسر جهان سرایت کرده قرار گرفت.

البرادعی در جلسه عمومی سازمان ملل، برای نخستین بار و با صراحتی که تاکنون از وی دیده نشده بود، به برنامه اتمی ایران اشاره کرده و گفت: “مقامات ایران، مانع تحقیقات بین المللی درباره فعالیت های اتمی این کشور می شوند. فعالیت هائی که سمت گیری نظامی دارد.من متاسفم که هنوز در موقعیتی قرار نگرفته ایم که اعلام کنیم فعالیت های اتمی ایران دارای سمت گیری نظامی نیست. ما، با برنامه های نظامی و موشکی ایران کاری نداریم، بلکه هدفمان کنترل فعالیت های اتمی ایران است که سمت گیری نظامی آن مورد سوء ظن است. برخی اسناد نشان می دهد ایران در حال آماده شدن برای آزمایش مواد منفجره و تحقیقات بر روی کلاهک های هسته ای که بر روی موشک است.”

بیژن زنگنه دریک گفت و گوی رادیوئی پرسید: “دولت نهم 80 میلیارد دلار درآمد را چه کرده است؟”

رئیس سازمان بازرسی کل کشور برداشت از صندوق ذخیره ارزی را “برداشتهای فراقانونی پرداختهای بدون نظارت ” خواند.

“قاسم روانبخش” از شاگردان آیت الله مصباح یزدی، فعالان سیاسی را که به دیدار مراجع تقلید قم میروند “خناسان” نامید و معلوم شد حتی کروبی هم بی دین است: “عده ای از افراد و گروه ها به مرجعیت و روحانیت اعتقادی ندارند، ولی برای کسب اعتبار و سرپوش گذاشتن بر فعالیت های ضددینی خود، در صف دیدار با علما می ایستند و حضور اخیر سازمان مجاهدین و کروبی در قم از این سنخ است.”

دو شنبه 7 آبان آمد وگزارش دبیرکل سازمان ملل در باره نقض حقوق بشر در ایران منتشر شد، با این تاکید که: “ایران باید کنوانسیون هاو قراردادهای جهانی را بپذیرد.”

مصطفی پور محمدی که تا چند ماه پیش وزیر بود، در باره “پرزیدنت” سخن گفت: “احمدی نژاد متاسفانه همواره در طول دوران وزارت من، قصد داشت در همه امورات وزارت کشور دخالت کند و حتی توقع داشت مدیران جزئی برخی شهرهای کوچک را هم انتخاب کند.” و اعلام کرد: “همه تلاشم این است که با حضور در انتخابات ریاست جمهوری آینده، رقیبی قدر برای احمدی نژاد باشم و می دانم در صورت پیروزی، چگونه عمل کنم.”

در عوض پس از لا‌ریجانی، ولا‌یتی هم از گردونه انتخابات ریاست‌جمهوری خارج شد.

بعد از ماجرای نماز جماعت معروف “سردار” زارعی با 6 زن برهنه، “سردار” دیگری زمین خوار از کار درآمد.عبدالعلی نجفی فرمانده سپاه انصار المهدی پنج ماه پس از انتشار اخباری در مورد دست داشتن وی ‏در برخی پرونده های مالی، به طور رسمی از سمت خود برکنار شد.‏ این سپاه مامور حفاظت از مقامات عالی از جمله رییس جمهور است.‏عبدالله شهبازی در فروردین و اردیبهشت سال جاری نجفی را که از سال 84 فرماندهی سپاه حفاظت انصارالمهدی ‏را به عهده داشته، به زمین خواری وعضویت در مافیای زمین فارس متهم کرده بود.

همان شب‎ نیروهای امنیتی، انتظامی و وزارت ارشاد تحت هدایت دوسردار ‎‏”حمایت فعالان مدنی از سینمای مستقل ایران” و اکران ویژه فیلم “سه زن” را که قرار بود در ‏تهران برگزار شود‏، سرکوب کردند.

جانشین ولی فقیه در سپاه پاسداران که حالا پر شده از این قبیل “سرداران ” خبر داد: “چهارهزار هادی سیاسی در سطح کشور سازماندهی شده‌‏اند.” اینها بخش دیگری از اعضای حزب پادگانی هستند که احمدی نژاد را بر کشیدند و حالا آماده می شوند تا دستور العمل مرکزیت “طالبان شیعی” را که همین سه شنبه از طرف احمد جنتی اعلام شد؛ عملیاتی کنند: “الان که انتخابات برگزار می‌شود دستگاه‌ها با هم هماهنگ هستند که این حالت را باید حفظ کرد. هر سال انتخابات برگزار می‌کنیم و مردم را باید به پای صندوق‌های رای بیاوریم و مقدمات حضور آنها را فراهم کنیم.”

برای اجرای این سیاست یعنی حفظ احمدی نژاد برای چهار سال دیگرکه پیشتر توسط رهبری اعلام شده بود: “برخی از سران اصولگرای حامی احمدی نژاد جلسه ای با عزت الله ضرغامی، رئیس صدا و سیما داشتند و به او گفتند که تا زمان انتخابات صدا و سیما حق ندارد هیچگونه انتقادی از دولت نهم را انجام دهد و فقط باید نکات مثبت دولت در رسانه ملی انعکاس یابد. آنها به رئیس صدا و سیما هشدار دادند که در صورت تخطی از این رویه با او برخورد جدی خواهد شد.”

سه شنبه 8 آبان 1387، روز خبرهای داغ اقتصادی بود.

صبح این روزدرحالیکه کاهش شدید قیمت نفت ادامه داشت، درآمد ارزی ایران در نیمه اول سال؛ ۶۰ میلیارد دلار اعلام شد. که احتمالا باید این رقم به 8 میلیارد دلاری که بیژن زنگنه گفته است افزود و به رقم افسانه ای 150 میلیارد دلار رسید. درآمدی که عمرش سر آمده است و بر اثر کاهش ناگهانی قیمت نفت و اعمال تحریم های جهانی، سونامی بین المللی اقتصاد را به زیر بناهای سست اقتصاد ایران رسانده است.

اولین گزارش را صندوق بین‌المللی پول از چشم‌انداز اقتصادی خاور میانه داد: “کاهش چهار میلیارد دلاری ارزش سهام؛ کاهش بی سابقه قیمت ها در بورس تهران.” و معلوم شد “ایران برای تعادل بودجه‌ای نیازمند نفت 90 دلاری است.”

فرشاد مؤمنی اقتصاد دان با اشاره به رشد فساد اقتصادی در کشور طی سال‌های اخیر گفت: “بنا بر گزارشی که مؤسسه شفافیت بین‌المللی منتشر کرده، در سه سال گذشته رتبه ایران در میان کشورهایی با بالاترین سطح فساد مالی 54 رتبه بدتر شده است؛ یعنی در سال 1383 رتبه ایران 87 بوده که در سال 84 رتبه ایران 88 شده و امسال رتبه ایران 141 شده است؛ یعنی از 84 تا 87، اقتصاد ایران 53 رتبه در زمینه فساد مالی پس‌رفت داشته است.”

علی ربیعی - مقام امنیتی ـ اطلاع مومنی را کامل کرد: “در سه سال گذشته فساد در پشت سپرهایی از شعارهای تند، پنهان وعمیق تر عمل کرده است.”

روزنامه سرمایه، در گزارشی از بسته شدن حسابهای بانکی برخی شرکتهای ایرانی در امارات متحده عربی خبر داد و نوشت: “اکثر بانک های محلی ارائه خدمات خود به تجار ایرانی که مقصد و مبدا کالاهایشان ایران باشد را متوقف کرده اند و از حدود ۱۲ بانک محلی اماراتی، تنها دو یا سه بانک اقدام به گشایش اعتبارنامه ارزی، آن هم با شرایط بسیار دشوار انجام می شود.”

روزنامه اعتماد ملی در سرمقاله اش نوشت: “اقتصاد ایران دچار بحران شده است، کارشناسان با نگرانی از آینده اقتصادی کشور سخن می‌گویند. محمود احمدی‌نژاد دستور تشکیل کارگروهی برای ارزیابی بحران غرب و تاثیر آن در اقتصاد کشور را داده است. بورس تهران نیز از قافله عقب نمانده است و هر روز کاهش تازه‌ای را مزمزه می‌کند و شاید از همه تاسف‌آورتر اینکه حساب ذخیره ارزی تنها 25 میلیارد دلا‌ر موجودی دارد و دولت تعهد 50 میلیارد دلاری ایجاد کرده است! حسابی که قرار بود با پرهیزگاری نفتی خیالی آسوده را برای اقتصاد ایرانی به ارمغان آورد و اندوخته‌ای باشد برای روزهای بحرانی.”

و سعید لیلاز- کارشناس اقتصادی- از بهار سردآینده در ایران خبر داد که “با توفان جدید گرانی و بیکاری” همراه خواهد بود.

چهارشنبه از افق ایران سر زد و اخبار نظامی شد.

حسین همدانی، جانشین فرمانده نیروی مقاومت بسیج وابسته به سپاه پاسداران گفت: “جمهوری اسلامی تامین کننده بخشی از تسلیحات «ارتش های آزادی بخش منطقه» است.”

ظاهرا فرمانده مربوطه گاف کرده بود که خبر بلافاصله از خروجی خبرگزاری ها حذف شد، اما همین حضور کوتاه مدت سبب خوشحالی آمریکایی ها شد که این حرف را قبلا بارها گفته بودند؛آنهم در روزهائی که دارند در شورای امنیت چانه می زنند تاچه تصمیمی در روند پرونده اتمی ایران بگیرند.

این خبر هنوز داغ بود که خبر دیگری انتشار یافت: “ارتش ایران پایگاه جدیدی در دریای عمان تاسیس کرد.”

سرتیپ “موسوی” جانشین فرمانده کل ارتش در مراسم افتتاح پایگاه دریائی بندر جاسک با نام “دریای ولایت” گفت: “خط دفاعی جمهوری اسلامی ایران در آب‌های جنوبی کشور باید بسیار فراتر از خلیج فارس، تنگه هرمز و حتی دریای عمان باشد. هدف از تاسیس این منطقه حفظ عمق استراتژیک خلیج فارس و ایجاد خط دفاعی نفوذناپذیر در شرق تنگه هرمز و دریای عمان است.” باین ترتیب خلیج فارس که توسط دشمنان شد عربی و دریای عمان هم نام “ولایت” گرفت.

یک سایت فارسی زبان نوشت: “دریای ولایت کافی نیست، پیش بسوی اقیانوس ولایت که فعلا اقیانوس هند است.”

احمد زیدآبادی عنوان مقاله اش را در سایت بی بی سی چنین برگزید: “حمله آمریکا به خاک سوریه؛ هشدار به ایران؟”

و روزنامه امریکایی “واشنگتن پست” که معمولا بازگوی نظریات وزارت خارجه این کشور است، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با اشاره به اینکه موضوع هسته یی ایران و امکان دسترسی این کشور به سلاح هسته یی، اولین و ضروری ترین مساله امنیت ملی امریکا است که رئیس جمهوری آینده این کشور باید به آن بپردازد، پنج اصل سیاست کلی امریکا رابر شمرد:

-ایران هسته یی از نظر استراتژیک پذیرفتنی نیست زیرا ایران مجهز به جنگ افزار هسته یی، منافع ملی امریکا، صلح و ثبات منطقه خاورمیانه و امنیت انتقال نفت و گاز منطقه خلیج فارس به غرب را به طور جدی به خطر خواهد انداخت.

درهمین روز پایانی “نگاه هفته” اوپک گازی به دنیا نیامده جان باخت و معلوم شد که این پیروزی بزرگ تنها در خیالات مقامات “طالبان شیعی” شکل گرفته است. یکی از طالبانی هم که شغل امام جمعه دارد تلافی را بر سر اینترنت در آورد و فرمایش فرمود: “اینترنت، سگ هاری است که باید مهار شود.”

و سرانجام: تیم بسکتبال با ویلچر ایران که در پارا المپیک چین برای مبارزه با استکبار جهانی از مقابله با تیم آمریکا خودداری کرده بود، چهار سال محروم شد.

هفته ای بود که آش آنقدر شور شد که شیخ درانتظار ریاست جمهوری هم فهمید و این تیتر سرمقاله روزنامه اش شد: “گذشته را باختیم؛ آینده را دریابید.”

فریاد عباس امیرانتظام یک بار دیگر برخاست: “امروز مردم حتی از صحبت در مورد مسائل سیاسی سرخورده شده اند و این سرخوردگی ناشی از آن همه شور و شوق مصنوعی است که مردم در سال ۵۷ در مورد مسائل سیاسی مملکت و شرایط جهانی داشتند، است. مردم امروز می‌بینند که نتیجه آن همه آرمان گرایی و شوق و ذوق سال ۵۷ این بوده که عملا کشور تبدیل به یک زندان و قبرستان بزرگ شده است.”

و خانواده دکتر زهرا بنی‌یعقوب از مردم ایران استمداد کردند: “آیا در این کشور فریادرسی برای پیگیری و شناسایی دلایل و مقصران مرگ مظلومانه فرزند ما که می‌توانست برای خود، خانواده و جامعه‌اش مفید وجود ندارد؟ آیا فریاد رسی در این کشور هست که داد فرزندمان را بستاند؟”

اما جواب احمدی نژاد به علی مطهری از همه شنیدنی تر بود: “مثل کردان درمملکت زیاد است.”

سخت راست گفت این بنده خدا که هم مسلکان خود را خوب می شناسد. وعده “عدل علی” دادند و کار رابه “عوض علی” ها سپردند که از ازاله بکارت شروع کردند و دیری نپائید که دوشیزه معصوم انقلاب را که قرار بود نان و آزادی را ارمغان ایران سازد به عجوزه ای تبدیل کردند. و اکنون در کارند تا ایران را به تمامی بر باد دهند.

دوستان علی مطهری می توانند به توصیه احمدی نژاد “این موضوع را فراموش کنند” اما ایران را می شود از یاد برد؟