جشنواره ♦ چهار فصل

محمد عبدی
محمد عبدی

جشنواره فیلم لندن چند سالی است که روی چندان خوشی به سینمای ایران نشان نمی دهد. این در حالی است که پیشتر، ‏سینمای ایران حضور پر رنگی در این فستیوال داشت و فیلمسازان مختلفی با فیلم هایشان در این جشنواره حاضر شدند.‏

جشنواره لندن هم به جشنواره های کن و برلین می پیوندد؟

 

 

bif1.jpg

 

‎ ‎جشنواره لندن؛ حضور کم رمق سینمای ایران‎ ‎

جشنواره فیلم لندن که به “جشنواره جشنواره ها” شهره است و گزیده ای از فیلم های مختلف در جشنواره های گونه گون ‏جهان را در شهر پر شر و شور لندن، رو در روی مخاطبانش قرار می دهد، چند سالی است که روی چندان خوشی به ‏سینمای ایران نشان نمی دهد. این در حالی است که پیشتر، سینمای ایران حضور پر رنگی در این فستیوال داشت و ‏فیلمسازان مختلفی با فیلم هایشان در این جشنواره حاضر شدند.‏

علت کم توجهی فستیوال لندن را عده ای مربوط به دبیر هنری جشنواره، ساندرا هپبورن می دانند- که شایع است علاقه ‏ای به سینمای ایران ندارد- و عده ای مقصر را علی جعفر، مسئول بخش خاور میانه می دانند که بیشتر به فیلم های ‏عربی توجه نشان می دهد و نه ایرانی؛ و البته هیچ کدام از این دو برای انتخاب فیلم به ایران نمی روند.‏

اما شاید عدم توجه جشنواره لندن علت مهمتری داشته باشد و آن افول سینمای جشنواره پسند ایران است. بی اعتنایی ‏آشکار جشنواره هایی چون کن و برلین در دو سه سال اخیر، حکایت از واقعیتی دارد که به سادگی نمی توان از کنار آن ‏گذشت. در نتیجه جشنواره لندن که آینه ای است از جشنواره های دیگر، خودبخود به سینمای ایران کم توجه می شود.‏

‎ ‎یک فیلم سهم سینمای ایران‎ ‎

در پنجاه و دومین دوره جشنواره لندن[15 تا 30 اکتبر]، سهم ایران تنها یک فیلم است: “ریسمان باز” ساخته مهرشاد ‏کارخانی که در دو سانس در یک روز به نمایش درآمد. فیلم نمایش مطبوعاتی هم نداشت و تنها یک بار دیگر در بخش ‏‏”صنعت” برای دست اندرکاران سینما به نمایش گذاشته شد.‏

فیلم اما بی شک از ادامه افول نوع سینمای جشنواره پسند ایران حکایت دارد که بیش و بیشتر به بن بست نزدیک می ‏شود. فیلم مشخصاً به قصد حضور در جشنواره های بین المللی ساخته شده و بیش از آن که نیم نگاهی به تماشاگر ایرانی ‏داشته باشد، همه توجه اش را معطوف به زاویه دید تماشاگران جشنواره های فرنگی می کند. در نتیجه فیلم بیش از آن ‏که روایت قرص و محکمی داشته باشد، به تک نماهای زیبا و نمایش صحنه های نامانوس و محیط های عجیب برای ‏تماشاگر غربی اکتفا می کند. فیلم هر چند در لحظه هایی موفق و تاثیرگذار است، اما در نهایت نمی تواند چندپاره بودنش ‏را بپوشاند و تماشاگر را با خود همراه کند. نیمه اول فیلم با نمایش خشونت و چرکی فضای یک کشتارگاه، و تنهایی دو ‏شخصیت داخل این فضای رقت انگیز، موفق تر است و می تواند ما را اندکی با سرنوشت شخصیت هایش مانوس کند، ‏اما نیمه دوم کاملاً به فیلمی جاری در سطح برای نمایش تفاوت دنیای “فقیر و پولدار” بدل می شود.‏

رامین بحرانی، فیلمساز ایرانی الاصل ساکن نیویورک هم هر ساله با ساخت فیلمی کم خرج در جشنواره لندن شرکت می ‏کند. این بار فیلمش با عنوان “خداحافظ سولو” - که در بخش جنبی فستیوال کن هم به نمایش درآمد- ارتباط یک راننده ‏تاکسی با یک پیرمرد مسافر را اصل می کند وبا تلخی به پایان می برد. فیلم از لحاظ سبک و سیاق شدیدا به فیلم های ‏قبلی این فیلمساز نزدیک است، اما این بار حداقل قاب ها پخته ترند و با کارگردانی بهتری روبرو هستیم. اما کماکان- و ‏در نهایت به مانند همه آثار قبلی این فیلمساز جوان- نشان از سوء تفاهمی نسبت به سینما دارد که همه هم و غم فیلمساز ‏را صرف ساخت فیلمی با مختصات جشنواره ای می کند، تا در گوشه ای به نمایش دربیاید و خیلی زود هم فراموش ‏شود.‏

 

bif2.jpg

 

‎ ‎جشنواره جشنواره ها‎ ‎

جشنواره لندن امسال به رغم بی رمقی، با نمایش 189 فیلم بلند و 108 فیلم کوتاه رکوردی از لحاظ تعداد فیلم برای خود ‏به ارمغان گذاشت. گزیده ای از سه جشنواره بزرگ کن، ونیز و برلین را به همراه مجموعه ای از فیلم های دیگر از ‏جشنواره هایی نظیر ساندنس تا جشنواره های کوچک تر، می توان دید. اگر فیلم ها دندان گیر نیستند- و گاه حتی غیر ‏قابل تماشا- به گمانم مشکل را بیش از مساله انتخاب فیلم ها، باید در بضاعت هنری اندک سینمای امروز دنیا جست و ‏جو کرد.‏

از جشنواره کن امسال، تقریبا مهمترین فیلم ها برای جشنواره لندن برگزیده شده اند: از “ویکی، کریستینا، بارسلونا” فیلم ‏گرم و عاشقانه وودی آلن که نشان می دهد هنوز دود از کنده بلند می شود، تا “یک قصه کریسمس” فیلمی شدیدا ‏فرانسوی از آنو دپلشن که در روایت روابط انسانی چشمگیر است؛ از فیلم جمع و جور برادران داردن، “سکوت لورنا”، ‏تا فیلم پرسر و صدا اما کم مایه ایتالیایی “استاد”[پائولو سورنتینو]؛ از فیلم غیر قابل تماشای ژیا ژانکه، “24 شهر” تا ‏فیلم “کلاس درس”[لورن کانته]، که در حد یک نمایشنامه رادیویی سطحی است که اما داوران سیاست باز کن، نخل طلا ‏را دست و دلبازانه به آن اعطا کردند.‏

اما از ونیز امسال، یک فیلم نزدیک به شاهکار هم انتخاب شده است: “ریچل ازدواج می کند” ساخته جاناتان دمی. همه ‏چیزمهیاست تا با یک سینمای واقعی روبرو باشیم. یک فیلم ضد قصه که تنها روابط یک دختر با خواهر و سایر اعضای ‏خانواده اش را در شب عروسی خواهر تصویر می کند، با دوربینی تام و کمال بر روی دست در تمام فیلم، و از بی تابی ‏های روحی انسان و مشکلات روابط انسانی برایمان می گوید.‏

 

فیلم های دیگری-عمدتاً آمریکایی- هم برای اولین بار به نمایش درآمدند، از جمله “دبلیو” فیلم جنجالی الیور استون ‏درباره رئیس جمهور آمریکا، که پیش از ارزشی سینمایی-که مشکل می توان برای آن فرض گرفت- از جامعه ای آزاد ‏با معنای واقعی دموکراسی حکایت دارد که در آن می توان درباره رهبر یک جامعه که هنوز هم بر مسند قدرت است، ‏فیلمی این چنین گستاخ و هرزه در ساخت و در اوج حماقت و بلاهت تصویرش کرد.‏

‏ ‏

‏ ‏