خشونت پرستان را ناامید کنیم!

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

کابوس فرا رسیدن  سالگرد کودتای انتخاباتی، کار جنون  برگزار کنندگان  آن فاجعه را به تماشا کشانده است.

دلیل این همه تلاشی که “حکومت”، یعنی همان بالاترین نهاد حافظ نظم به افروختن آتش در مسیر مبارزه مسالمت آمیز مردم دارد، چیست جز همان ترس تاریخی از پیروزی ناگزیر حقیقت بر دروغ و جهل؟ حقیقت  باشکوه ملتی بزرگ که  حتا سوگ فرزندان در خون خفته و جان های مجروح عزیزان در بند کشیده اش نتوانسته است او را از راه اندیشه سبزش به معرکه خشم و جنون، که خاستگاه و جولانگاه دشمنان حقیقت و آزادی است بکشاند آنهم در حالی که هیچ نشانه ای از شکستن عزم این مردم برای رسیدن به آزادی یا بازگشت از راه دشوار نمودار نیست.

این موج بلند آگاهی آرام و سنگین، اما خوش پیش می رود. با همه اصراری که بر مسالمت دارد، از ناسزا، از اتهام، از زندان و شکنجه و از مرگ حتی عبور می کند بی آنکه به این سلاح ها دست بیازد و این دریغا که برای اقتدارگرایان پیام تلخی است و همین است که برای در هم شکستن این موج، برای تبدیل این مبارزه آگاهانه به میدان جنگ و گریزهائی که در آنها زور حرف آخر را بزند، حامیان کودتا دست به جنایتی زدند که هیچ حاکم ظالمی که فقط به بقای حکومتش می اندیشد، اگر بویی از خرد برده بود، به آن دست نمی زد!

در سحرگاه یکی از شبهای سنگین و پر دردی که پس از صعود شوم احمدی نژاد تیره تر از همیشه، بر این کشور خیمه می زند، ناگهان پنج تن از اسیران بیشمارشان را کشتند؛ و از آن خیره تر، چهار قربانی از خطه ای گرفتند که در طول تاریخ صد ساله ایران همواره یکی از کانون های مبارزه علیه ستم حکومتی بوده و در مقابل حیرت و حتی گله های بسیار، وشاید به دلایلی، اینبارکمترین حرکت را در مبارزه با کودتاچیان انتخاباتی داشته است. فرزاد کمانگر که همه زندگی و کردار و گفتارش، همه عبارات و کلماتی که طی دوران اسارتش بیان کرد، نشان از عشق بزرگش به معلمی و شوق بیصبرانه بازگشتش به این حرفه می داد، به همان پافشاری که از تقاضای عفو امتناع کرد، عضویت در پژاک را انکارکرد که اگر واقعیت داشت با منشی که او نشان داده بود، پذیرش آن برایش بی گمان وظیفه می شد. این را کیست که از اصرار نجیبانه او به پذیرش اختلاف با جمهوری اسلامی و انکار عضویت در پژاک در نیافته باشد؟ شیرین علم الهولی را کشتند. دختری را که یک تنه کامل ترین نماد قربانیان فقر و تبعیض و ستم طبقاتی و جنسیتی بود و سه دیگر که همه شان در صورت وجود ذره ای رأفت انسانی، یا حتی اسلامی که به داشتن اش حضرات فخر می فروشند، مجازات های دیگری جز مرگ در همین قانون پر نقص موجود هم برای شان وجود داشت، حتا اگر همه اتهامات شان راست بود…

اما آیا کشتن این پنج نفر به خودی خود چرخه کامل یک توطئه است؟ درست است که این به سهم خود توطئه کوچکی نیست و  قابل پیش بینی بود که اصحاب کودتا از فردای جنایت روباه وار کمین کنند تا صاحب هر صدایی را که از این توحش در لباس قانون، بیزاری بجوید، به تمام اتهاماتی که به قربانیان نسبت داده بودند، متهم کنند و همه صفات خودشان از تجزیه طلبی تا خیانت به میهن را به آنان منتسب کنند. همچنانکه در همان روز انتشار اعلامیه سازمان های سیاسی خارج از کشور جسم رنجور شریعتمداری، به شوق بوی خون و توطئه جانی گرفت و با شادمانی تیتر زد که گویا “ژست” مبارزه بدون خشونت به هم ریخت! اینجا

اما! آنچه می تواند افزون براین شیوه های رسوا و با فرجامی  هنوز فجیع تر در چشم انداز این طایفه باشد، امکان توطئه بیشرمانه تری است که در بیانیه اخیر سازمان ادوار تحکیم وحدت هم هوشمندانه به آن پرداخته شده است.اینجا

یعنی از این قوم هیچ بعید نیست که برای مقابله با پیشرفت جنبش سبز، برای به سکون و سکوت کشاندن ایران در آستانه سالگرد دومین کودتای حکومتی تاریخ این کشور، از جان و امنیت مردم کردستان هزینه کنند. این بیم وجود دارد که با توجه به آسیب پذیری و حساسیت منطقه و با بهره برداری از “پژاک”ی که به قول فرزاد کمانگر، آقایان خودشان برای مقابله با مجاهدین به تقویت اش پرداخته بودند (حکایت القاعده و آمریکا ) به بهانه مقابله با شورش و تجزیه، چرخه توطئه را تکمیل کنند؛ حکومت نظامی اعلام نشده شان را، اعلام و به بهانه های مشهور همه زمامداران مستبد، یعنی امنیت و مصالح ملی و به امید واهی برقراری سکون و خفقان، فاجعه بیافرینند.

همانقدر که بعید است استبدادیان بتواند آرامش و نظم مورد علاقه خود را با اعمال خشونت حاکم کنند و جامعه را به تسلیم بکشانند، روشن است که در هر چرخه خشونت و درگیری که به جریان بیافتد، امکانات مادی و ذهنی فراوانی از جنبش دموکراسی خواهی به یغما می رود. روند بطئی و سازنده اندیشه و فرهنگ دموکراسی دچار اعوجاج می شود و حتا اگر یکباره از جاده روشن مبارزه مسالمت آمیز خارج نشود، گام هایش کند تر و مقصدش دورتر و دیرتر خواهد شد و عمر استبداد ایضاً درازتر.

نه فقط برای حفظ کردستان، که برای حفظ و رشد جنبش سبز و آمال رسیدن به آزادی، امروز سخت ترین و اولی ترین وظایفه ما شکست این طرح رسوای اقتدارگرایان است. وظیفه نیروهای آگاه در کردستان و همه ایران مقابله با چنین خطری است.

آنچه در این چهار روز گذشته است، اگر ادامه یابد و پیگیری شود، یعنی اعتراض مدنی و سراسری مردم، ضامن شکست چنین توطئه شومی خواهد بود.اگر مردم تسلیم خشونت  و وارد عرصه درگیری هایی که سلاح برنده اش زور است بشوند، همانقدر خواست و نقشه کودتاچیان متحقق خواهد شد، که اگرمردم  فاجعه را فراموش کنند و پیگیر این قتل ها نشوند.

اعتصاب سراسری کردستان در صورت ادامه و گسترش آن به شهرهای دیگر سنگین ترین سلاح مبارزه مدنی است که توپ و تفنگ نیز حریف آن نخواهد شد. مبارزاتی از این دست باید در چشم انداز باشد. باید نیرو و قدرت حضور خود را هر از گاه اثبات کند. اینگونه هست که برگزاری مراسم کودتای انتخاباتی و جنبش سبز از همین حالا آغاز می شود و شده است. خودشان به استقبالش رفتند حال آنکه مراسم مال ملت است و باید سامانش بدهد. فقط این پیشبازرفتن  باعث می شود که جنبش سبز تمام نیروی خود را برای یک روز بخصوص ذخیره نکند بلکه حضور بیشتر و مدام تری در صحنه جنبش سبز و هر از گاهی به شیوه تازه ای یا عرصه نوینی داشته باشد. امواج آرام  کوچکتری که به دریای بیست و دوم خرداد اگر نرسید همه صحنه زندگی جامعه نشانی از آن بگیرند و بنشانند.