فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

‏مهرشاد کارخانی متولد 1343 تهران است. وی فعالیت هنری خود را با عکاسی مستند و اجتماعی از سال 1362 و ‏فعالیت سینمایی خود را از سال 1370 با عکاسی فیلم «هور در آتش» آغاز کرد. وی همچنین در چندین نمایشگاه داخلی ‏و خارجی عکس شرکت کرده است. اولین فیلمی که کارخانی جلوی دوربین برد گناه من نام دارد. این فیلم هنوز به نمایش ‏عمومی درنیامده است.‏

froozci1.jpg

ریسمان باز

کارگردان: مهرشاد کارخانی. نویسنده فیلمنامه: مهرشاد کارخانی، بابک پناهی. مدیر فیلمبرداری: فرشاد محمدی. ‏موسیقی: آریا عظیمی نژاد. تدوین: شهرزاد پویا. تهیه کننده: حبیب الله کاسه ساز. بازیگران: پژمان بازغی،بابک ‏حمیدیان،کرامت رودساز.‏

دو جوان در حاشیه تهران به کار در سلاخی های صنعتی تهران مشغول هستند. آنها روزگار به عسرت می گذرانند. تا ‏اینکه فردی که از او وانتی را خریداری کرده اند به آنها ماموریت می دهد گاوی را برای ذبح به نقطه ای در شمال شهر ‏تهران ببرند. سفر ادیسه وار دو جوان از جنوبی ترین نقطه شهر تهران به شمال آن آغاز می شود. در راه نیز اتفاق هایی ‏برای آنها رخ می دهد که از آن میان می توان به آشنایی شان با دختری جوان اشاره کرد. در نهایت زمانی به شمال شهر ‏می رسند که ماشین آنها خراب می شود و دو جوان ریسمان گاو را به دست گرفته و پیاده آن را می برند. گاو از دست ‏آنها می گریزد و یکی از آنها به خاطر اینکه گاو رم کرده آسیبی به مردم نرساند گاو را می کشد.‏

froozci2.jpg

پرسه در لایه های درد

مهرشاد کارخانی کار خود را در سینما با عکاسی فیلم شروع کرد و در این بین با ساختن تعدادی مستند که عموما ‏گرایش های اجتماعی داشتند علاقه خود را به فیلمسازی نشان داد.‏

گناه من نخستین ساخته او بود که با وجود استفاده از چهره های سینمای گیشه امکان نمایش عمومی پیدا نکرد و کمتر هم ‏مورد توجه قرار گرفت. اما ریسمان باز پس از نمایش محدودی که در جشنواره فیلم فجر داشت توانست با اقبال منتقدان ‏سینما و مردم رو به رو شود. فیلم اثری خیابانی شبیه به فیلم های دهه 50 امیر نادری است. کارگردان هم علاقمندی ‏خود را به این سینما در گفت و گوهایی که با مطبوعات داشته کتمان نکرده است. از سوی دیگر فیلم ریسمان باز با توجه ‏به آثار تکراری سینمای ایران در حوزه داستان گویی پیشنهاد و ظرفیت های تازه ای را از امکان بیان قصه مطرح می ‏کند.‏

مهمترین ویژگی فیلم ریسمان باز فارغ از نگاه ژنریکی که دارد تمرکز فیلم از ابتدا تا انتها روی شخصیت های مرکزی ‏قصه است. فیلمساز در هیچ شرایطی از حال این دو شخصیت غافل نمی شود و می کوشد واکنش های اجتماعی ‏پیرامونی آنها را مورد کند و کاو قرار دهد. ‏

froozci3.jpg

فیلم از داستانک های مختلفی نیز تشکیل شده که همچون ایستگاه بر سر داستان اصلی قرار می گیرند. مهمترین آنها ‏داستان مردی است که لاشه گوسفندان مرده را می دزدد و به رستوران های جاده ای می فروشد. این داستان به خوبی و ‏با دقت از سوی نویسنده و کارگردان با داستان اصلی چفت می شود. مردی که این کار را می کند آدمی حاشیه ای از ‏جنس دو جوان فیلم است . کارخانی با نوع دکوپاژ و فضاسازی که انجام داده نشان می دهد که این جنس آدم های حاشیه ‏ای را به خوبی می شناسد. صحنه غافلگیری و کتک خوردن مرد از سوی یکی از شخصیت های اصلی و کشاورزان ‏منطقه از صحنه های به یادماندنی فیلم است.‏

اما کارخانی در بیان همه داستانک ها همچون اولی موفق نیست. در فصلی که دو جوان گاو را به تهران می برند در راه ‏دختری جوان و متمول را می بینند که تصادف می کند و آنها در پی کمک به او بر می آیند. به دلیل اینکه فیلمساز این ‏فضا را خوب نمی شناسد کار آنچنان که باید و شاید جذاب نمی نماید و تماشاگر هم خیلی زود از این فصل می گذرد. ‏

کارخانی در فیلم دوفضای بصری جداگانه را به تصویر کشیده است. نخستین فصول به فضای سلاخ خانه مربوط است و ‏اارتباط هایی که آدم های این محل با یکدیگر دارند. در عمل هم شیوه روایت نشان می دهد که فیلمساز دلبستگی بیشتری ‏نسبت به این قشر دارد. تجربه فیلمساز در عکاسی و مستند سازی در این فصول از فیلم به کمک اش می آید تا بتواند ‏تصویری تازه و زنده از فضای خرید و فروش گوسفند ها ارائه دهد. اما زمانیکه دوربین او این محل را به نیت نمایش ‏فضای شمال شهر تهران ترک می کند فضا ها تا حدی نمایشی به نظر می رسد. ‏

اظهار نظر های دوجوان درباره آرایش موهای جوانان ایستاده در خیابان و یا گفت و گوی آنان با دخترکان این منطقه ‏نوعی تصنع و نمایش را با خود به همراه می آورد که با فضای اولیه فیلم تناسب چندانی ندارد.‏

در انتها هم دو جوان عاصی داستان که یارای مقابله با فرهنگی که تازه به آن وارد شده اند را ندارند دست به طغیان می ‏زنند و همچون قهرمانان سینمای وسترن به جای اسیب رساندن به فضا خود را مورد آسیب قرار می دهند. آنها گاوی را ‏که از نظر مالی برایشان ارزش زیادی دارد را می کشند و به این ترتیب سفری را که آغاز کرده اند نا تمام می ماند. ‏

پژمان بازغی و بابک حمیدیان دوبازیگر اصلی فیلم در بیان و نمایش تلخی موجود در داستان بسیار آگاهانه و هشیار ‏عمل می کنند. چهره همیشه خسته آنها در برخورد با اطراف و دردی که در چهره دارند تا پایان همچون یک موتیف ‏حفظ می شود. نورها و کادر های فرشاد محمدی نیز که به تازگی به جرگه فیلمبرداران در آمده بسیار جذاب و تاثیر ‏گذار است. بخصوص دو نمای سیلوئت ابتدایی و انتهایی فیلم تنهایی و غربت شخصیت ها را بیشتر به رخ می کشد.‏