نگاه♦ کتاب

محمد صفریان
محمد صفریان

sefrian.jpg

کانون توجه مستشرقین امروز مولانا جلال الدین بلخی است، که نگاهی جهان شمول دارد و خارج از زندان زمان و ‏حوادث گذرای روزگار، سخن از عشق می گوید و دوام. گابریل مندل خان، یکی از همان شرق شناسان معاصر است که ‏به مدد روح مولانا، دست به کار بزرگ ترجمه مثنوی به زبان ایتالیایی زده، که سخت مقبول خاص و عام افتاده است. ‏

molana1.jpg

‎ ‎مثنوی، اندیشه ای آن سوی کلام و زبان‏‎ ‎

‏ سخن گفتن از مولانا، حتی اگر قرار باشد به یک معرفی ساده از یک ترجمه مثنوی، خلاصه شود، سخت است و دشوار ‏و حسی غریب که به قول شاعر به فضای روانی مرغ مهاجر می ماند، تمام کوچه و پس کوچه های شهر وجود آدمی را ‏در بر می گیرد و زخمه های مضراب کلام تارهای تفکر و تعقل انسان را به ارتعاش در می آورد. کلامش، انسان را در ‏عشق می پیچد و از زندان چه کنم ها و دانسته ها و ندانسته ها، آزاد می سازد. اندیشه و حالی آن سوی کلمات و ترس از ‏نارسایی همیشگی واژه ها… شوری رهایی بخش و خواستنی به جوهر و ریشه، کامل. مثنوی از انسان کامل و فرامرز ‏می گوید و بشر را با عشق و صلح آشنا می کند. وحدتی بی بدیل و نا گسستنی.‏

در حکایتی که حتی اگر ساختگی باشد، شنیدنی است، چنین نقل شده است که پیری در قونیه در جواب به این سوال که ‏شمس را خوش تر داری یا مولا را ؟ جواب داده است: شمس را. که اگر شمس نمی بود، مولانا را نمی شناختم… و بعد ‏درست به همین دلیل مولانا را از محمد، دوست تر می دارد و محمد را از خدا، که اگر محمد نبوده و از حق نمی گفته، ‏وی خدا را هم نمی توانست درک کند…‏

در روزگار ما، همچنان حکایت پیر، صادق است. این بار اما، با جادوی “ترجمه” که به حق خلقی است جدا از اثر و ‏پلی است که دو فرهنگ و اندیشه از هم دور مانده را به هم می رساند.‏

ترجمه از روزگار کهن مرسوم بوده است و آمیختگی و تاثیر پذیری اندیشمندان از نوع نگاه و تفکر فیلسوفان و ‏هنرمندان قبل و یا هم عصر خود، در چهار گوشه دنیا، کاملا عیان است. به عنوان نمونه، تاثیر پذیری اندیشه اسلامی از ‏اندیشه ایرانی و یا اندیشه تصوف و عرفان ایرانی از فکر یونانی، مواردی هستند که در قبول شان جای هیچ شک و ‏تردیدی باقی نمانده است.‏

اما حکایت تمایل جامعه غرب به آثار شرقی و ترجمه آنها، موضوعی است که تولد و رشدش معلول علل متفاوت و ‏پیچیده ای می باشد. جامعه فکری غرب که پس از گرفتار آمدن در دام نیهیلیسم کلید رهایی را در مکتب های نجات ‏بخش شرق جستجو می کرد، پس از آشنایی با مکاتب شرقی، آنها را فراتر از یک راه حل مقطعی دانست.‏

در واقع عرفان[ مخصوصاً از نوع ایرانی اش] راهی به مقصد رهایی و آرامش نیست، که خود آرامش است. خود نجات ‏است، خود همان حقیقت افلاطونی است و فضیلت ارسطویی.‏

molana2.jpg

پس از لویی ماسینیون و هانری کربن و نیکلسون که حلاج، سهروردی و مولانا و … را به جامعه غرب معرفی ‏کردند… موج جدید شرق شناسان همچون، ویلیام چیتیک، ویلیام گارانارا و پیو مونتزه و … از راه رسیدند و راه ‏مستشرقین غربی نسل قبل را ادامه دادند. اما این بار کانون توجه از اندیشه تصوف حلاج و وحدت وجود ابن عربی، به ‏مولانا جلال الدین بلخی انتقال یافت، که نگاهی جهان شمول دارد و خارج از زندان زمان و حوادث گذرای روزگار، ‏سخن از عشق می گوید و دوام. از دور افتادن از اصل می گوید و رنجش تحمل فاصله.‏

کلام مولانا بدان جهت به ذائقه غربی سازگار است که مفاهیم و پایه های عرفان شرق را به زبان عادت شده جامعه ‏غرب بیان می کند. چگونگی بیان مولا، بی شباهت به بیان فلسفه کلاسیک غرب، نیست…‏

همین است که باعث می شود مولانا، هم شاعر باشد و هم فیلسوف و مثنوی بی بدیلش، پس از این همه سال و تغییرات ‏فراوان در شیوه های شعر گفتن، همچنان بیشترین میزان تقاضا در جهان را داشته باشد.‏

گابریل مندل خان، یکی از همان شرق شناسان معاصر است که به مدد روح مولانا، که در اثر جاری است، دست به ‏کاری بزرگ زده که مقبول خاص و عام افتاده است.‏

پروفسور هلیل سین، در مقدمه کتاب به نکته ای ظریف اشاره می کند و جای خالی یک ترجمه کامل و قابل اعتماد از ‏مثنوی، در زبان ایتالیایی را مشهود و عیان می داند. حفره ای که به یاری مندل خان و تیم مشاورش، در سال گذشته از ‏میان رفت.‏

ترجمه کامل هر شش دفتر مثنوی از متون فارسی، ترکی و انگلیسی و پاره های قبلی ایتالیایی صورت گرفته است. منبع ‏فارسی اثر، مثنوی به سعی دکتر استعلامی است به چاپ انتشارات کتاب فروشی زوار.‏

دامنه وسیع مفاهیم[ و به نسبت کمتر، واژگان] ضرورت آشنایی مترجم، با عرفان ایرانی و مراحل تکاملش را بیشتر و ‏بیشتر می کند. مندل خان، چه در انتقال مفهوم و چه در ترجمه کلمه به کلمه موفق عمل کرده است و برای انتقال ‏موسیقی شعر نیز از زبان مواج و آهنگین ایتالیایی بهره گرفته است. تا جایی که قابلیت های آهنگین زبان ایتالیایی باعث ‏شده است، ترجمه پروفسور مندل خان، بیشتر از ترجمه انگلیسی و قدرتمند نیکلسون به زبان شعر و تجمع آهنگ و معنا ‏و ایجاز نزدیک باشد.‏

molana3.jpg

وی قبل از آغاز کتاب، برای خواننده ای که شاید به دنیای تصوف آشنا نباشد، چکیده ای از تصوف را بیان کرده است و ‏دلایل تاریخی پیدایش و رشد آن را بر شمرده است.‏

مطالعه همین مقدمه چهل- پنجاه صفحه ای، کافی است تا از شناخت عمیق او از فرهنگ ایران و دیگر فرهنگهای تاثیر ‏گذار شرق، اطمینان حاصل کنیم.‏

توضیحات عمیق و مفصل وی پیرامون واژه ها و مفاهیم دشوار نیز از دیگر نقاط قوت کتاب است که بر دانش زیاد ‏مترجم از دنیای شرق، مهر تایید می زند.‏

اما ایراد های کتاب، فرزند مشکلات همیشگی ترجمه است، به قول یک مثل قدیمی ایتالیایی، مترجم خیانتکار است. اما ‏اگر همین خیانت شیرین نبود، اندیشه در زندان مرزهای جغرافیایی زبان اسیر می شد، آیا تنها فارسی زبانان دنیا باید از ‏بیان عاشقانه مولانا لذت ببرند؟ آیا حس و حال دانته، محدود به مرزهای جغرافیایی ایتالیاست؟ و یا حماسه سرایی های ‏هومر تنها به کار یونانیان می آید؟ البته که چنین نیست. پس برای درک این اندیشمندان بزرگ، بهتر است چشم به روی ‏خیانت ترجمه ببندیم تا آن جوهر که ارزشمند تر است، حفظ شود و قبول کنیم که آشنایی با اثر توسط ترجمه خیانت کار، ‏بهتر از انزوای اثر است.(البته که ترجمه های خوب و کامل، چیز زیادی از مفهوم اثر نمی کاهند.)‏

به قول پروفسور هلیل سین، مولانا به مردم یاد می دهد تا چطور با عشق و گذشت و احترام در کنار یکدیگر زندگی کنند ‏و در زیر چتر عشق بیارامند و چه جالب که وارثان کلام او، فارسی زبانانی که بدون همراهی واسطه با مولانا هم ‏صحبت می شوند، در جامعه ای زندگی می کنند که به کل از آرمانهای او دور افتاده است و نشانی از عشق و گذشت و ‏احترام ندارد. ‏