گزارش

نویسنده
میترا سلطانی

جستجو برای درک معنا

نمایشگاه عکس “ آرش ابراهیم پور” درگالری مرتضی ممیز خانه هنرمندان تهران برپاست. همکارمان در تهران نگاهی دارد به فریم های ثبت شده در این رویداد هنری وتجسمی که در ادامه این صفحه از پی می آید….

 

تلنگری بر زندگی…

با بررسی تابلوهای موجود درنمایشگاه به این مهم دست پیدا می کنیم که عکاس بااستفاده از برخی از تمهیدات بصری سعی در نمایش فضاهایی نامانوس دارد؛ مثل انتخاب زاویه‌هایی خاص که برای موضوعاتش برمی‌گزیند و از آن نقطه آن‌ها را در کادر دوربین خود جای می‌دهد.نمایش دو زاویه مایل و عمودی درآثاراین عکاس  از جمله‌ی زاویه‌هایی هستند که هم برای مخاطب جذاب است و هم به رسیدن عکاس به فضای دلخواهش که همانا فضایی ناآشناست، کمک می‌کند. فریم های ثبت شده توسط او، بیننده را  را به مکان و زمانی می برند که ممکن است اصلا در آنها نبوده و اگر هم حضور داشته، ممکن است آن تصاویر را به آن شکل ندیده باشد. ترکیب بندی های استوار باعث شده که عکس ها، حتی آنهایی که از ساده ترین مسائل روزمره گرفته شده اند، خاص باشند. شکل وهارمونی قرارگیری سوژه ها در کادر دوربین به شکلی است که انگار تک تک اجزای عکس را چیده و عنصر زائد و ناخواسته ای که به آثارش معنای مضاعفی ببخشد، دیده نمی شود.

 

 

مهم ترین مساله ای که در آثار این نمایشگاه خودنمایی می کند تعریف دغدغه هایی است که ازآن به عنوان رابطه انسان و زندگی نام برده می شود.واکاوی شخصیت های موجود در عکس ها برای مخاطب به گونه ای جذاب می نمایاند که بیننده در بازدید از باقی عکس های موجود به دنبال نقطه اشتراکات کشف نشده در هر تابلو است. شاید به روایتی دیگر این نوع از پژوهش مربوط به احساسی است که تماشاگر از همذات پنداری خود با سوژه هر تابلو درخودبه وجود اورده است.

ابراهیم پور با این نوع از عکاسی، مخاطب را به دنیایی دعوت می‌کند که بسیار تلخ و غم‌انگیز است و گویی شادی به آن راهی ندارد. دنیایی پر از تنهایی و کابوس و دغدغه و ناآرامی  که البته این احساسات در تمام عکس‌های او تکرار می‌شود و به‌نوعی عکاس در بیان آن‌ها پافشاری می‌کند و تعریف دنیا را غیر از آن‌ها نمی‌داند.

عکاس کاملا از تصاویر حذف شده و خودنمایی نمی کند و همان طور که خود می خواهد اول عکس دیده می شود نه عکاس. نور در اکثر کارها ملایم و احتمالا زاویه تابش آن مایل است، بنابراین سایه در این عکس ها نقش چندانی ندارد و تنها در بعضی از آنها به طور کمرنگی به چشم می خورد.

عناصر عکس به دلیل نوع ثبتشان ( ضد نور )، فاصله‌ی آن‌ها با عکاس ( زیاد بودن فاصله‌ی عکاس تا موضوع، باعث کاهش دیده‌شدن جزییات شده است ) سبب شده است که کمترین شکل عمق پردازی درآن ها را شاهد باشیم ودرذهنیت های موجود تعریف شده به باورهایی از زندگی   غیرواقعی دست یابیم. احساساتی که درآن ها رنگ ونور واقعی موجودات اصالت خود را از دست می دهند،ونه شکل واقعی ونه هویت آن ها اهمیت پیدا نمی کنند.

آن‌چه که به طور مشترک در اکثر آثار “آرش ابرایهم پور”به چشم می‌خورد، دنبال کردن نگاهی منحصر به فرد و شخصی به دنیای اطراف است؛ او به دنبال یافتن معنایی عمیق در دل چیزهای کوچک و ساده‌ی این زندگی‌ است و گاهی از اشیای بیجان پیرامون ما، شخصیت‌هایی می‌سازد که گویی زنده‌اند و این هویت بخشی برای اشیا از آن‌ها موضوعاتی می‌سازد که مخاطب می‌تواند آن‌را بفهمد و حتی باور کند که این اشیا زنده‌اند. در برخی از قاب‌ها، طبیعت، رنگ‌ها و هر چیزی که در عکس هست، شناسه‌ای قوی است از انسان و باز هم همه‌ی آن‌ها در خدمت معرفی یک انسان و دنیای او به ما هستند. مورد دیگر جای دادن اشیا در کنار هم است، به‌گونه‌ای که در عین حال که با هم هیچ پیوستگی ندارند اما گویی همه‌ی آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها دچار احساسات مشترکی هستند، همه‌ی آن‌ها به یک اندازه با اتفاق‌هایی که در اطراف می‌افتد آشنا هستند. چیزی که بیش از همه در مورد این اشیا مهم است، هویتی است که هر کدام از آن‌ها دارا می‌‌باشند. در واقع عکاس برای اشیای بی‌جان، شخصیت‌پردازی می‌کند نوع ترکیب‌بندی او به‌گونه‌ای است که در خدمت نمایش عمق فضایی است؛ نورها و سایه‌ها به آن  قوت می‌دهند؛ احساسی از جنس یک خواب گنگ و نامفهوم، رخوت یک روز غم‌انگیز که همه‌چیز حتی اشیای داخل خانه نیز شکل غمگینی به‌خود می‌گیرند، به‌وجود آمدن نوعی ترس توام با پریشانی، و…

استفاده از رنگ تنها برای ایجاد یک کنش بصری نیست، بلکه قسمتی از بار معنایی عکس توسط رنگ‌ها بیان می‌شوند و البته باید اشاره شود که رنگ‌ها در عکس‌های ابراهیم پور بیان‌کننده شکوه زندگی یا شادی تصنعی نیستند، بلکه همانا رنگ‌ها زمینه‌ای هستند که به غم، تنهایی و غربت زندگی تلنگر می‌زنند.