صندلی ریاست مجلس خبرگان عاقبت دست به دست شد و ایت الله کهنسال و بیماری که در سال های اخیر یا روی صندلی چرخدار بوده و یا تخت بیمارستان، بر آن تکیه زد. از اینکه بگذریم که این جا به جایی یک موهبت بود برای هاشمی رفسنجانی، یک نشانه بسیار دقیق هم بود برای بازخوانی وضعیت حکومت. حکومتی که دیگر نه تنها “ستون” نظامش ـ لقبی که به هاشمی داده بودند ـ قابل جایجایی است بلکه ادامه حیات اش در گرو نمایش اقتدار، مشروعیت و البته در متن سکوت قبرستانی ست؛ هر چقدر هم که غیر این بنماید.
قانون اساسی جمهوری اسلامی برای مجلس خبرگان، وظایفی تعیین کرده که در طول حکومت سیدعلی خامنه ای، یک بار به منصه ظهور رسیده و آنهم پر از داستان: انتخاب حجت السلامی بدون رساله به مقام ولایت فقیه.
از آن زمان تاکنون نزدیک به سه دهه گذشته؛ سه دهه پر ماجرا که حتی یک لحظه آن نیز موجب گزیدن کک این مجلس نشده است. آخرین این ماجراها هم تقلب در انتخابات، قرار گرفتن ولی برگزیده این مجلس در راس سرکوب ها وسپس کشتار و نقض روز به روز حقوق مردمان. واکنش مجلس خبرگان اماچه بود؟ دادن بیانیه ای که لباس رهبری را زیبنده سید علی خامنه ای می دانست.
از چند صدای معترض که بگذریم ـ که این صداها الزاما برای شنیده شدن به تریبون مجلس خبرگان نیاز نداشتند ـ بیش از ۶۰ روحانی این مجلس با عمری بیش از۵۰۰۰ سال، سال هاست که نام خبره یدک می کشند و هزینه گزاف بر بودجه مملکت تحمل می کنند و دفتر و دستک دارند و… بی هیچ ثمری. حالا هم که معمم دیگری از این جمع، تکیه زده بر صندلی ریاست قوه قضا، گفته است نظارت بر رهبری کار این مجلس نیست. لپ کلام.
حال سئوال این است:این آقایان که همه تریبون ها را دراختیار دارند تا در مدح “رهبری” سخن بگویند، چرت را هم که می توانند در بیوت خود بزنند، چرتکه ها را هم که در حجره ها می اندازند، جمع شدن شان در اینجا به چه کار می آید؟
در یک کلام کارکرد این مجلس چیست؟ گماردن مرده ای بر مسندریاست یک قبرستان، چه اندازه اهمیت دارد که کودتاچیان اینگونه به میدان می آیند و داد سخن می دهند؟
پاسخ را باید در گذشته و در آرمان های ادعایی جمهوری اسلامی که دیگر هیچ نشانی از آنها باقی نمانده یافت؛ حکومت آقای خامنه ای مجبورست هفت دست آفتابه و لگن داشته باشد؛ مجبورست یک سالش را سال “عدالت علی” بنامد و سال دیگرش را “قانون” تا بتواند این عجوزه درمانده را بزک کرده در میان نگاه دارد. باید که هم مجلس باشد و هم قوه قضاییه و هم دادگاه و هم دیوان عدالت اداری و….. تا احمدی نژادش بتواند بگوید ایران آزادترین کشوردنیاست، و دیگری شان بگوید استقلال داریم و آخر سر اینکه این ملغمه ای که می بینیدهم “جمهوری” است و هم “اسلامی”.
این مخلوق سیاهدل وچرک، به این نمایش ها نیاز دارد؛ مجلس خبرگان را می خواهد، مجلس اسلامی را می خواهد، قوه قضاییه را می خواهد، روزنامه و رسانه را می خواهد… اما همه را در سکوت قبرستانی. بر صندلی چرخدار، روی تخت بیمارستان، با صدایی که در نمی آید، با کلامی که بی محتواست.
بله؛ وقتی “ستون” نظامی جا به جا شدنی باشد، کار به بیمار بیمارستانی می کشد. در بیمارستان هم معمولا تابلویی نصب شده به این معنا: سکوت