مصطفی تاج زاده، معاون سیاسی وزارت کشور دولت محمد خاتمی و عضو جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و یکی از نظریه پردازان اصلی اصلاحات در دهه هفتاد که اکنون در مرخصی زندان به سر می برد در “مانیفست”ی که برخی به اشتباه از آن به عنوان “نامه سرگشاده” یاد کرده اند، به طور مفصل به حوادث پس از انتخابات و به طور ضمنی به سوابق یا آنچه که ایشان به عنوان “خطا”های نسل انقلاب نام برده، پرداخته است.
همزمان با انتشار این مانیفست در سایت های جنبش سبز، برخی از فعالان جنبش، هر یک از نقطه نظری به تحلیل نظرات تاجزاده پرداختند. اما در این میان کسی از صراحت کلام تاجزاده در مورد اقلیت های ملی و مذهبی در ایران و ضعف های جنبش سبز و رهبران آن در جریان انتخابات دهم و پس از آن در برخورد با این مساله سخنی به میان نیاورد.
آنچه در این مقال کوتاه قصد داریم به آن بپردازیم، نگرش تاجزاده به عنوان یکی از اصلی ترین نظریه پردازان اصلاحات به مساله اقلیت های ملی و مذهبی در ایران است که در طول دهه گذشته بارها به آن پرداخته و بر ضرورت رسیدگی به آن تاکید کرده است.
تاجزاده در یکی از محورهای اصلی نوشته خود تحت عنوان “جنبش سبز و حقوق اساسی ملت” بر اساس شهود خویش از واقعیت های قبل از انتخابات ریاست جمهوری دهم و “شکل گیری جنبش سبز اکثریت مردم ایران” و مشاهده محصول نهایی آن در روزهای پس از زندان، به روزهای قبل از انتخابات و مقاله ای که در آن به “ خواست دیده شدن شهروندان” پرداخته، ارجاع داده است.
در آن مقاله ایشان به درستی بر این نکته صحه می گذارند که انتخابات ریاست جمهوری دهم تنها زمانی می تواند گامی در جهت تامین حقوق مدنی، سیاسی و فرهنگی شهروندان باشد که در آن “نیاز به مشارکت همه ی ایرانیان و مؤلفه های قومیتی و متکثر(رنگین کمان اقوام) ایرانی، یک نیاز لحظه پنداشته نشود که در شب انتخابات متولد و در فردای شمارش آرا به مرگی غیر طبیعی بمیرد”.
در ادامه ی آن مقاله، ایشان با انتقاد از رسانه ملی و پخش برنامه هایی نظیر “هویت” و “چراغ” به طرح این پرسش می پردازد: “چگونه است که این رسانه در شب انتخابات میکوشد تجلی گاه رنگین کمان دلکش اقوام ایرانی رادر کنار رنگینکمان متنوع سبکهای متفاوت زندگی (با حجاب کامل و پررنگ یا کمرنگ، مکلا و ملا و کراواتی و جینپوش و سنتیپوش) قرار دهد، اما از فردای انتخابات همه آن تنوعات و تکثرات و رنگها و صداهای متفاوت تبدیل به رنگ واحد و پوشش واحد و زبان واحد میشود؟”
وی اما در نوشته ی”پدر، مادر، ما باز هم متهمیم”، به نوعی به انتقاد از “تعهد انتخاباتی موسوی مبنی بر جمعآوری گشتهای ارشادی که به نظر وی باید در پیوند مستقیم با شیوه زیست مسلمانی نزد او دید و تحلیل کرد” می پردازد. به نظر تاجزاده اسلام نابی که خاتمی و موسوی، به تبعیت از امام خمینی، در برابر تحجرگرایی و خشونتپرستی و یکسانسازی نظامی طرح می کنند، متناسب با خواست اکثریت ملت است که علیه زیست گشتی - ارشادی برافراشته میشود. این عضو جبهه مشارکت تاکید می کند با گسترش این تز، یعنی همین تنوع و تکثر گفتمانی در شیوه “زیست مسلمانی” باید در شیوه زیست ایرانی، جامهها، رنگها، زبانها و اقوام و مذاهب آن نیز منعکس شود.
به باور تاجزاده در مقاله “اقوام ایرانی و وحدت ملی”، هر دو سویه گفتاری و دیداری سبکهای زندگی و شیوههای زبانی و هویتی مکمل یکدیگرند. شهروندان آزاد و طرفدار سبکهای گوناگون زندگی و اقوام و طوایف متنوع و متکثر ایرانی میخواهند چنان که هستند بنمایند و چنان که مینمایند باشند. بنابراین آنان که وی “اقوام” ایرانی می نامدشان، نه فقط در شب انتخابات، که از شب انتخابات تا انتخابات بعدی، می خواهند با رنگها و تنوعات و تکثرات خود دیده شوند و حقوق و حرمت و آزادی آنان رعایت شود.
اکنون بیشتر از یک سال از مقاله تاجزاده درباره ی ضرورت تاکید بر حقوق ملت ها و اقوام ایرانی و برداشتن رویکرد ابزاری به حقوق انسانی و غیر قابل سلب آنها می گذرد. وی اما در تحلیل نهایی اش در سالگرد انتخابات و جنبش سبز، در حالی بر ضرورت صحه نهادن بر تنوع های فرهنگی و سیاسی در ادامه مسیر جنبش تاکید می کند که در طول سال گذشته بخش بسیار زیادی از بدنه اصلاح طلب جنبش سبز و سران نمادین آن نسبت به این مساله یا بی توجه بوده و سکوت کرده اند و یا کاملا در این زمینه دست به عصا حرکت کرده اند.
به جز در بیانیه هایی حداقلی نامزدان معترض به نتایج انتخابات ـ در روزهای منتهی به انتخابات ـ در مورد مساله ملت ها و اقوام و همگرایی ضمنی آنها در رویداد اعدام زندانیان سیاسی کُرد در اردیبهشت ماه سال جاری و تعدادی دست نوشته پراکنده، هیچگاه نظریه پردازان اصلی جنبش سبز به طور صریح و شفاف به مساله طرح جدی این مساله نپرداخته اند.
بنابراین پرداختن صریح تاجزاده و یادآوری این مهم در مانیفست اخیر ایشان، می تواند در نوع خود ابتکار عمل و شکستن تابویی باشد که در سال گذشته کمتر کسی جرات شکستن و عبور درست و منطقی از آن را به خود داد. اگر چه نگارنده این سطور قصد تقدیس نوشته آقای تاجزاده را ندارد اما با توجه به جایگاه ایشان در بدنه اصلی جنبش اصلاح طلبی که ریشه آن به 2 خرداد 76 بر میگردد، این شروع و صراحت کلام آقای تاجزاده را نقطه شروع مجدد مناسبی می داند نسبت به مساله اقلیت های ملی و مذهبی در ایران.
اما نکته دیگر که حسب تجربه و حضور عینی باید به آن اشاره ای ضمنی داشته باشیم این است که تفاوت آقای تاجزاده با دیگر نظریه پردازان اصلاحات طی سالهای گذشته در این امر نهفته است که ایشان بر خلاف برخی از اصلاح طلبان در رویارویی با موضوع حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی در ایران همیشه در شناسایی، طرح و نهایتا تلاش برای تحقق حقوق ملی و مذهبی خلق های غیر فارس به آراء و نظرات آنها اتکا کرده و همواره به خود آنها ارجاع داده است. این نگرش را در جریان سخنرانی های ایشان در سالهای اوایل اصلاحات در کردستان به وضوح مشاهده کرده ایم. به طور مثال ایشان طی آنها سالها همواره بر پرهیز از استفاده ابزاری از حقوق کردها و تعیین مطالبات آنها توسط خودشان تاکید داشته اند. این در حالیست که بیشتر نظریه پردازان اصلاحات در همان برهه زمانی، سعی در تعیین و تحمیل آنچه خود در رابطه با اقلیت ها صلاح می دانستند داشتند. نظری که مغایر با اصول اولیه دمکراسی بود و می توان از آن به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل شکست اصلاحات درکردستان و دیگر نقاط غیر مرکزی ایران یاد کرد.
آیا تاکید مجدد و صریح آقای تاجزاده در آخرین نوشته شان - که به نوعی شکستن تابوی بحث در مورد ملت ها و اقوام ایرانی یا اقلیت های ملی و مذهبی بود- می تواند شروعی باشد برای به بحث کشیدن جدی این مساله از سوی فعالان ونظریه پردازان طراز اول جنبش سبز؟
پرسشی که به نظر میرسد با در نظر گرفتن یک سالگی جنبش سبز و لزوم بازنگری تجربه هایش در طول سال گذشته، اکنون بیش از هر زمان دیگری نیاز به پاسخگویی و گام نهادن در راه ارائه راهکارهای مبتکرانه ای برای ایجاد یک نزدیکی واقعی بین اقلیتها و جنبش سبز وجود دارد.