در پاسخ به مقاله آقای اکبر گنجی در “روز” تحت عنوان “با این رژیم چه باید کرد” اخیرا مقاله ای در همین سایت تحت عنوان “با این رژیم چه نباید کرد” به چاپ رسید که در ارتباط با آن، روشن کردن نکاتی چند مفید خواهد بود.
در دفاع از آوردن پرچمی که نماد سلطنتطلبان و مجاهدین شده است به کلیاتی چند اشاره شده است. آزادی عقیده و بیان و لزوم وحدت در مقابل دشمن مشترک یعنی حاکمان در ایران که همه مورد توافق آقای گنجی و همه نیروهای سیاسی است. اما ایراد هیچگاه در کلیات نیست بلکه بر سر کاربرد این کلیات و عملی کردن تئوریهای کلی است. مجاهدین موضوع این بحث نیستند زیرا تا آنجا که میدانیم آنها تظاهرات مستقل خود را دارند. مخالفت بسیاری از فعالان، با حضور سلطنتطلبان در جمع هواداران جنبش سبز است، نه بر سر عدم قبول آزادی اظهار نظر این افراد؛ با این توضیحات:
۱ – در مقاله فوق ذکر شده که مردمی که امروز در خیابانها آمدهاند “مردم بی خط غیر وابسته هر یک از دو جناح (حکومت) اند که امروز به جمع شدن به زیر پرچم سبز به آن هویت دادهاند”. هرچند رهبری حرکت، شعارها، عمده افراد دستگیر شده و کشته شده خلاف این ادعای بی خطی را اعلام می کند و نشان میدهد که آنان متعلق به همان جناح اصلاحطلبانی هستند که حال با باور به همان باور فلسفه اصلاحطلبی متوجه شدهاند که اصلاحطلبی از درون حکومت و چانهزدن در پشت پرده و بدون حضور فعال و مؤثرمردم راه درستی نبوده است. ولی فرض میکنم که این ادعا درست باشد و این خیزش مردمی بدون وابستگی به هیچ خط و جناحی است و به قول آقای محسن قائم مقام در مقاله “رنگ سبز در فرهنگ ایرانی” حتی این رنگ سبزپرچم نیز یک نشان فرهنگ ایرانی است و از دوران مهریها پیش از زرتشت تا به حال سمبل داد و نشاط و صلح بوده است که بعدها در باورهای مذهبی هم حضوری یافته است. خوب سؤال آن که سلطنتطلبان چرا میخواهند به این جمع بینشان، نشان خود را تحمیل کنند. اگر آنان راست میگویند و از این جنبش مردمی حمایت میکنند چرا مثل همه بینشان و بیتوقع در جمعها حضور بهم نمیرسانند.
۲ – این جمع روش و خواسته خود را صریحاً اعلام کرده است. جنبشی است از سوی کسانی که در انتخابات شرکت کردهاند و متوجه شدهاند که آنان را فریب دادهاند و رأی آنان را دزدیدهاند و هنوز به مبارزه قانونی پای بند هستند و از حکومت میخواهند که دست از بیقانونی بر دارد و حتی شعار مرگ بر دیکتاتور آنها هم ناظر به این امر است. شعار اصلی آنان هم آن است که “رأی من کجاست؟” حال کسانی که خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی هستند و رأی دادن را تحریم کردهاند چه وجه اشتراکی با اینان دارند که میخواهند در این جمع شرکت کنند؟ آنان وقتی حتی نمیتوانند شعارهای این جمع را تکرار کنند بر محور کدام خواسته مشترکی میخواهند تظاهرات مشترک داشته باشند. مخالفت با جمهوری اسلامی انواع مختلف دارد. خواستار مبارزه قانونی با خواستار جنگ مسلحانه یا سرنگونی که نمیتوانند بر حول یک خواست گرد آیند. اگر دموکراسی را از غرب فرا میگیریم در این دیار هرگروهی با شعارها و اهدافش قلمرویی را برای خود تعیین میکند. لذا گروهی که با آن جمع همخوانی ندارد این حق را ندارد در تجمعات آن جمع خواسته های خود را تحمیل کند. لذا پلیس برای آن گروه قلمرویی جدا برای ابراز عقیده اختصاص میدهد. که این علاوه بر حفظ احترام به هر نظر نشان میدهد که هر نظری چه مقداری در جامعه خریدار دارد و یک گروه بی پایه مطرود مردم با آشوبگری سرمایه مردمی دیگران به پای خود نمی تواند بنویسد واز این رهگذر با بزرگ نمایی کاذب مردم را بفریبد.
۳ – عموم فعالان سیاسی میگویند هر کسی آزاد است عقیده خود را بیان کند. آقای اکبر گنجی در برنامه اعتصاب غذا در نیویورک ضمن بیان دلایل عدم امکان تشکیل جبهه مشترک با این سلطنتطلبان مهاجم و مزاحم گفتند هرگاه آنان بخواهند برنامه خود را بگذارند ما حتی از حق آزادی آنان در برگزاری تظاهرات حمایت هم میکنیم و انبوه جمعیت با کف زدنها هم آن نفی همکاری و هم حمایت از آزادی بیان سلطنتطلبان را تأیید کردند.
بسیاری از ما ایرانیان چون دموکراسی را در عمل تجربه نکردهایم به دلیل زیست طولانی در نظام دیکتاتوری فکر میکنیم آزادی محدودیت ندارد. در همین آمریکا من خود شاهد دو اتفاق بودهام که بیانش تاحدودی مطلب را روشن میکند.
دو عضو حزب جمهوریخواه در دو سال متفاوت میخواستند برای سناتور شدن نامزد شوند. یکی سرگرد الیور نورث که برای ایرانیان در جریان ماجرای ایران – کنترا شناخته شده است و دیگری آقای دوک از تکزاس. هر دو هم شانس برد بسیاری داشتند. اما حزب بر آن بود که پیروزی این دو که یکی در ماجرای معامله پنهانی اسلحه با ایران دست داشته است و دیگری در گذشته با جمعیت نژادپرست کوکلس کلان همکاری داشته است برای حزب زیانبار است. پس از آن که نصایح خصوصی برای انصراف این دو کارگر نشد شخصیتهای معتبر حزب حتی خانم پرزیدنت ریگان راه افتادند و بشدت بر علیه این دو فعالیت کردند و سخنرانیها کردند و نگذاشتند در این مهد دموکراسی آنان حتی کاندیدای حزب خود بشوند. توجیهات جمهوریخواهان برای مبارزه علیه این دو نفر همانهایی بود که ما در مورد این سلطنتطلبان میگوئیم. حزب جمهوریخواه به آن دومی گفت نه تنها عقاید آنان با عقاید حزب سازگاری لازم را ندارد بلکه حضور و پیروزی آنان به ضرر آن حزب است و اگر اینان فرصتطلبی نمیکنند و منافع این حزب را محترم میشمارند نباید کاندیدا شوند. و در همان حال آنها هم مثل آقای اکبر گنجی میگفتند این دو حق دارند بروند بطور مستقل کاندیدای مقام سناتوری بشوند و ما از این حق آنان دفاع هم میکنیم.
اکنون نیز، حضور سلطنتطلبان با پرچم های اختصاصی در جمع جنبش سبز همچون حضور آقایان دوک و الیور نورث جز ضرر نتیجهای برای جمع ندارد و هر جا که میآیند با سایر شرکت کنندگان درگیری ایجاد میکنند.
اینان نه تنها از وحدت و یکپارچگی نمیگویند بلکه بارها شاهد بودهام که به تظاهرکنندگان توهین می کنند وآنان را بسیجی و مزدور جمهوری اسلامی میخوانند و به مردم میگویند آقای رفسنجانی خرج تظاهرات شما را میدهد. در تظاهرات ۲۵ جولای شهر واشنگتن با آوردن پرچم آمریکا پلیس را که خواستار جدایی این دو گروه بود فریب دادند و به فرمانده پلیس گفتند ما شهروندان آمریکا هستیم و آن جمع تروریستهای طرفدار جمهوری اسلامی میباشند وپلیس فریب خورده دست آنان را باز گذاشت تا بر خلاف قانون به زور وارد جمع شوند.
لذا صحبت بر سر آزادی بیان نیست بلکه بر سر شیوه عمل غیرمسئولانه جمعی آشوبطلب است. تلویزیونهایی هم هستند که منافعشان به این جماعت بستگی دارد و حرفی هم برای گفتن ندارند و به دنبال موضوعی برای پر کردن برنامههای یکنفره خود میگردند از این روی شب و روز آتشبیار این معرکه شده اند.
اختلاف نظر امری است طبیعی و وقتی صداقت در میان باشد و طرفین قواعد دموکراسی را مراعات کنند راه حل آن هم پیدا میشود از جمله آنکه کسانی معتقدند که تحریم اقتصادی ایران درست است ولی بسیاری چون من و آقای گنجی براین هستیم که دود این تحریم ها فقط به چشم مردم میرود و نقشی در تضعیف حکومتها بازی نمیکند. اما این دو نظر در بحث و گفتگو احتمالا” راه حل میانهای پیدا میکند و شاید به نقاط مشترکی چون تحریم موضعی و موردی برسد مثل بستن و ضبط حساب اشخاص و شرکت های وابسته به حکومت، ندادن ویزا و اجازه سفر به مقامات دولت غاصب و غیره. بنابر این فرق است میان احترام به نظرها هر چقدر هم نظر گروه کوچکی باشد تا تجاوز به حریم دیگران.