جنایت، اما بدون مکافات

رضا علیجانی
رضا علیجانی

ما ایرانیان تقریبا دیگر عادت کرده‌ایم که همگی از غالب و مغلوب، عالی و دانی، قدرت و اپوزیسیون، چپ و راست و…، بر فاجعه و جنایت و… بودن رخداد یا رخدادهایی ظاهرا اجماع و توافق کنیم، اما بعد به همین توافق یا اذعان دل‌خوش داریم.ادامه مسیر تکراری هم معلوم است. سردشدن و فراموشی (و فراموشاندن) ماجرا و بی‌مکافات ماندن جنایت و یا برخورد کاریکاتوری و اجرای مضحکه‌ای از عدالت و دیگر هیچ و گاه نیز پس از اندکی، تکرار ماجرا به شکلی دیگر و حتی بی‌هیچ تفاوتی. نمونه‌ها، حتی نمونه‌های متأخر، زیادند. حمله به کوی دانشگاه در 18 تیر و روشن نشدن پشت صحنه اصلی ماجرا و سپس محکوم شدن عناصر دست چندم (آن هم به خاطر سرقت ریش‌تراش)، بدرفتاری و شکنجه زندانیان (از جمله در پرونده موسوم به شهرداران)، قتل‌های زنجیره‌ای، ترور حجاریان، نامعلوم بودن مکان بازداشت زندانیان یا بازداشتگاه‌های غیرقانونی و…

سه مورد اخیر از این سلسله بی‌پایان، قابل توجه است: حمله به کوی دانشگاه پس از انتخابات اخیر، فجایع بازداشتگاه کهریزک و نامعلومی محل نگهداری برخی زندانیان.

در فاجعه بودن حمله اخیر به کوی دانشگاه کسی تردیدی ندارد. مگر کسی پیدا می‌شود که بتواند از آن دفاع کند؟! و تنها بحث بین فعالان دانشجویی و مسئولان فعلی دانشگاه تهران این می‌شود که آیا این دفعه حمله خشن‌تر و مخرب‌تر بوده است یا دفعه پیش؟ دانشجویان می‌گویند این دفعه و مسئولان می‌گویند آن دفعه! جدا  از این بحث مهم و تاریخی، اما تاریخ تکرار می‌شود و ادامه خط سیر رخداد روشن است. کسی مجازات نمی‌شود. نمی‌دانیم چرا؟

در ماجرای کهریزک هم همه در فجایع انسانی که در آنجا اتفاق افتاد (و متأسفانه ابتدا در رابطه با متهمان غیرسیاسی آغاز شده و پس از جا افتادن به متهمان سیاسی رسیده است) ظاهرا همگی توافق دارند. احتمالا در اصل اینکه در آنجا برخوردهای غیراخلاقی صورت می‌گرفته نیز به تدریج اختلافات از بین می‌رود و شاید تنها این بحث تاریخی لاینحل بماند که آیا تجاوز به برخی زندانیان توسط انسان‌ها (مأموران یا زندانیان عادی موسوم به اراذل و اوباش) صورت گرفته و یا از طریق باطوم؟ اما باز ادامه و خط سیر ماجرا قابل پیش‌بینی است.

تعدد نهادهای بازداشت‌کننده‌ فعالان سیاسی و مدنی و اماکن متعدد و مختلف رسمی و غیررسمی و آشکار و پنهان نگهداری زندانیان نیز باز از همان حکایت‌های تکراری است.

سال 1379 که زندان غیررسمی عشرت‌آباد (زندان 59) با مدیریت جدید! آغاز به کار کرد پذیرای زندانیانی از ملی – مذهبی‌ها، نهضت آزادی، تحکیم وحدت، طیف آیت‌الله منتظری بود. خانواده‌ها و وکلای زندانیان آن قدر سروصدا کردند (حتی نقشه داخلی دقیق و مهندسی آن را روی اینترنت منتشر کردند!) تا همگان توافق کردند این زندان غیررسمی است و زیر نظر سازمان زندان‌ها نیست. اما کسی برای زندانی کردن زندانیان در شرایط غیرعادی و دور از حتی سلسله مراتب ظاهری سازمان زندان‌ها مؤاخذه نشد. نتیجه چه شد؟ تکرار ماجرا. همان زندان با یک تمهید ظاهرسازانه از پادگان عشرت‌آباد برخاست و درون جغرافیای یک زندان رسمی (یعنی اوین) جاخوش کرد و نامش شد زندان 2 الف (اندرزگاه 2)، اما باز علیرغم آن که درون جغرافیای اوین (ضلع جنوب شرقی آن) قرار داشت ولی مدیریت و مأموران و زندانبانانی کاملا مستقل از مدیریت اوین داشت و نام زندانی‌اش وارد فهرست‌ها و اسامی کامپیوترهای اوین نیز نمی‌شد. هیچ کسی هم اجازه ورود به آن را نداشت. زندانی بود غیرقانونی در پوشش یک زندان قانونی. ذکر خاطره‌ای عمق این ماجرا را روشن‌تر می‌کند.

روزی از روزهای (احتمالا پاییز) سال هشتاد و دو، پس از ماه‌ها بازداشت، برای دیدار با وکیل صدامان کردند. (چهار ماه و نیم از این ماه‌ها را در انفرادی 2 الف بودیم و پس از آن در آستانه ورود «لیگابو» نماینده سازمان ملل به ایران و اوین از انفرادی به اتاق چهارنفره منتقل شدیم. قبل از ورود او تهدید به مدت طولانی‌تری از انفرادی شده بودیم. همان گونه که در عشرت‌آباد شش ماه و نیم در انفرادی نگه‌مان داشتند تا به اتاق چهار نفره بفرستند. در آن جا شاهد دادگاهی غیرعلنی شدیم و در اینجا اصلا دادگاه هم نرفتیم!). از بخش 2 الف به همراه نگهبان جوانی که دمپایی به پا داشت خارج شدیم (آقای رحمانی و آقای صابر و بنده) تا در ساختمان دیگری در بخش اداری اوین با وکلایمان (آقایان شریف و سلطانی) دیدار کنیم. نگهبان جوان اما در محل دیدار ما با وکیل بالای سرمان ایستاد. اعتراض کردیم که دیدار با وکیل باید خصوصی باشد و او نباید بایستد. نپذیرفت. سروصدایی شد و همگی بلند شدیم و اتاق را ترک کردیم. در بین راه و در راهرویی که ما را از ساختمان خارج می‌کرد با فرد موقری مواجه شدیم. نمی‌شناختمش. اما وکلایمان او را می‌شناختند و احتمالا وی نیز وکلا و شاید ما را می‌شناخت. فهمیدیم آقای قطبی رئیس زندان اوین است. رئیس کل زندان اوین. او از وکلای ما علت ماجرا را پرسید و وقتی مطلع شد به نگهبان جوان و دمپایی‌پوش ما از موضع رئیس زندان اوین گفت شما آقایان را تنها بگذار تا با وکلایشان دیدار کنند. اما نگهبان جوان با کمال صراحت و صداقت! گفت من از شما دستور نمی‌گیرم و باید مسئول خودم به من اعلام کند! تبادل این سخنان، به ویژه مقابل چشمان ما برای رئیس وقت زندان اوین بسیار برخورنده و ناراحت‌کننده بود، اما او خودش را کنترل کرد و در همان جا تلفن بخش 2 الف را گرفت و صحبت‌هایی کرد و سپس گوشی را به مأمور نگهبان ما سپرد. او تنها پس از شنیدن اوامر مسئول مربوطه‌اش بود که به ما فرصت ملاقات بدون حضور مأمور را با وکلایمان داد. این واقعه نمادین برای ما بیش از پیش روشن کرد که یک مأمور ساده بخش 2 الف حرف رئیس کل زندان اوین را نمی‌خواند و ما مثل گذشته در همان زندان عشرت‌آباد (59) محبوسیم، اما این بار در پوشش زندان اوین! و آنچه امروزه روز برای ما مهم است توجه به همین تغییر پوشش‌ها و دقت در همین تکرارهاست. اگر به غیرقانونی بودن زندان عشرت‌آباد توجه و رسیدگی نشود، همین زندان و با همان مناسبات‌اش به جایی جدید با پوششی دیگر نقل مکان می‌کند.

اگر با عمل غیرقانونی (و غیرانسانی) برخورد با شهرداران برخورد نشود، در شکل دیگر و جای دیگر تکرار می‌شود. نمی‌خواهم همه این مثال‌ها را هم‌سطح و هم‌شکل بدانم. اما هم‌سنخ‌اند.

بدین ترتیب است که باید مراقب بود اگر «فجایع» مورد توافق  همگان در کهریزک،  کالبدشکافی و مورد برخورد قرار نگیرد، کهریزک در جای دیگری تکرار خواهد ‌شد. امروزه کسی نیست که بغض در گلو و اشک در چشم نشود، وقتی خاطرات و حدیث‌های متواتر کهریزک را می‌شنود و کسی نیست که نام جنایت و فاجعه بر آن ننهد. اما اگر جنایت بی‌مکافات بماند، بازتولید می‌شود. تاریخ ایران چقدر غصه‌ها از این قصه‌های تکراری در سینه دارد. اما باید در عمق آگاهی تاریخی‌مان جستجو کنیم «چرا» جنایت‌ها بی‌مکافات می‌مانند…

فرق دستگاه‌های ساخته قدرت‌های بشری با دستگاه قادر مطلق خداوندی در همین جاست. در دستگاه خداوندی ذره خیر و شری بی‌نتیجه نمی‌ماند. فمن یعمل مثقال ذره خیر یره و من یعمل مثقال ذره شر یره.