آخر الامر خرداد به پایان رسید و بر سبیلی که در این حکومت ساری و جاری است، یک بار دیگر فرصتی از دست رفت و بار مشکلات آن برای مردم ایران باقی ماند. این خرداد نشد از آن خردادهایی که خونین شهری خرمشهر شد و یا مردم توانستند رأی خود را بر تمامیت خواهان تحمیل کنند. خرداد ماهی شد بر راه و روشی که رأی مسجل مردم نادیده انگاشته شد و در کوچه و خیابان راکبین خشم و خشونت، سینه ها و گلوهایی دریدند تا آهی و صدایی شنیده نشود. آن سوی دیگر کسانی که بر گرد میز مذاکره حاضر شده بودند، در لوای مقابله با ایران هسته ای و به خاطر یک دندگی صاحبان قدرت در تهران، فشار تحریمها را بیشتر و بیشتر کردند، تا آخرین روزنه های تنفس برای مردم ایران بسته شود. هر چند که دولت ایران از مسیر این تحریمها بدون هیچ تردیدی دچار ضرر و زیان خواهد شد، اما نباید شک کرد که بازندۀ اصلی این تحریمها مردم ایران خواهند بود. مردمی که دیگر حتی نباید، بنا بر انتظار امام جمعۀ حکومت، حتی “آخ” بگویند هر چند که فشارها خرد کننده باشند.
در این مقاله تلاش بر این است تا نشان داده شود در سایۀ این تحریمها، فارغ از مشکلات اقتصادی که برای ایرانیان به وجود آمده و به هیچ وجه قابل کتمان نیست، روز به روز فضای جامعه، چه در عرصۀ سیاسی و چه از منظر اجتماعی، بسته تر می شود. این تشدید فشار در جامعه ناشی از واکنش جمهوری اسلامی در مقابل افزایش تحریمهای اقتصادی و در پی آن تهدیدهای نظامی است که روز به روز بر ابعاد آن افزوده می شود. هر چند که در هنگام تصویب تحریمها مدام بر هوشمندی آنها و هدفگیری حکومت اصرار شده بود، حالا بیش از گذشته معلوم شده که این مردم ایران هستند که باید فشار افسار گسیخته ای را تحمل کنند. این سختی در مواجهه با رژیمی متوهم حاصل شده است که پیش از پیش سایۀ تهدید را حس می کند و با افزایش تحریمها توهماتش افزایش می یابد.
ابتدا اجازه بدهید مروری داشته باشیم بر نشانهها و دلایلی که نشان می دهد حکومت تلاش دارد با سفتتر کردن کمربندها و ایجاد فضای ترس و خفقان، اوضاع را تحت کنترل خود درآورد. اولین بخش از این سیاست را می توان در غلو کردن بیمار گونه در موقعیت رهبر انقلاب جستجو کرد. به عنوان مثال می توان دید که چگونه در درون مجلس کمیته ای تشکیل می شود تا نقطه نظریات رهبری در مصوبات مجلس تأمین شود. دریدگی سیاسی تا این حد برای تعطیلی کامل قوۀ مقننه در جهت بزرگ نمایی رهبر سابقه نداشته است. بسیج هنرمندان مقامی تازه ابداع می کند تا رهبر مرجعیت هنری پیدا کند. بسیج کرمان تصمیم می گیرد نشمینگاه رهبر را مقدس کند. این تبلیغات جنون آمیز روزانه در حال افزایش است تا مردم را بیش ازپیش مطیع و منقاد رهبر و به طریق اولی حاکمیت بسازد.
از سوی دیگر شاهد تشدید فشارها بر روی زندانیان سیاسی و مطبوعاتی هستیم. آمار اعدام های خیابانی بیش از گذشته توجه سازمان های حقوق بشری را جلب کرده است. نشست تعدادی از کارگران در کرج باعث گسیل نیروهای امنیتی به محل گردهمآیی شده است. در زمینههای اجتماعی دخالت در ساده ترین مسائل زندگی از جمله کروات پزشکان در بیمارستان ها جلب توجه می کند. در همین منوال افزایش افراد دخیل در امر به معروف و نهی از منکر به صد هزار نفر و حضور سپاه در عرصۀ مبارزه با بد حجابی همه برای آن است، تا مردم حضور روزمرۀ حکومت را با گوشت و پوست و استخوان خود حس بکنند.
اینها تنها نمونه های کوچکی از مجموعۀ رفتاری است که از سوی حکومت اعمال می شود. اما چرا جمهوری اسلامی وادار به این رفتار شده است. اولین دلیل را باید در این نکته جستجو کرد که جمهوری اسلامی در تحلیل نهایی می داند که یکی از نتایج تحریمهای دراز مدت می تواند دخالت نظامی باشد. از آن جایی که حدس می زند در اثر حملۀ نیروهای خارجی ممکن است مخالفین حکومت با “دشمن” همراه شوند، قصاص قبل از جنایت می کند و ترجیح می دهد که تشکیلات “ستون پنجم دشمن” را از سر راه بردارد تا “دشمنان” به وجود آنها امیدوار نباشند.
افزایش خطر جنگ در پی تشدید تحریم ها باعث شده تا هر روز یک فرماندۀ نظامی، با ربط و بی ربط، با مسئولیت و یا بی مسئولیت در صحنه حاضر شده و در مورد حضور نظامیان برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی داد سخن بدهد. این سخنان که عمدتاً بدون تدبیر به زبان رانده می شوند، نه تنها در عرصۀ بین المللی موجب تشدید فشارها بر کشور می شود و انزوای روز افزون حاکمیت را دوچندان می کند، در عرصۀ داخلی نیز فضا را به سمت نظامی گری سوق می دهد. از آنجایی که نظامیان کمابیش و به ویژه در نوعی که در ایران در قدرت هستند، کمتر از ظرافت به خصوص در امر سیاست ورزی بهره دارند، با احساس کمترین نسیم مخالف به سرعت سراغ بگیر و ببند و داغ و درفش می روند و نتیجه آن می شود که تحمل یک کنسرت موسیقی هم از کف می رود و تجمع برای تماشای یک فیلم به نمایش “فیلم های مستهجن” تفسیر می شود. حکومت مخالفین خود را تنها در حد روشنفکران و منتقدین سیاسی جستجو نمی کند.
حاکمیت به خوبی به میزان “علاقۀ” مردم تحت حکومتش نسبت به خودش آگاه است. بنابر این تلاش می کند کوچکترین فرصتی برای ابراز مخالفت ایجاد نکند که “دشمن شادکن” شود، حتی اگر این عکس العمل در حد یک “آخ” باشد. جمهوری اسلامی به خوبی می داند که اقشار زحمت کش و محروم جامعه فشارها را تا حدی تحمل می کنند. بدنبال این فشارها حداقل عکس العمل نامۀ ده هزار کارگری است که در مورد مسئلۀ نحوۀ اجرایی شدن فاز دوم طرح یارانه ها به رشتۀ تحریر درآمده است. امروز که به خاطر تحریم اقتصادی و کاهش درآمدهای دولت، به آهستگی از افراد مورد شمول طرح تعدیل کاسته می شود، خطر ابراز مخالفت و یا حتی شورش های خیابانی روز به روز بیشترمی شود. این واهمه ها دولت را وا می دارد تا بیش از گذشته جو خفقان را بر کشور تحمیل کند.
مسئولین طرح هدفمندی یارانهها چهار و نیم میلیون نفر محروم شده از این طرح را، ایرانیان خارج از کشور قلمداد کرده است. این شوخی برای کتمان گذاشتن بر حقیقت بزرگتری است که دولت قادر به ادامۀ پرداخت یارانهها به شکل نقدی نیست. چرا که از پس این مزاح نه چندان مسرت بخش بانگ بر می دارد که پنج و نیم میلیون دیگر هم در صف هستند تا از این “موهبت” محروم شوند. از ابتدا بسیاری از کارشناسان اقتصادی باور داشتند که این نحوۀ پرداخت سوبسیدها دیر یا زود به در بسته خواهد خورد. لازم به تذکر نیست که در آن روزگاران تحریمها تا این حد تشدید نشده بود تا دولت را وادار به برگزاری جلسۀ فوق العاده بکند. کارشناسان بازار نفت و انرژی باور دارند که از اول تیرماه نزدیک به یک میلیون بشکه از صادرات نفت ایران کاسته خواهد شد.هم چنین از قیمت نفت، در هر بشکه، نزدیک به سی دلار کاسته شده است. در عین حال تخمین های فضای کسب و کار در کشورهای خواهان نفت چندان افق روشنی را نشان نمی دهد که امیدی به افزایش قیمت های نفت باشد. با توجه به چنین تابلویی می توان حدس زد حکومت با چه موانع بزرگی برای کسب دلارهای نفتی در جهت ادامۀ طرح تعدیل یارانهها روبرو است. حتماً خاطرمان نرفته است که همین چند ماه پیش که اوضاع این قدر وخیم نشده بود، دولت برای پرداخت یارانهها به هزار حیله متوسل شد تا بتواند مبلغ مورد نظر را تأمین کند. در یک نظر کوتاه، می توان گفت این احتمال وجود دارد که کاهش درآمدهای دولت و افزایش قیمتها به همراه رشد نرخ بیکاری، جرقه هایی باشد که بر خرمن خشم فروخفتۀ مردم افتاده، کشور را با شورشهای کور مواجه می کند. شورشهایی که اگر چه برای حکومت می تواند دردسر ساز باشد اما موجودیت حاکمیت را به چالش نخواهد گرفت. اما از سوی دیگر برای امنیتیها و نظامیان این بهانه را فراهم خواهد ساخت که به مدد آن فضای جامعه را بیشتر مسدود کنند.
این تحریم ها در درون حاکمیت هم چالشهایی را فراهم ساخته و آتش نزاع ها را دامن زده است. امروز به رغم تمامی جنجالها، هیچ کس بهتر از دولت جمهوری اسلامی از وخامت اوضاع مطلع نیست. از آنجایی که شکست همیشه بی پدر و مادر است، هر یک از حلقههای قدرت تلاش می کنند دیگری را مقصر جلوه دهند. هم چنین با کاهش دلارهای نفتی جنگ و ستیز بر سر کسب عایدی بیشتر، از همین درآمدهای محدود، در درون حاکمیت بیش از گذشته افزایش یافته است. فریادهای رهبری هم کسی را ترغیب نمی کند تا به این نزاع خاتمه دهد. مهدوی کنی ناامید از کشمکشهای پیش رو به نتیجه می رسد که وحدت در میان اصولگرایان غیرممکن شده است. هر روز حلقهای از این حلقههای قدرت سندی از طرف مقابل رو می کند تا نشان دهد رقیب تا به چه حد غرق در فساد است. در نتیجه تعقیب و مراقبت گروههای درگیر از طرف مقابل رو به فزونی گذاشته است. سازمانهای اطلاعاتی موازی که هر یک به یکی از این گروهها وابسته هستند و از آن حرف شنوی دارند، نظیر اطلاعات سپاه، حفاظت و اطلاعات قوۀ قضائیه، حفاظت و اطلاعات نیروی انتظامی، همچنین وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعاتی بیت در جهت حفظ منافع سازمان های متبوع خود و شکست دادن دشمنان درون نظام، فضای امنیتی حاکم بر جامعه را تشدید می کنند. این درگیریها فشار مضاعفی بر افراد بیرون از دایره قدرت به همراه دارد. این نحوۀ حکومت داری فاصلۀ دولت و ملت را از یک شکاف معمولی به یک درۀ عمیق تبدیل کرده و آن قدر این انزوای متقابل زیاد شده است که دیگر طرفین صدای یکدیگر را نمی شنوند، حتی اگر ارده ای در کار باشد که بخواهند یکدیگر را درک کنند.
انزوای حکومت تنها به عرصۀ داخلی محدود نمی شود. در اثر این تحریم ها و کاهش سطح روابط اقتصادی با جهان، انزوای گذشتۀ ایران پر رنگ تر هم شده است. نگاهی به سفر احمدی نژاد به برزیل و یا موضع اخیر آمریکا نسبت به جزایر سه گانه شواهد صادقی هستند که ایران به جزیره ای دور افتاده در عالم سیاست تبدیل شده است. یکی از نتایج زیان بار این دست دور افتادن از دنیا، عدم پایبندی بیشتر به عرفها، قوانین و پیمانهای بین المللی از سوی دولتهای منزوی است. نگاهی به کرۀ شمالی می تواند به روشنی این تصویر را درمقابل دیدگان ما قرار بدهد. به عبارت ساده تر همان مختصر شرم حضوری را که در گذشته ممکن بود یافت شود از میان برمی دارد و دولتهای تک افتاده به موازین حقوق بشری بیتوجه می شوند. دود این فاجعه تنها به چشم مردمی خواهد رفت که از زیر ذره بین های سازمان ها و نهادهای مسئول خارج شده، صدایشان به گوش کسی نمی رسد.
شواهد موجود نشان می دهد که حاکمیت جمهوری اسلامی، با چشم پوشی از مصیبتی که از مسیر تحریمها عاید ملت ایران شده است، از مواضع گذشتۀ خود کوتاه نیآمده، بر سیاستهای قبلی اصرار ورزیده، و بر شدت غنیسازی افزوده است. اگر در “استانبول دو” قدری از غبار حاکم بر گفتگو ها کاسته شد، از آن رو بود که دولت ایران انتظار داشت در عین سر و سامان دادن به مشکل هستهای خود با طرفهای مدعی، بتواند تضمینهای لازم را در جهت کسب مشروعیت بین المللی برای هژمونی در منطقه به دست آورد تا بقای خود را تضمین کند. در بغداد زمانی که دریافت این امر ممکن نیست و باید نرمشهایی بیشتر نشان بدهد، پا پس کشید. شاید در تحلیلهای درونی به این نتیجه رسیده بودند که کوتاه آمدن های بیشتر ممکن است ارکان قدرتشان را تهدید کنند.اگر چه مطمئن بودند این شکست می تواند موج تحریمها را بلند تر کند به نحوی که آثار تخریبی آن حیات و ممات ملک و ملت را به خطر بیاندازد.
حالا باید روی سخن با کسانی باشد که امیدوار بودند با این تحریمهای هوشمند، دولت جمهوری اسلامی یا تمکین کند و یا سرنگون شود. باید مطمئن بود این تحریمها به تنهایی هیچ دولتی را در جهان سرنگون نکرده است که جمهوری اسلامی دومین باشد. اگر نظری بیافکنیم بر اتفاقات بعد از خروج آمریکاییها از عراق، به “اثرات امید بخش این دست تحریمهای هوشمند” پی خواهیم برد. زمانی که تحریمها نتوانست صدام را از قدرت پایین بکشد، پای نظامیان به میدان کشیده شد. دولتی که به دست نظامیان از دل جنگ بر سر کار آمد، در بهترین حالت به “شرکتی تعاونی” از اقوام و گروههای رقیب تبدیل شد که هر لحظه باید در چنین نظامی منتظر یک اتفاق خارق العاده بود. حالا حاکمیت در عراق استخوانی شده لای زخم و مردم بی گناه باید تاوان درگیریهای درون نظام را در خیابانهای عراق پس بدهند. در همین مدت کوتاه بعد از خروج نیروهای خارجی، چهل و چند روزنامه تعطیل شده، بمب گذاریها و خشونتها به بغداد و سایر شهرها بازگشته است. هر یک از طرفین شریک در قدرت گوشهای را در دست گرفته، به سوی خود میکشند. اوضاع به قدری به هم ریخته است که مقتدی صدر به میاندار و منادی صلح بدل شده است و هیچ تضمینی برای آیندۀ این کشور نمیتوان متصور بود. اگر همین استیصالی که در پرتو این تحریمهای هوشمند مردم را سر به گریبان کرده، هنوز ما را قانع نکرده که بزرگترین متضرر تحریم مردم هستند بهتر است به یاد عراق باشیم و مطمئن باشیم این نسخهها اگر کورنکنند قدر مسلم شفا نخواهند داد.
آمیز