دستان خونین نظام

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

روزهایی که از ۱۸ تیر شروع می شود و به هفته سوم تیرماه ۱۳۸۸ می رسد، به روز دیگری درتاریخ ایران پیوند می خورد و با خون. آنروزتاریخی را میراث دارش جبهه ملی در بیانیه خود چنین بخاطرها می آورد:” در ۳۰ تیر۱۳۳۱ دولت منتصب به دربار، در آغاز کوشید تا با تکیه بر نیروی قهریه تفنگ و سرنیزه، و ایراد خطابه های تهدیدآمیز و عوامفریب، مشروعیتی میان تهی را برای خویش فراهم آورد، غافل از آنکه روح جمعی و خودآگاهی ملی، وجدان ملتی را به خروش آورد که ارزش های از جان گرانبهاتر خود، آزادی و منافع ملی را در خطر می دید. حضور صلح آمیز و اعتراض مدنی ایشان را حاکمیت استبدادی برنتابید و به خشونت و ددمنشی دست یازید و خون شمار زیادی از فرزندان پاک نهاد این مرز و بوم را بر سنگفرش های میدان بهارستان روان ساخت.”

این کشتار ثمری نداشت و حلقه شاه –آمریکا – انگلیس یکسال بعد در ۲۸ مرداد کودتائی تمام عیار را سازمان داد. مردم نتوانستند مقاومتی نشان بدهند و استبداد شاه – آمریکا درایران مستقر شد تا انقلاب به حیاتش پایان بخشید.

“حکومت اسلامی” بر آمده از انقلاب که قرار بود “استقلال وآزادی” را درلباس “جمهوری اسلامی” برای ایران ارمغان بیاورد، ابتدا همه نیروهای دگر اندیش را در “دهه وحشت بزرگ” ـ سالهای ۱۳۶۰- از دم تیغی گذراند که به فرمان “ولی فقیه اول”  تیز شده بود.

جامعه ایران که بیشترین قربانی ومهاجررا در تاریخ خود داده بود، یک دهه بعد بپاخاست. نیروهای

“منتصب به رهبری” حادثه ۳۰ تیر را در  در ابعاد بسیار وسیعتری در ۱۸ تیر ۱۳۷۶ تکرار کردند تازمینه حذف محمد خاتمی فراهم بیاید و نوکر” سلطان” – که برای اولین بار درتاریخ ایران جامه شاهی و مذهبی راباهم برتن داشت- به “ریاست جمهوری” برسد.

چهارسال شومی که حکومت سلطانی با ظاهر جمهوری بر ایران حکومت کرد، کشوررا علیه “ بی ریشه هائی” ـ به گفته مهدی کروبی ـ روشی “طالبانی” را به تعبیر محمد خاتمی  پیش می بردند، شوراند.

انتخابات ریاست جمهوری برمتن رنگی که از شال سیدی اهدائی خاتمی به میرحسین موسوی برخاسته بود، پیروزی نو برکهنه را نوید داد. پاسخ پیروزی رای سبز، کودتائی بود “انتخاباتی” که بر اساس نقشه دقیقا طراحی شده ستاد کودتا در چند گام، به “کودتای سیاسی” و سپس “کودتای نظامی” تبدیل شد.

اکنون و یک ماه بعد از کودتای انتخاباتی، مهدی کروبی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می گویند که کودتای نظامی اعلام نشده ای درکشور مستقر است.

صحنه درهفته سوم تیر ۱۳۸۸ چنین قابل تلخیص وتصویر است:

مردم بدون رهبری، بر خلاف  کودتای شاه ـ آمریکا به خانه نرفته اند. کودتای سلطان ـ روسیه با مقاومت گسترده و وسیع روبرو شده است. هنوز بعدازیک ماه “جنبش سبز” در ایران و جهان به مقاومت خود ادامه می دهد. دولت کودتا بیرحمانه سرکوب می کند. تمام هفته سوم تیر ماه درخون غرق است. سهراب نام شهیدی تازه است که جهان باتصویرش آشنا شده است. ندای ایران با چشمان نجیب و دهان خونینش دست به دست سهراب داده است که درخیابان تیر خورد و در زندان زیر ضربات لگد کشته شد.

دو شهید نمادین که بر تارک جنبش نشسته اند. نداکه صدای زن ایرانی است و سهراب که در فرهنگ
ایرانی نماد فرزند کشی است. اول هفته خبر می رسد که پیکر خونین صدها ندا و سهراب را به سردخانه ای در جنوب غربی تهران برده اند. مادران و پدرانی که بیشتراز یک ماه است دنبال فرزندان گمشده خود می گردند، سرانجام به این سردخانه می رسند که محل نگهداری میوه ومحصولات لبنی بوده است. عمال کودتا آلبومی به آنهانشان می دهند پر از سرهای شکافته و دهانهای پر خون. آنهاباید ندا و سهراب خود را شناسائی کنند. بعد نامه ای بدهندکه اودر تصادف کشته شده و یابسیجی بوده است و بعد پیکرش راتحویل بگیرند ودر سکوت بخاک بسپارند.

سبعیت روسی و حیله گری طالبانی دست بدست هم داده اند. خون می ریزند وحیلت می ورزند تا از چشم جهان پنهان بماند. ۱۳ نفر که رئیس دادگستری سیستان و بلوچستان می گویدجزوگروه “جند اله” بوده اند با جرم “تروریست ” بودن اعدام می شوند. کدام دادگاه و کدام پرونده وکدام جرم؟ هیچکس نمی داند. این زمزمه دامن می گیرد که کودتا گران بر آنند تا دستگیرشدگان گمنام یک ماه اخیر را به اسم قاچاقچی وتروریست اعدام کنند، شاید از اینروست که آنان رابه نام هائی می خوانند که از شناسنامه های طالبانی شان وام گرفته اند:

الهام می گوید: معترضان “مجنون” هستند. رویانیان: معترضان “آشغال” هستند. احمدی مقدم: معترضان “اراذل و اوباش” هستند. احمدی نژاد: معترضان “خس و خاشاک” هستند. رسایی: معترضان “جاسوس” هستند. حداد عادل: معترضان “بهایی” هستند. شریعتمداری: معترضان “فتنه گر” هستند. فیروزآبادی: معترضان “غریب کش” هستند.

 

دولت کودتا هدف نهائی خود را در فضای رعب ووحشت دنبال می کند. حمید محتهدی وکیل دادگستری می گوید: “هدف، حذف نهادهای جامعه مدنی” است. روزنامه نویسان و وکلا وفعالین حقوق بشر را می گیرند.

 کودتا چیان که تنها و رسوامانده اند، می کوشند با مراسم تحلیف بازنده انتخابات، نمایشی از قدرت بدهند. می دانند که مشروعیت سیاسی ندارند. مشروعیت دینی انها هم بافتوای آیات عظام منتظری و بیات به پایان مطلق رسیده است. ازاین پس بر ایران “حاکم جابر” حکم می راند.

در دنیا، ایرانیان حلقه سبز جهانی را شکل داده اند. این هفته اعتصاب غذا آغاز شده است و از نیویورک. چهره های روشنفکری جهان و هنرمندان معروف ایرانی به آن پیوسته اند. رئیس جمهور آمریکا بعد ازاجلاس “هشت” به جمهوری اسلامی اولتیماتوم زمانی داده است. پروژه انتقال انرژی به اروپا بدون حضور ایران امضاء شده است. احمدی نژاد کودتاچی را از اجلاس های متعدد حذف کرده اند.

آخر هفته می رسد. میر حسین موسوی که همچنان ایستاده، اعلام می کند “جبهه سیاسی” تشکیل می دهد، در شام غریبان سهراب اعرابی به دیدار خانواده او می رود و درکنارزهرا رهنورد. زن و شوی مانند مهدی کروبی از دستان خونین نظام تبری می جویند.  محمد خاتمی هنوز در این باره ساکت است. مثل عبد اله نوری و موسوی خوئینی ها که ناگهان غیب شده اند.

روز آخر هفته برای “نگاه هفته” است.  یک هواپیمای  دیگر، ساخت “برادران روسی”  سقوط می کند و 186 نفر دیگر قربانی تنها متحد “اسلام ناب محمدی” می شوند.

هاشمی رفسنجانی بعد از یک ماه، این هفته امام جمعه است. مردم گوش خوابانده اند: “او چه می گوید؟ دستش را از دستان خونین نظام بیرون می کشد؟” مردم می پرسند و تدارک روز سی ام  تیر را می بینند.

ایران خونین، این شعررازمزمه می کند :

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند

رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود

چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پرگشوده توفان که روز مرگ

دریا و موج و صخره برایشان گریستند
شب چهارشنبه  ۲۴ تیر بر میهن زخمی پرده می کشد. مردمان بربام می شوند ودر فریادشان ستاره ها می ریزند:

سهراب ما نمرده، ولایت است که مرده

و کسی انگار سر آغاز نامه همسر مصطفی تاج زاده را تکرار می کند: “این کودتا به مذاق خیلی ها سازگار آمده، ولی شاهنامه آخرش خوش است.”

بازبه عصر هجوم دوباره تازیان، به شاهنامه و سهراب برگشته ایم.