اگر تنها هوس بستن دانشگاه با انگیزه های سیاسی و امنیتی به قصد مقابله با بحران در دل باشد باید گفت قماری است که احتمال برد و باخت در آن بسته به شرایط کاهش و افزایش می یابد. در خزان سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت و در شرایطی که رژیم شاه با بحرانهای سیاسی و ساختاری متعدد و از همه مهمتر با بحران مشروعیت دست و پنجه نرم می کرد تعطیلی دانشگاهها و سپس مدارس همچون اندوختن سوخت در کنار آتش افروخته تنها به گسترش شعله های جنبش مردمی منتهی شد.
اما در بهار سال پنجاه و نه که جمهوری تازه نفس اسلامی به پشتوانه یک اکثریت قابل توجه حمایت ملی از یک سو و پر انگیزگی و سلحشوری وفاداران فعال از سوی دیگر قادر به مهار بحرانهای خرد و کلان محلی و ملی یا داخلی و خارجی بوده تعطیلی دانشگاهها به نحوی موثر به تثبیت و گسترش سلطه قدرت مرکزی منجر شد و چون روان کردن آب در خوابگه مورچگان نیروهای معارض را از سنگر دانشگاه بیرون کشید و در جامعه توده وار آن روزگار پراکنده ساخت و بالاخره شد آنچه شد. در آن روزگار هم قدرت و قوت انگیزه های ایدئولوژیک و هم فرهمندی مسحور کننده رهبری انقلاب می توانست پایه های قدرت نو پا را از تکانه های کوچک و بزرگ پیاپی حفظ کند.
اما اگر واقعا رویا و سودای زیر و رو کردن نظام آموزش و تحقیق دانشگاهی در سر باشد و شخم زدن زمینه های آموزشی عالی باید گفت فاجعه ای در راه است که سرمایه های علمی و اجتماعی کشور را در روزگار رقابتهای بزرگ و سر نوشت ساز بر باد خواهد داد و جامعه ایرانی را بر زمین سترون فقر معرفت علمی خواهد نشایند.
اهل فن مطلعند که در ضرورت نوسازی و پیرایش و پالایش نظام آموزشی از ابتدا تا سطوح عالیه تردید نیست. گذشت زمان اقتضائاتی دارد که از هیچکدام چاره و گریزی نیست. هم شیوه های آموزش و تحقیق و هم محتوای آن محتاج بازنگری و اصلاح هست آن هم نه امروز بلکه همیشه. شاید امروز بیش از هر وقت دیگر. شاید مدارس بیش از دانشگاهها و شاید علوم انسانی بیش از علوم دیگر.
اینها را هر که با هست و بایست آموزش و تحقیق و زمینه ها و نتایجش آشنا باشد خوب می داند. اما سخن بر سر چرایی نیست بلکه بر سر چگونگی است. اگر اصلاح و نو سازی نظام آموزشی را امروز به کسانی بسپرند که سی سال پیش خوابگردانه این کار را آغاز کردند و بسیار لغزیدند و در آزمونها خطا نمودند تا تجربه ای اندوختند و در این باب دانش و بینشی به هم زدند حرفی نیست. از قضا همانها امروز بیش از هر کس دیگر نگران سیل ویرانگر و بنیان کنی هستند که شاید در راه است و می تواند بنیاد دانش و تحقیق و معرفت را ویران کند. اما اگر بناست متولی این امر خطیر آدمهای حقیری باشند که ابعاد سخنان خود را از نو بپیماییم و کارهای آزموده را از نو بیازمائیم.
این کار عظیم و سترگ مستلزم دانش های وتخصصهای فراوان است. در هر فن و رشته باید مجموعه ای از استادان بنام و از گرایش های متفاوت گرد بیایند و با وقت کافی و صرف وقت لازم طرح و نقشه ای بزیزند که گام به گام و نقطه به نقطه آن محاسبه شده باشد و نخست طرح خود را در جایی بیازمایند و با ارزیابی و تحلیل خطاها و اصلاح کاستی ها همت گمارند و سپس با تانی و تامل ابعاد تغییر و نوسازی را آرام آرام گسترش دهند.
والا اگر بنا باشد دهان به شعارهای هیجان انگیز بگشائیم و چشم بر واقعیات ببندیم و بخواهیم یکشبه نظام آموزش و پژوهش را به صرف آنکه بومی نیست زیر و رو کنیم نتیجه جز از دست دادن زمان پیشرفت و عقب ماندن از قافله زود گذر فرهنگ و دانش و در نهایت خسران و زیانکاری هیچ نخواهد بود. این شعارها را هم خود پیش از این داده ایم و هم پیش از ما دیگران داده اند. امروز انبوهی از تجربیات بومی و غیر بومی در برابر ماست. کافی است این پرونده ها را از نو بگشائیم و فرجام و انجام هر یک را به ارزیابی بنشینیم و ببینیم از کجا آغاز کردند و به کجا رسیدند. یا با خود از کجا آغاز کردیم و به کجا رسیدیم.
سخن گفتن از ضرورت اصلاح نظام آموزشی و پژوهشی سهل است اما تشریح و توضیح چگونگی و جوانب و ابعاد آن ممتنع. باید آرای بسیاری را در هم ضرب کرد تا به رایی رسید که پسند خاطر عقل باشد. وقت آنکه به تقلید از آکادمیسین ها و محققان شوروی سابق علوم و نظریه های علمی را با تهمت امپریالیستی بودن ردمی کنیم سر آمده است. امروزه دیگر هیچ دانشجویی در دانشگاه و هیچ طلبه ای در حوزه فریب پسوند های ایدئولوژیک را برای علوم و معارف نمی خورد چرا که این مدعا در باطن خود تناقضاتی دارد که به اندک تامل در موضوع می توان دریافت.