با اخراج شبه خشونتآمیز اصلاحطلبان از قدرت، امروزه نظامی که سودای یکدستی حاکمیت را در سر میپروراند، خبر از وجود جریانی در درون اصولگرایان میدهد که هدفش ضربه زدن به مبانی اساسی جمهوری اسلامی است. عنوان این جریان را “اصولگرایان لیبرال” گذاشتهاند. البته این امر برچسب زنی مسبوق به سابقه است. تسلط گفتمان چپ در فضای انقلابی سالهای آخر دهه 50 و اوایل دهه 60، بکارگیری صفت لیبرال را بعنوان نوعی انگ و حتی ناسزا برای حذف رقیبان، امری طبیعی جلوه میداد. احزاب و گروههای چپ - اعم از مارکسیستی یا اسلامی - و به تبع آنها مذهبیون عمدتاً پیرو آیت الله خمینی، اعضای جبهه ملی و نیز شخص مهندس بازرگان را با این لقب معرفی میکردند و سعی در همراه کردن تودهها بر علیه این افراد داشتند. هرچند اطلاق صفت لیبرال به این افراد خصوصاً از وجه سیاسی و تا حدودی فرهنگی صحیح به نظر میرسید، اما پس از سقوط دولت موقت، این مسأله تبدیل به رسم مألوف در جمهوری اسلامی شد بطوریکه برای حذف رقیبانی که اساساً با اقتصاد آزاد سر سازگاری نداشتند، آنان را متصف به صفت لیبرال میکردند تا از صحنه خارجشان کنند.
اما حکایت این روزها جالبتر است. حسن عباسی از چهرههای شناخته شده اصولگرا در یک سخنرانی میگوید: “الان برخی از اصولگرایان لیبرال فکر میکنند 24 میلیون رأی داشتهاند و باید از طریق لیبرالی رأی 14 میلیون دیگر را جذب کنند، اینها سخت در اشتباهند، اگر چه اکنون در حال بازنگری و بازسازی دوباره خود بوده و در تلاش هستند.” و نیز حجت الاسلام علم الهدی از روحانیون بانفوذ این جریان می گوید: “جریان دیگری که هماکنون در حال فعالیت است، جریانی است که در پوستین اصولگرایی فعالیت میکند و نیروهای ارزشی را جذب میکند اما چون با روحیه عدالتخواهی نیروهای اصولگرا نمیتواند کنار بیاید، سعی در بی خاصیت کردن آنها یا حذف نیروهای ارزشی و استفاده از نیروهای بیخاصیت دارد. خطر بزرگ این جریان هم ورود نیروهای بیخاصیت و بیدغدغه به خصوص نسبت به ولایتفقیه است. این جریان یک جریان اصولگرای لیبرال است که باید تشکلهای دانشجویی نسبت به این جریان نیز هوشیار باشند که در دام جریان اصولگرای لیبرال هم گرفتار نشوند.”
نمیدانم این چه رسم ایست که هر فرد و جریانی که قرار بر حذفش باشد، لیبرال بنامند! درست است که نظام حاکم بر ایران، لیبرال دموکراسی را در کلیه ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رقیب اصلی خود میداند و دل پری از آن دارد و “هر چه فریاد است بر سر لیبرالیسم میزند”، اما این دلیل موجهی نمیشود که زمامداران برای حذف رقبای داخلی خود، به آنان پسوند لیبرال بچسبانند. برای کسانی که اندکی سواد سیاسی و “خرده هوشی و سرسوزن ذوقی” دارند، ادعای وجود جریان لیبرال در بین اصولگرایان همانقدر مضحک است که ادعای وجود ماهی سفید در دریاچه نمک قم!
اما اینکه برای تخریب رقبای داخلی از این عنوان استفاده میکنند نشان از این موضوع دارد که یا مفهوم لیبرالیسم را نمیدانند، یا شاید هم به این دلیل است که موصوفان در اینجا افرادی هستند که تا حدود زیادی “خودی” محسوب میشوند. بنابراین نمیشود از ترکیب آشناتر “بزغاله و گوساله” در مورد این جماعت استفاده کرد.
در هر حال بر آقای علمالهدی هم حرجی نیست که لیبرالیسم را نشناسد و با این مفاهیم بیگانه باشد و فلسفه سیاسی نداند. شاید ایشان به مانند گذشته بخواهد هر کسی که کوچکترین زاویهای با ایشان دارد را “لیبرال” خطاب کند. در قاموس برخی صاحبان تریبون، میتوان قذافی یا شیخ خلیفه را هم لیبرال نامید. کسی چه میداند، شاید فردا صدام یا یزید را هم لیبرال بنامند، اما از تئوریسینی اهل مطالعه و منتقد فیلمهای هالیوودی چون حسن عباسی بعید است که دچار چنین اشتباه فاحشی شود. بنیان و عمق تئوریهای آقای عباسی هر چه باشد و تحلیلهایش از سریالهای آمریکایی و فیلمهای هالیوودی هر وزنی داشته باشد، بهر حال آنچه از ظواهر امر برمیآید این است که ایشان کتاب زیاد میخواند، فیلم زیاد میبیند و کلاً اهل مطالعه و تفکر است. پس وقوع چنین خبطی که فقدان دانش سیاسی و عدم مداقه در مفاهیم را میرساند، قابل اغماض نیست. بکار بردن ترکیب بیربط اصولگرای لیبرال، حقیقتاً جفایی بزرگ به لیبرالیسم است.
برای بررسی بیشتر ظلمی که در حق این مکتب تاریخساز شده است، نظری میاندازیم به منشور اصولگرایی که به امضای محمد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و محمد رضا مهدوی کنی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران رسیده و به تازگی جهت اتحاد بیشتر این جریان سیاسی منتشر شده است و مقایسهای اجمالی میکنیم با برخی اصول بنیادین لیبرالیسم:
… تعریف اصولگرایی، شامل مبانی و شاخصهاست. «مبانی»، مفاهیم ثابتی هستند که در هیچ زمینه و وضعیتی، دچار تغییر نمیشوند؛ مفاهیمی که جوهره و ثابتات جریان اصولگرایی به شمار میآیند. بیان و التزام این مبانی به معنای اهمیت و تعیینکنندگی آنها در همه زمانها است.
این اصول عبارتند از: “1- اسلام 2- جمهوری اسلامی (قانون اساسی)، 3- خط و سیره امام 4- ولایت مطلقه فقیه.”
آنچنانکه میدانیم، شاکله لیبرالیسم بر سه پایه فردیت، عقل و آزادی بنا نهاده شده است. یعنی سه اصل و مبنای خدشه ناپذیر و اساسی لیبرالیسم. اکنون پرسش اساسی این است: آن کس که اصول و مبانی ثابت اصولگرایی را پذیرفته و خود را اصولگرا میداند و به هر چهار اصل ذکر شده التزام دارد، چگونه میتواند عقل را در امور سیاسیاش دخیل کند؟ فردیت در کجای قاموس شخص اصولگرا جای میگیرد؟ با توجه به منشور اصولگرایی، آیا هیچ انسان اصولگرایی، امکان آزاد اندیشی و دخیل نمودن عقل و خرد در تصمیمگیری را دارد؟ و اصولاً چیزی به نام اندیشیدن مستقل برایش معنایی دارد؟ نمونهای از عملکرد اصولگرایان را این روزها در مجلس میبینیم. مجلسی که بدون چراغ سبز، امکان طرح سئوال از رئیس دولت را هم ندارد. سئوالی که حق قانونی آنان است. خوب یا بد، اصولگرایی همین است که میبینیم. (لازم به ذکر است که نگارنده لیبرال بودن را با مسلمانی غیرقابل جمع نمیداند.)
در ادامه این منشور شاخصهایی برای جریان اصولگرایی تعریف شده که بیانگر اولویتهای اصولگرایان است. با مشاهده سه اصل اول، تکلیف سایر اصول نیز پیشاپیش روشن میشود:
“1. دفاع از ارزشهای اسلامی؛
پایبندی به مبانی انقلاب اسلامی؛
التزام عملی به ولایت فقیه و فصلالخطاب دانستن نظر رهبری؛”
بنابراین وظیفه اصولگرایان، با توجه به مبانی نظری، و نیز آنچه در مقام عمل از آنها دیده شده، چیزی جز اطاعت محض نیست، و عدم پیروی محض به معنای خروج از دایره اصولگرایی (نظام) است.
حال اقتصاد آزاد، مبتنی بر ساز وکار بازار، که از اصول لیبرالیسم است، چه شباهتی به اقتصاد مبتنی بر رانت فعلی در جمهوری اسلامی دارد؟ اقتصاد بیماری که تنها هنرش پرورش دلالان و واسطههایی است که با ارتباطات خود، راه صد ساله را یک شبه میپیمایند. فساد فزاینده اقتصادی که ثمره اقتصاد رانتیر نفتی است، و امروز ابعاد مختصری از آن بنا به مقتضیات جدید قدرت برملا شده است، چه ارتباطی به اقتصاد آزاد مبتنی بر رقابت سالم و آزاد دارد؟
در یک جامعه لیبرال، حریم خصوصی زندگی افراد محفوظ است. کماندوها از دیوار مردم بالا نمیروند تا دیشهای ماهوارهای مردم را لگدکوب کنند. به پوشش زنان در میهمانیهای خصوصی کاری ندارند و به معنای واقعی، ضربالمثل “چهاردیواری، اختیاری” مصداق دارد. افراد از حق دگربودگی و دگراندیشی بهرهمند هستند. سبکهای مختلف زندگی به رسمیت شناخته می شود و تکثرگرایی در تمامی شئون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی محترم شمرده میشود، و دولت یا جامعه حق ندارند به نام سنت یا قانون سبک خاصی از زندگی یا نوع معینی از پوشش را به افراد تحمیل کنند. این دورنما چه شباهتی با وضعیت فعلی در ایران دارد؟
تفکیک سیاست و دولت از دین و نهادهای دینی، و نیز اعتقاد به آزادی و برابری پیروان کلیة مذاهب و ادیان، چه شباهتی با منشور اصولگرایی و نیز روال جاری در کشور دارد که یک بهایی از حقوق اولیه شهروندی برخوردار نیست و یک مسلمان سنی حق داشتن مسجد در پایتخت ندارد و خانقاه دراویش شیعه را بر روی سرشان خراب میکنند؟
بنابراین به راحتی قابل فهم است که لیبرالیسم با اصولگرایی به هیچ وجه قابل جمع نیست. پس این جماعت مجهولالهویه که دوستانشان آنها را “اصولگرای لیبرال” مینامند کیستند؟ برای پاسخ به این سئوال مقدمهای لازم است که در ادامه به آن میپردازم: شاید زمانی صفت لیبرال برای اکثریت چپزده ایران بار منفی داشت و ضدارزش محسوب میشد و لیبرالیسم، مترادف بود با امپریالیسم، آمریکای جهانخوار، فرهنگ منحط غرب و… اما امروز بوضوح اینگونه نیست. امروزه بسیاری از ایرانیان به تمدن غرب با دیدی مثبت مینگرند. تمایل به عرفیگرایی و نیز مظاهر زندگی مدرن و متجددانه نه تنها ضد ارزش نیست که بسیاری از جوانان ضمن حفظ هویت ایرانی خود، سبکی متجددانه را در نوع زندگی و پوشش خود برمیگزینند. به بیانی دیگر، جنبشی زیرپوستی در جامعه ایران جریان دارد که میتوان از آن با عنوان “جنبش سبکهای زندگی” یاد کرد. جنبشی که بطور کلی با بایدها و نبایدها سر سازگاری ندارد و در برابر سنتها رویکردی انتقادی در پیش گرفته است. بهرهگیری روزافزون از خرد نقاد و تکیه بیشتر بر عقل در تمشیت امور جاری، موجب شکسته شدن تابوهایی گردیده که زمانی عبور از آنها امکانپذیر نبود. اگر زمانی حاکمان میتوانستند لیبرالیسم را به عنوان ضد ارزش جا بزنند، امروز این امر برایشان به آسانی امکانپذیر نیست.
اکنون با توجه به چند سطر بالا بهتر میتوان تحلیلی از چرایی همنوا شدن سطحی و مقطعی برخی اصولگرایان با مردم ارائه داد؛ امری که اینگونه داد ائمه جمعه و اصولگرایان ارتدوکس را درآورده. آنچه مسلم است، عرفیگرایی و تغییر سبک زندگی که در میان مردم به ویژه جوانان و طبقه متوسط تحصیلکرده، بطور چشمگیری رو به افزایش است، زنگ خطریست برای کسانی که دستاندازی در خصوصیترین لایههای زندگی شخصی افراد را حق خود میدانند و برای هر بخش از زندگی خصوصی شهروندان، دستورالعملی لازمالاجرا ارائه میدهند. به همین علت، گروهی از اصولگرایان با فرصتطلبی، سعی در نشان دادن تصویری مدرن و متجدد از خود دارند. اما با توجه به منبع مشروعیتبخش خود (اردوگاه اصولگرایی)، ناگزیر میشوند برای جلب رضایت زعمای قوم، اعمالی دقیقاً عکس نیز انجام دهند. به این ترتیب از یک سو خوانندگان لسآنجلسی را به ایران دعوت میکنند و با ستارگان سینما عکس میگیرند و نوع پوشش جوانان و حجاب زنان را مشکل نظام نمیدانند، و از سوی دیگر کلاسهای دختران و پسران را در دانشگاهها جدا میکنند و در صدد تأسیس دانشگاه تکجنسیتی برمیآیند. در حقیقت این جماعت، نه لیبرال، که در بهترین حالت مشتی سیاستباز بیپرنسیب هستند که تنها راه ترقی و بالا رفتن از نردبان قدرت را در فرصتطلبی محض و عملکرد اپورتونیستی میدانند. یکی به نعل میزنند و دو تا به میخ.
برادران و خواهران اصولگرا باید بدانند لیبرالیسم که اسباب زندگی راحتتر و دلپذیرتر را نسبت به گذشته برای بشر امروزی فراهم آورده، مکتبی است ریشه دار و دارای قدمت تاریخی. جهان متمدن و پیشرفته مرهون تلاش و از جان گذشتگیهای مردان و زنان آزادیخواهی (لیبرالی) است که در طول قرنها، در برابر انواع و اقسام حکومتهای جبار ایستادگی کرده و آنها را به زیر کشیدهاند. از پادشاهیهای مطلقه، کلیسا و ارتجاع مذهبی گرفته تا فاشیسم، استالینیسم و توتالیتاریسم. لیبرالیسم مکتبی است با متفکران و فیلسوفان بنام. مطالعه آثار، آرا و افکار آن بزرگواران سبب شناخت دقیقتر این مکتب و روشن شدن اذهان زعمای فکری اصولگرا میشود. باشد که با دانش بیشتری سخن بگویند و دست از سخنان بیپایه و غیرعلمی بردارند. قطعاً پس از مطالعه بیشتر به این نتیجه گرانسنگ خواهند رسید که ردای لیبرالیسم برازنده قامت هر کس و هر جریانی نیست.
لیبرالیسم در مفهوم عام آن همان آزادیخواهی است و آزادی - تا آنجا که موجب تجاوز به حریم حقوق بنیادین انسانهای دیگر نشود - برای فرد لیبرال اصلی بدیهی و حقی سلب ناشدنی است، و نیز آنگونه که فریدریش هایک میگوید: “آزادی صرفاً ارزش نیست… منبع و شرط اخلاقیترین ارزشهاست”. کوتاه سخن آنکه، در لیبرالیسم اصالت با فرد و آزادی او است و اداره امور جامعه و مسئولیت هدایت بشر به ساحل آرامش و لذت بر عهده عقل است. آنها که با این سه مقوله سر ستیز دارند، بهتر است اصولگرایی ناب خود را با این مقولات مادی و دنیوی نیالایند و “عرض خود نبرده و زحمت ما افزون نگردانند.”