اصولگرای لیبرال: ترکیبی بی­ معنا

احسان رمضانیان
احسان رمضانیان

با اخراج شبه خشونت­آمیز اصلاح­طلبان از قدرت، امروزه نظامی که سودای یکدستی حاکمیت را در سر می­پروراند، خبر از وجود جریانی در درون اصولگرایان می­دهد که هدفش ضربه زدن به مبانی اساسی جمهوری اسلامی است. عنوان این جریان را “اصولگرایان لیبرال” گذاشته­اند. البته این امر برچسب زنی مسبوق به سابقه است. تسلط گفتمان چپ در فضای انقلابی سالهای آخر دهه 50 و اوایل دهه 60، بکارگیری صفت لیبرال را بعنوان نوعی انگ و حتی ناسزا برای حذف رقیبان، امری طبیعی جلوه می­داد. احزاب و گروههای چپ - اعم از مارکسیستی یا اسلامی - و به تبع آنها مذهبیون عمدتاً پیرو آیت الله خمینی، اعضای جبهه ملی و نیز شخص مهندس بازرگان را با این لقب معرفی می­کردند و سعی در همراه کردن توده­ها بر علیه این افراد داشتند. هرچند اطلاق صفت لیبرال به این افراد خصوصاً از وجه سیاسی و تا حدودی فرهنگی صحیح به نظر می­رسید، اما پس از سقوط دولت موقت، این مسأله تبدیل به رسم مألوف در جمهوری اسلامی شد بطوریکه برای حذف رقیبانی که اساساً با اقتصاد آزاد سر سازگاری نداشتند، آنان را متصف به صفت لیبرال می­کردند تا از صحنه خارجشان کنند.

 اما حکایت این روزها جالب­تر است. حسن عباسی از چهره­های شناخته شده اصولگرا در یک سخنرانی می­گوید: “الان برخی از اصولگرایان لیبرال فکر می‌کنند 24 میلیون رأی داشته‌اند و باید از طریق لیبرالی رأی 14 میلیون دیگر را جذب کنند، این‌ها سخت در اشتباهند، اگر چه اکنون در حال بازنگری و بازسازی دوباره خود بوده و در تلاش هستند.” و نیز حجت الاسلام علم الهدی از روحانیون بانفوذ این جریان می­ گوید: “جریان دیگری که هم‌اکنون در حال فعالیت است، جریانی است که در پوستین اصول­گرایی فعالیت می‌کند و نیروهای ارزشی را جذب می‌کند اما چون با روحیه عدالت‌خواهی نیروهای اصول‌گرا نمی‌تواند کنار بیاید، سعی در بی خاصیت کردن آن‌ها یا حذف نیروهای ارزشی و استفاده از نیروهای بی‌خاصیت دارد. خطر بزرگ این جریان هم ورود نیروهای بی‌خاصیت و بی‌دغدغه به خصوص نسبت به ولایت‌فقیه است. این جریان یک جریان اصولگرای لیبرال است که باید تشکل‌های دانشجویی نسبت به این جریان نیز هوشیار باشند که در دام جریان اصول‌گرای لیبرال هم گرفتار نشوند.”

 نمی­دانم این چه رسم ­ایست که هر فرد و جریانی که قرار بر حذفش باشد، لیبرال بنامند! درست است که نظام حاکم بر ایران، لیبرال دموکراسی را در کلیه ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رقیب اصلی خود می­داند و دل پری از آن دارد و “هر چه فریاد است بر سر لیبرالیسم می­زند”، اما این دلیل موجهی نمی­شود که زمامداران برای حذف رقبای داخلی خود، به آنان پسوند لیبرال بچسبانند. برای کسانی که اندکی سواد سیاسی و “خرده هوشی و سرسوزن ذوقی” دارند، ادعای وجود جریان لیبرال در بین اصولگرایان همانقدر مضحک است که ادعای وجود ماهی سفید در دریاچه نمک قم!

 اما اینکه برای تخریب رقبای داخلی از این عنوان استفاده می­کنند نشان از این موضوع دارد که یا مفهوم لیبرالیسم را نمی­دانند، یا شاید هم به این دلیل است که موصوفان در اینجا افرادی هستند که تا حدود زیادی “خودی” محسوب می­شوند. بنابراین نمی­شود از ترکیب آشناتر “بزغاله و گوساله” در مورد این جماعت استفاده کرد.

در هر حال بر آقای علم­الهدی هم حرجی نیست که لیبرالیسم را نشناسد و با این مفاهیم بیگانه باشد و فلسفه سیاسی نداند. شاید ایشان به مانند گذشته بخواهد هر کسی که کوچکترین زاویه­ای با ایشان دارد را “لیبرال” خطاب کند. در قاموس برخی صاحبان تریبون، می­توان قذافی یا شیخ خلیفه را هم لیبرال نامید. کسی چه می­داند، شاید فردا صدام یا یزید را هم لیبرال بنامند، اما از تئوریسینی اهل مطالعه و منتقد فیلم­های هالیوودی چون حسن عباسی بعید است که دچار چنین اشتباه فاحشی شود. بنیان و عمق تئوری­های آقای عباسی هر چه باشد و تحلیلهایش از سریالهای آمریکایی و فیلمهای هالیوودی هر وزنی داشته باشد، بهر حال آنچه از ظواهر امر برمی­آید این است که ایشان کتاب زیاد می­خواند، فیلم زیاد می­بیند و کلاً اهل مطالعه و تفکر است. پس وقوع چنین خبطی که فقدان دانش سیاسی و عدم مداقه در مفاهیم را می­رساند، قابل اغماض نیست. بکار بردن ترکیب بی­ربط اصولگرای لیبرال، حقیقتاً جفایی بزرگ به لیبرالیسم است.

 برای بررسی بیشتر ظلمی که در حق این مکتب تاریخ­ساز شده است، نظری می­اندازیم به منشور اصولگرایی که به امضای محمد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و محمد رضا مهدوی کنی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران رسیده و به تازگی جهت اتحاد بیشتر این جریان سیاسی منتشر شده است و مقایسه­ای اجمالی می­کنیم با برخی اصول بنیادین لیبرالیسم:

… تعریف اصولگرایی، شامل مبانی و شاخص‌هاست. «مبانی»، مفاهیم ثابتی هستند که در هیچ زمینه و وضعیتی، دچار تغییر نمی‌شوند؛ مفاهیمی که جوهره و ثابتات جریان اصولگرایی به شمار می‌آیند. بیان و التزام این مبانی به معنای اهمیت و تعیین‌کنندگی آنها در همه زمانها است.

این اصول عبارتند از: “1-  اسلام 2-  جمهوری اسلامی (قانون اساسی)، 3- خط و سیره امام 4- ولایت مطلقه فقیه.”

 آنچنانکه می­دانیم، شاکله لیبرالیسم بر سه پایه فردیت، عقل و آزادی بنا نهاده شده است. یعنی سه اصل و مبنای خدشه ناپذیر و اساسی لیبرالیسم. اکنون پرسش اساسی این است: آن کس که اصول و مبانی ثابت اصولگرایی را پذیرفته و خود را اصولگرا می­داند و به هر چهار اصل ذکر شده التزام دارد، چگونه می­تواند عقل را در امور سیاسی­اش دخیل کند؟ فردیت در کجای قاموس شخص اصولگرا جای می­گیرد؟ با توجه به منشور اصولگرایی، آیا هیچ انسان اصولگرایی، امکان آزاد اندیشی و دخیل نمودن عقل و خرد در تصمیم­گیری را دارد؟ و اصولاً چیزی به نام اندیشیدن مستقل برایش معنایی دارد؟ نمونه­ای از عملکرد اصولگرایان را این روزها در مجلس می­بینیم. مجلسی که بدون چراغ سبز، امکان طرح سئوال از رئیس دولت را هم ندارد. سئوالی که حق قانونی آنان است. خوب یا بد، اصولگرایی همین است که می­بینیم. (لازم به ذکر است که نگارنده لیبرال بودن را با مسلمانی غیرقابل جمع نمی­داند.)

در ادامه این منشور شاخص­هایی برای جریان اصولگرایی تعریف شده که بیانگر اولویت­های اصولگرایان است. با مشاهده سه اصل اول، تکلیف سایر اصول نیز پیشاپیش روشن می­شود:

“1. دفاع از ارزش‌های اسلامی؛

  1. پایبندی به مبانی انقلاب اسلامی؛

  2. التزام عملی به ولایت فقیه و فصل‌الخطاب دانستن نظر رهبری؛”

 بنابراین وظیفه اصولگرایان، با توجه به مبانی نظری، و نیز آنچه در مقام عمل از آنها دیده شده، چیزی جز اطاعت محض نیست، و عدم پیروی محض به معنای خروج از دایره اصولگرایی (نظام) است.

حال اقتصاد آزاد، مبتنی بر ساز وکار بازار، که از اصول لیبرالیسم است، چه شباهتی به اقتصاد مبتنی بر رانت فعلی در جمهوری اسلامی دارد؟ اقتصاد بیماری که تنها هنرش پرورش دلالان و واسطه­هایی است که با ارتباطات خود، راه صد ساله را یک شبه می­پیمایند. فساد فزاینده اقتصادی که ثمره اقتصاد رانتیر نفتی است، و امروز ابعاد مختصری از آن بنا به مقتضیات جدید قدرت برملا شده است، چه ارتباطی به اقتصاد آزاد مبتنی بر رقابت سالم و آزاد دارد؟

 در یک جامعه‏ لیبرال، حریم خصوصی زندگی افراد محفوظ است. کماندوها از دیوار مردم بالا نمی­روند تا دیش­های ماهواره­ای مردم را لگدکوب کنند. به پوشش زنان در میهمانی­های خصوصی کاری ندارند و به معنای واقعی، ضرب­المثل “چهاردیواری، اختیاری” مصداق دارد. افراد از حق دگربودگی و دگراندیشی بهره‏مند هستند. سبک‏های مختلف زندگی به رسمیت شناخته می شود و تکثرگرایی در تمامی شئون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی محترم شمرده می­شود، و دولت یا جامعه حق ندارند به نام سنت یا قانون سبک خاصی از زندگی یا نوع معینی از پوشش را به افراد تحمیل کنند. این دورنما چه شباهتی با وضعیت فعلی در ایران دارد؟

 تفکیک سیاست و دولت از دین و نهادهای دینی، و نیز اعتقاد به آزادی و برابری پیروان کلیة مذاهب و ادیان، چه شباهتی با منشور اصولگرایی و نیز روال جاری در کشور دارد که یک بهایی از حقوق اولیه شهروندی برخوردار نیست و یک مسلمان سنی حق داشتن مسجد در پایتخت ندارد و خانقاه دراویش شیعه را بر روی سرشان خراب می­کنند؟

 بنابراین به راحتی قابل فهم است که لیبرالیسم با اصولگرایی به هیچ وجه قابل جمع نیست. پس این جماعت مجهول­الهویه که دوستانشان آنها را “اصولگرای لیبرال” می­نامند کیستند؟ برای پاسخ به این سئوال مقدمه­ای لازم است که در ادامه به آن می­پردازم: شاید زمانی صفت لیبرال برای اکثریت چپ­زده ایران بار منفی داشت و ضدارزش محسوب می­شد و لیبرالیسم، مترادف بود با امپریالیسم، آمریکای جهانخوار، فرهنگ منحط غرب و… اما امروز بوضوح اینگونه نیست. امروزه بسیاری از ایرانیان به تمدن غرب با دیدی مثبت می­نگرند. تمایل به عرفی­گرایی و نیز مظاهر زندگی مدرن و متجددانه نه تنها ضد ارزش نیست که بسیاری از جوانان ضمن حفظ هویت ایرانی خود، سبکی متجددانه را در نوع زندگی و پوشش خود برمیگزینند. به بیانی دیگر، جنبشی زیرپوستی در جامعه ایران جریان دارد که می­توان از آن با عنوان “جنبش سبک­های زندگی” یاد کرد. جنبشی که بطور کلی با بایدها و نبایدها سر سازگاری ندارد و در برابر سنت­ها رویکردی انتقادی در پیش گرفته است. بهره­گیری روزافزون از خرد نقاد و تکیه بیشتر بر عقل در تمشیت امور جاری، موجب شکسته شدن تابوهایی گردیده که زمانی عبور از آنها امکانپذیر نبود. اگر زمانی حاکمان می­توانستند لیبرالیسم را به عنوان ضد ارزش جا بزنند، امروز این امر برایشان به آسانی امکانپذیر نیست.

 اکنون با توجه به چند سطر بالا بهتر می­توان تحلیلی از چرایی همنوا شدن سطحی و مقطعی برخی اصولگرایان با مردم ارائه داد؛ امری که اینگونه داد ائمه جمعه و اصولگرایان ارتدوکس را درآورده. آنچه مسلم است، عرفی­گرایی و تغییر سبک زندگی که در میان مردم به ویژه جوانان و طبقه متوسط تحصیلکرده، بطور چشمگیری رو به افزایش است، زنگ خطریست برای کسانی که دست­اندازی در خصوصی­ترین لایه­های زندگی شخصی افراد را حق خود می­دانند و برای هر بخش از زندگی خصوصی شهروندان، دستورالعملی لازم­الاجرا ارائه می­دهند. به همین علت، گروهی از اصولگرایان با فرصت­طلبی، سعی در نشان دادن تصویری مدرن و متجدد از خود دارند. اما با توجه به منبع مشروعیت­بخش خود (اردوگاه اصولگرایی)، ناگزیر می­شوند برای جلب رضایت زعمای قوم، اعمالی دقیقاً عکس نیز انجام دهند. به این ترتیب از یک سو خوانندگان لس­آنجلسی را به ایران دعوت می­کنند و با ستارگان سینما عکس می­گیرند و نوع پوشش جوانان و حجاب زنان را مشکل نظام نمی­دانند، و از سوی دیگر کلاسهای دختران و پسران را در دانشگاه­ها جدا می­کنند و در صدد تأسیس دانشگاه تک­جنسیتی برمی­آیند. در حقیقت این جماعت، نه لیبرال، که در بهترین حالت مشتی سیاست­باز بی­پرنسیب هستند که تنها راه ترقی و بالا رفتن از نردبان قدرت را در فرصت­طلبی محض و عملکرد اپورتونیستی می­دانند. یکی به نعل می­زنند و دو تا به میخ.

 برادران و خواهران اصولگرا باید بدانند لیبرالیسم که اسباب زندگی راحتتر و دلپذیرتر را نسبت به گذشته برای بشر امروزی فراهم آورده، مکتبی است ریشه دار و دارای قدمت تاریخی. جهان متمدن و پیشرفته مرهون تلاش و از جان گذشتگی­های مردان و زنان آزادیخواهی (لیبرالی) است که در طول قرنها، در برابر انواع و اقسام حکومتهای جبار ایستادگی کرده و آنها را به زیر کشیده­اند. از پادشاهیهای مطلقه، کلیسا و ارتجاع مذهبی گرفته تا فاشیسم، استالینیسم و توتالیتاریسم. لیبرالیسم مکتبی است با متفکران و فیلسوفان بنام. مطالعه آثار، آرا و افکار آن بزرگواران سبب شناخت دقیقتر این مکتب و روشن شدن اذهان زعمای فکری اصولگرا می­شود. باشد که با دانش بیشتری سخن بگویند و دست از سخنان بی­پایه و غیرعلمی بردارند. قطعاً پس از مطالعه بیشتر به این نتیجه گرانسنگ خواهند رسید که ردای لیبرالیسم برازنده قامت هر کس و هر جریانی نیست.

 لیبرالیسم در مفهوم عام آن همان آزادیخواهی است و آزادی -  تا آنجا که موجب تجاوز به حریم حقوق بنیادین انسانهای دیگر نشود - برای فرد لیبرال اصلی بدیهی و حقی سلب ناشدنی است، و نیز آنگونه که فریدریش هایک می­گوید: “آزادی صرفاً ارزش نیست…  منبع و شرط اخلاقی­ترین ارزش­هاست”. کوتاه سخن آنکه، در لیبرالیسم اصالت با فرد و آزادی او است و اداره‏ امور جامعه و مسئولیت هدایت بشر به ساحل آرامش و لذت بر عهده‏ عقل است. آنها که با این سه مقوله سر ستیز دارند، بهتر است اصولگرایی ناب خود را با این مقولات مادی و دنیوی نیالایند و “عرض خود نبرده و زحمت ما افزون نگردانند.”