وام مزه‌ها

ناهید طباطبایی
ناهید طباطبایی

شهر ما شهر غریبی است و آدم‌های ما غریب‌تر. دیروز بعدازظهر برای کاری رفتم بیرون. خیلی گرم بود و هوا بوی خاک می‌داد. توی تاکسی نشسته بودم و با خودم چون‌وچرا می‌کردم که منظره‌ای پاک حواسم را پرت کرد. کنار خیابان، مردی داشت توت می‌خورد. کنار خیابان مردی وانتش را پارک کرده بود، بالای آن رفته بود و تندوتند دانه‌های توت را می‌انداخت توی دهنش. صورتش درست شبیه بچه‌ها بود؛ بچه‌ای سرخوش و مهربان. می‌دانستم بعضی جاهای تهران درخت خرمالو دارد و حتی نزدیک خانه‌ام، در حیاط یک آپارتمان، فصلش که بشود، نارنج‌های خوشرنگ و پرآب دائم به من چشمک می‌زنند. ۵۰ سال پیش در حیاط خانه پدربزرگم یک درخت گیلاس بود که زیبایی‌اش آدم را دیوانه می‌کرد. گیلاس‌های درشت زرد و نارنجی و قرمز داشت، خیلی شیرین و کمی ترش با ته‌مزه‌ای که اسم ندارد. انگار مزه هسته گیلاس است که کمی از آن را به میوه وام داده. اما امروز در حیاط‌های مرمری این مجتمع‌های نوساز خبری از میوه نیست. و اما توت ماجرای دیگری است. درخت توت توی خیابان است و برای همه میوه می‌دهد. همه می‌توانند از آن توت بخورند. شاخه‌های درخت توت مهربان هستند. شاخه‌های پایین‌تر برای بچه‌ها، کمی بالاتر برای خانم‌ها -که وقتی خسته از سر کار برمی‌گردند، یواشکی چند دانه بکنند و در دهان بگذارند و شاخه‌های بالاتر برای آقایان و باز هم بالاتر برای بلندقد‌ها و وانت‌داران. دیروز بعدازظهر من دلم می‌خواست بروم زیر درخت توت کنار خیابان و تند‌تند توت بخورم. دیروز بعدازظهر فکر کردم که در یک شهر عجیب زندگی می‌کنم؛ شهری که در میان دود و ریزغبار، چشم‌درچشم مسافران یک اتوبوس، می‌توان از درخت توت خورد. 

منبع: شرق، ۲۴ خرداد