محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران این روزها تحت فشار سیاسی کسانی است که خود را هوادار او می دانند. این دومین باری است که آقای خاتمی در یک ماه اخیر از سوی کسانی که خود را هوادارش می دانند زیر فشار قرار می گیرد. بار اول به آقای خاتمی فشار آوردند و از او خواستند کاندیدای انتخابات رییس جمهوری شود و حالا به او فشار می آورند که چرا به این درخواست پاسخ مثبت نداده است.
هر دوبار فشار ها تنها متوجه خاتمی نبود. بار اول راه اندازان کمپین درخواست از خاتمی، همزمان کسانی را هم که مخالف حضور او در انتخابات بودندزیر فشار قرار دادند. گردانندگان این کمپین مخالفان خود را با انواع و اقسام اتهام ها و از جمله مخالفت با خاتمی و ندانستن موقعیت حساس اصلاحات مورد انتقاد قرار دادند. در روزهای اخیر و پس از انتشار دغدغه های خاتمی که احتمال کاندیدا نشدن او در انتخابات را افزایش داده، بار دیگر گروهی از درخواست کنندگان، هم او را زیر فشار قرار داده اند و هم بخشی از هواداران و اصلاح طلبانی را که به دغدغه های خاتمی توجه کرده اند و کاندیدا شدن او را تنها راه نجات کشور از بحران و اصلاحات از بن بست نمی دانند.
تبلیغات سیاسی این بخش از اصلاح طلبان، به نظر من، به عنوان یکی از مخالفان کاندیدا شدن آقای خاتمی، تا جایی قابل قبول است که به شکل فشارهای غیر اخلاقی درنیامده است. منظور من از فشار های غیر اخلاقی رفتار هایی است که به جای بیان منطق، از تهدید ضمنی افراد و برانگیختن احساسات منفی برای ایجاد جو هیجانی علیه فرآیند عقلانی تصمیم گیری استفاده می کند (هفته پیش در همین ستون روزآنلاین در این باره نوشتم). به عنوان نمونه در روزهای اخیر بر اساس گفته های گروهی از جوانان حاضر در دیدار جوانان اصلاح طلب با خاتمی، یکی از تشکل هایی که خود را هوادار آقای خاتمی می داند، به مرتبطین سازمانی خود گفته است که اگر خاتمی بیاید به خاطر مردم آمده و اگر نیاید به خاطر خودش نیامده است. همچنین گروهی دیگر خاتمی را متهم به ترسو بودن یا نداشتن اراده مبارزه سیاسی کرده اند.
شاید این انتظار زیادی باشد که در رقابت و مبارزه سیاسی انتظار داشته باشیم که یک سازمان یا جریان سیاسی، عمل کردن به اخلاق را مهم تر از حفظ تشکل سازمانی خود بداند اما تنها این جنبه از رفتار کسانی که می خواهند به هر شکلی خاتمی را وادار به ثبت نام کنند نیست که مورد انتقاد است. مساله مهم تر این است که به نظر می رسد بخشی از جناح های اصلاح طلب که سابقا شریک در قدرت بوده اند هنوز معنای دموکراتیک پذیرش شرکت در انتخابات را نپذیرفته اند. این گروه از اصلاح طلبان هنوز شرکت کردن در انتخابات را مثل طرفداران باور مستبدانه از ولایت فقیه بر اساس معیار بر حق بودن یا به تکلیف عمل کردن می فهمند.
انتخابات تنها یکی از راه های سیاست ورزی است، نه تنها راه آن. اما شاید هیچ راه سیاست ورزیدن در دنیای مدرن به اندازه انتخابات از نگاه ما به سیاست مدرن و شاید به همان میزان حقوق بشر وابسته نباشد. اگرچه در تحلیل نهایی به دست آوردن اکثریت، معیار تعیین برنده در انتخابات است، معیار مبنایی برای شکل گرفتن مفهوم دموکراتیک و نوین انتخابات، احترام نهادن به حق انتخاب و حق رای دادن است. تاریخ شکل گیری انتخابات صرف نظر از تاریخ اشکال برگزاری و قوانین ناظر بر انتخابات، تاریخ تلاش انسان ها برای رسیدن به حق رای است؛ و حق رای به معنای پذیرش برابری فی نفسه آرا در انتخابات. به تعبیر دیگر پذیرش رسم انتخابات به معنای آن است که از دید دموکراتیک، انتخابات فقط روشی است برای تعیین فرد یا نظری که می تواند اتفاق نظر عمومی برای حاکم شدن یا اجرا شدن را به دست آورد و نه الزاما نظر درست یا انتخاب اصلح.
این دیدگاه، حاصل درک عمومی و ساده شده مفهوم پایه ای است که فیلسوفان و اندیشمندان پایه گذار دموکراسی انتخاباتی و آزادی سیاسی از آن سخن گفته اند. بر اساس این دیدگاه هیچ مرجع مستقلی مانند حق طبیعی یا هر نظام عقیدتی دیگر نیست که حق را تعیین می کند. هر فردی می تواند نظر خود را داشته باشد و نمی توان رای هیچ فردی را پیشاپیش به دلیل انتصاب به یک مرجع پیشینیِ تعیین حق یا باطل، درست یا نادرست خواند. اگر این دیدگاه را نپذیریم، به شکلی از انتخابات نزدیک می شویم که سال هاست در نظام هایی مانند نظام مطلقه ولایت فقیه اِعمال می شود. بر اساس این دیدگاه شرکت کنندگان در یک انتخابات باید به نحوی عمل کنند که با تعبیری از حق، که یک مرجع بالاتر تعیین کرده، منطبق باشد. بر همین اساس در این نظام ها رای دادن در انتخابات عمل کردن به یک تکلیف خاص یا به تعبیری دیگر انتخاب اصلح است.
از منظری دیگر، هر فرد یا جناحی می تواند از کسی بخواهد که در انتخابات کاندیدا شود اما اگر فردی این درخواست را نپذیرفت، نمی توان او را متهم به خودخواهی یا ترس کرد تا از این راه او را ناچار به حضور کنیم. به گمان من این اقدام، نوعی دیگر از همان رفتاری است که میرحسین موسوی در مقابله با محمود احمدی نژاد و سیاست حامیان او، از آن به عنوان رفتار غیر اخلاقی یا بی ادبانه یاد و به آنان یادآوری کرد که “ادب مرد به زدولت اوست”. حالا هم در برابر سیاستی که با متهم کردن دیگران به ترس و زبونی و سست عنصری خواهان پیش بردن رفتار های هیجانی و گرفتن فرصت اندیشیدن بی ترس از عقاب و محدود کردن حق انتخاب انسان هاست، باید تکرار کرد که ادب مرد به ز سیاست اوست.