روزگار غریب ما

حنیف مزروعی
حنیف مزروعی
  1. روزگار غریبی است، روزگاری که نسبت به آینده ات کمترین اطمینان را داری و هر روز که می گذرد نسبت به گذشته حسرت بیشتری می خوری. روزگاری فرا رسیده که با کمترین امنیت باید روزت را شب کنی …  در حالی که هیچگاه دغدغه ای جز سربلندی کشورت نداشته ای و بر همین باور فکری، هرگاه و هرجا قدمی و قلمی از دستان کوچکت بر می آمده سعی کرده ای در چارچوب قوانین و چارچوب های موجود آن را اجرا کرده و به عنوان سربازی در خدمت تعالی کشور باشی.

 

  1. فکر می کرده و می کنی که دمکراسی بهترین و موثرترین راه برای اداره کشور است و همگام با جماعت همیشه در انتخابات ها نقشی برعهده گرفته ای. در انتخابات اخیر هم از سر دغدغه آینده بهتر و فردای روشن کشور و برای ساختن کشوری آباد برای فرزندان آینده این مرز و بوم وارد کارزار انتخابات شده ای. هیچگاه فکر تغییر و تعرض به نظام سیاسی را نداشته ای و تنها عمل در چارچوب قواعد جاری کشور و یافتن راهی برای تنفس بیشتر و تغییر الگوهای رفتاری حاکمان مد نظرت بوده.  در این چارچوب نیز، قانون مانند سد محکمی بوده که هرگاه خود را در مقابل آن یافته ای سر تعظیم فرو آورده ای. هرکس در این مجال به فراخور احوال و توانش باری را در بردوش کشیده تا چراغ مردمسالاری و جمهوری را روشن نگه دارد و همه، فکر تلاش شان بالا بردن سطح مشارکت مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوری بوده تا جمهوریت نظام عینیت بیشتری به خود بگیرد. اما…

 

  1. از عجایب غریب روزگار ماست که تا 22 خرداد سعی در خدمت به کشور و نظام و انقلاب و جمهوریت آن داشته ای، اما به آنی و به فاصله شبانه روزی خائن به تمام آن آرمانها شمرده می شوی و بایستی گوشه یا پستویی را پیدا کنی تا از دستان توطئه دور بمانی و نفسی تازه کنی. آن موقع است که تازه متوجه خواهی شد که دیگر به تو و امثال تو و دوستان تو و همراهانت نیازی ندارند و شبانگاهان با یورش به درب خانه خودت و خانواده ات و دوستان و یاران دیگر تو را خیانتکاری می دانند که بایستی سریعا به گوشه محبس منتقل شوی و این دستمزد کاری است که کرده ای. روزگار غریبی است ….

تویی که تا دیروز در پی آرمانهای کشور و ساختن و آباد کردنش بوده و وفادار به تمام اصول نوشته و نانوشته، سعی می کردی کمترین خطا و تخطی را از قانون های مرئی و نامرئی نداشته باشی، امروز در جایگاه خرابکار و آشوبگر و خیانتکار قرار گرفته ای. ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود؛ تو حتی اجازه دفاع از خود را نیز نداری و بایستی خفقان گرفته و تنها گوینده افکار آنانی باشی که شاید دیر یا زود دستشان به تو و دوستانت خواهد رسید و به تو خواهند گفت که تو چطور فکر می کردی و چه فکرهای خرابکارانه ای در ذهنت داشته ای و …

 

  1. روز گار غریبی است، تا دیروز در کنار برادران و خواهرانت به فکر ساختن ایرانی بهتر بودی و امروز هرکدام از آن برداران و پدران و خواهران و مادران یا در گوشه های محبس ها افتاده اند یا در گوشه های این مرز پرگهر در خفا هستند تا از دستهای توطئه گر در امان باشند.

آری، روزگار غریبی است برادر …