سیاست حقیقت و عدالت

جعفر بهکیش
جعفر بهکیش

من در این نوشته کوتاه به مواضع آقای تاجیک در مورد رویاروئی با جنایتهای جمهوری اسلامی می پردازم؛ مواضعی که در مقاله ای با عنوان “کین توزی به اسم دادخواهی” عنوان شده اند. هر چند من شیوه برخورد آقای تاجیک به خانم صدر را نپسندیدم، اتهام زدن به عوض استدلال، میتواند راه را بر یک بحث جدی و سازنده مسدود نماید. علاوه بر آن خوشبختانه بسیاری از تبعیدیانی که در سالهای اخیر به خارج از کشور آمده اند (به ویژه روزنامه نگاران و فعالین مدنی و سیاسی شناخته شده)، به میمنت توجه کشورهای میزبان به شرایط ایران، توانسته اند شغلهائی را در رابطه با حرفه خود بیابند. نمی توان در این میان استاندارد دوگانه داشت. این روش زیبنده آقای تاجیک نیست.

از همین رو ترجیح می دهم که تنها به آن قسمتی از مقاله ایشان بپردازم که مستقیما در مورد رویکرد بستگان اعدام شدگان به مسئله حقیقت و عدالت (دادخواهی) مربوط است. ایشان مینویسند:

البته نکته ای تأمل برانگیز در این مسیر وجود دارد و آن خواست و مطالبه خانواده های قربانیان است. پروسه “دادخواهی” خواست و مطالبه سی ساله خانواده های قربانیان را تشکیل می دهد؛ چه آنانی که در زندان های جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند و چه آنانی که در کوچه و خیابان توسط گروه های مسلح مخالف ترور شدند. البته در شرایط سطح صفر، مسئولیت خشونت ها با دولت است. اما راه کوشندگان حقوق بشر به این آسانی نیست. آنان برای جلوگیری از روند “انتقام‌جویی‌های قبیله‌ای که نسل اندر نسل می‌چرخند و فاجعه‌ها به بار می‌آورند”(۴)، باید جامعه را “تمرین بخشش و گذشت از خطاها” دهند، “بدون آنکه خطاها را فراموش کنند”. وگرنه باید به این سؤال پاسخ دهند که “آیا چارۀ کار دامن زدن به کینه‌توزی‌ها و انتقام‌جویی‌های قبیله‌ای و نسل‌کشی است یا بخشیدن خطاکاران در جهت ایجاد امنیت برای نسل‌های بعدی؟”

1- دادخواهی از جنبه ای، جایگزین کردن روایت رسمی (و در مورد ایران روایتهای نیمه رسمی) با روایتی است که جنایت را تقبیح کرده و چهره ای انسانی از قربانیان ارائه دهد و به کار ساختن اینده ای انسانی بیاید. در ایران تلاشی نابرابر میان این روایتهای مختلف وجود داشته است. روایت رسمی، اعدام شدگان و قربانیان را خائن، وطن فروش، جاسوس، بی دین و منافق می داند و طبیعی است که کشتن آنان به نفع منافع ملی است. این روایت خشونت را توجیه می کند و هربار که مشکلی سیاسی پیش بیاید، آنرا به رخ مخالفان خود می کشد و آنان را به جنایتهای مشابه تهدید می کند.

روایت نیمه رسمی، روایتی است که آقای تاجیک و بخشی از اصلاح طلبان دولتی که ظاهرا خواستار اصلاحات سیاسی هستند، مدافع ان هستند: همه جنایتکار هستند. همه در جنایت دست داشته اند و لازم است یک توبه ملی انجام دهیم. با استعانت از هانا آرنت می پرسم: اگر همه جنایتکار هستند، پس دیگر چه کسی مسئول است؟ این روایت، هر چند در ظاهر رواداری و تساهل را تداعی می کند، اما در عمل به توجیه جنایت و مصونیت از پاسخگوئی و مجازات منجر می شود.

در کنار این دو روایت، روایت بخشی از قربانیان و بستگان انان، و بخشی از فعالین سیاسی و مدنی قرار دارد؛ روایتی که جنایت را تقبیح می کند و در جهت بازگرداندن کرامت انسانی به قربانیان است. روایتی که در مصاحبه ها، نوشته ها، سخنرانی های بستگان اعدام شدگان و بخشی از فعالین سیاسی و مدنی طرح شده است. به عنوان نمونه پیام خانم فروغ تاجبخش (مادر لطفی) به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کشتار تابستان 67 را جهت اطلاع آقای تاجیک می آورم:

 

خاوران، دشت عاشقان سلام؛

درود و هزاران درود به تو و خاک تو و همه آنهایی که در زیر خاک تو به ناحق خفته اند.

تو عزیزان ما را در بر گرفتی و ۲۵ سال جسد آنها را حفظ کردی، در محلی که نه نامی و نه نشانی و نه سنگی است و از خار و خاشاک پوشیده بود و هست.

اما روزی رسد که آنجا را به گلستانی تبدیل کنیم و خواهد شد.

در بیست و پنجمین سالگرد شهدای سال ۱۳۶۷ به تمامی جان باختگان راه آزادی و فرزند خودم انوشیروان لطفی درود می فرستم.

آری، ۲۵ سال از آن تاریخ می گذرد، چه زود گذشت، اما و اما بر دل ما خانواده ها چه گذشت که خود دانیم و بس.

باشد، همه چیز را تحمل کردیم و می کنیم، ولی به امید روز آزادی و آینده ای بهتر برای مردم این مرز و بوم زنده ایم.

یادشان زمزمه نیمه شب مستان باد

تا نگویند که از یاد فراموشانند

این پیام به شکلی موجز و گویا این روایت را بازگو می کند: چهره انسانی قربانیان را برجسته می کند، بر رنج بستگان اعدام شدگان انگشت می گذارد و تصویری از اینده ای را که آرزو دارند، ارائه می دهد. گورستان خاوران به عنوان سمبل جنایت سازمانیافته، برجسته می شود و متذکر می شود که در یک ایران آزاد، این گورستان دیگر ویرانه نخواهد بود.

۲- آقای تاجیک جنایتهای دولتی و غیر دولتی را هم سنگ می کنند. علاوه بر ان وضعیت بستگان قربانیان جنایتهای دولتی و غیر دولتی را یکسان نشان می دهند.

در این نکته تردیدی نیست که هیچ کسی از جمله نیروهای اپوزیسیون حق ندارد، جان انسان دیگری را بگیرد (من در نوشته های مختلفی به این مسئله پرداخته ام). این به وضوح قتل است و مرتکبان آن لازم است در یک محکمه متناسب با معیارهای شناخته شده محاکمه و مجازات شوند. اما هم پایه کردن وضعیت بستگان اعدام شدگان با بستگان قربانیان ترورهای نیروهای اپوزیسیون، به توسعه دمکراسی و حقوق بشر کمکی نمی کند. برای توسعه حقوق بشر لازم است که تبعیض ها و بیعدالتی برجسته شوند. آقای تاجیک به این مسئله مهم بی توجه هستند.

در سی و چند سال گذشته بستگان اعدام شدگان و کشته شدگان به شکل سیستماتیک خاموش شده اند. اجازه اعتراض به انان داده نمی شود. حتی برگزاری مراسم معمولی نیز از آنان دریغ می شود. حضور بر گور اعدام شدگان و کشته شدگان مستحق مجازات است. از جمله بستگان اعدام شدگانی که در خاوران دفن هستند، سالهاست با انواع فشارهای سازمانیافته دست و پنجه نرم می کنند. در حالی که بستگان قربانیان ترور تکریم شده اند، گاه از امتیازات دولتی استفاده کرده اند، تریبون داشته اند.

اجازه بدهید یک داستان را برایتان نقل کنم. فرزند یکی از دوستانم که همسرش در اعدامهای ۶۷ اعدام شده است، زمانی که معلم و یا ناظم از بچه ها می خواهد که کسانی که فرزند شهید هستند دست خود را بالا کنند تا مورد تکریم هم کلاسی های خود قرار گیرند، دست خود را بالا می کند. مسئولین مدرسه، دوستم را به مدرسه فرا می خوانند. می گویند: چرا نگفتیدهمسرتان شهید شده است؟ دوستم نمی تواند به آنان بگوید که همسرش اعدام شده است. پس می گوید که پسرش چون دلش می خواسته که مورد تشویق و احترام واقع شود، این دروغ را گفته است. وقتی به خانه باز می گردند، کودک از مادرش می پرسد که مگر تو نمی گوئی که پدرم شهید شده است. پس چرا من نباید این را در مدرسه بگویم؟ مادرش در پاسخ می گوید که پدرت با این شهدا فرق داشته است. کودک ما دیگر از پدرش سخنی نمی گوید.

من می فهمم که فرزند یک قربانی ترور هم از فقدان پدر و یا مادری که بیرحمانه به قتل رسیده است، عمیقا صدمه دیده است. اما می دانیم که زخم بستگان اعدام شدگان، زخم بازی است و درد و رنج بستگان اعدام شدگان بیرحمانه نادیده گرفته شده است (حتی از طرف بخش مهمی از فعالین حقوق بشر). گاه تساهل و مدارا تا چه میزان به ابتذال کشیده می شود.

۳- برایم روشن نیست که چرا آقای تاجیک گمان می کنند که خواسته های بستگان اعدام شدگان برای حقیقت و عدالت به تداوم خشونت منتهی می شود؟ ایشان همان روشی که مورد نقد قرار می دهند را برای توجیه ضرورت بخشش و نقد درخواستهای بستگان قربانیان انتخاب می کنند. مخالفان خود را به تدارک “شر مطلق” متهم می کنند: مدافعان حقیقت و عدالت را مدافع “نسل کشی” معرفی می کنند. در دنیای مدرن کدام جنایت بالاتر از نسل کشی است؟

و بدین ترتیب، به سادگی چرخش یک قلم، درخواستها بستگان اعدام شدگان برای حقیقت و عدالت محکوم می شوند. به همین سادگی درخواست بخشش تنها رویکردی معرفی می شود که با مدنیت، حقوق بشر و انسانیت منطبق است. آقای تاجیک حتی به خود زحمت نمی دهند که ذکر کنند که فعالین حقوق بشر سالها تلاش کردند که مکانیزمی را به وجود آورند “که جنایتهائی که وجدان بشریت را ازرده کرده است، بدون مجازات باقی نماند” (از مقدمه اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی).

ایشان برای ادعای خود مبنی بر اینکه درخواست حقیقت و عدالت به جنایت منجر می شود مثالی نمی آورند. اما تاریخ معاصر ما مثالهای بسیاری از تلاشهای بستگان اعدام شدگان و کشته شدگان برای ما به میراث گذاشته است. از تلاشهای خانواده های اعدام شدگان دهه شصت، از تلاشهای بستگان قربانیان قتلهای سیاسی پائیز ۷۷، از کشته شدگان اعتراضات پس از خرداد ۸۸. در تمام این مثالها، بسیاری از این خانواده ها در ضمن اینکه خواستار حقیقت و عدالت بودند، با مجازاتهای غیر انسانی مخالفت کرده اند. به آنچه خانواده های قتلهای سیاسی ۷۷ در برابر صدور حکم اعدام متهمان گفته اند نگاه کنید.

اما احتمالا چون آقای تاجیک به درخواستهای بستگان اعدام شدگان دهه شصت حساسیت دارند، یک نمونه از دادخواستهای این گروه را برای اطلاع ایشان می آورم.

در پنجم دیماه سال ۶۷، حدود یک ماه پس از اینکه بستگان اعدام شدگان تابستان ۶۷ خبر این کشتار را دریافت کرده اند، در مقابل کاخ دادگستری جمع شده بودند که دادنامه خود را تسلیم دادگستری کنند. آنان در دادنامه خود به آقای حبیبی، وزیر وقت دادگستری نوشته بودند:

ما خانواده های قربانیان فاجعه اخیر و خانواده های زندانیان سیاسی خواستار اقدام فوری، جدی و مسئولانه شما هستیم. و خواستهای زیر را با شما در میان میگذاریم.

۱- تاریخ محاکمه، مدتی که محکمه مشغول بررسی پرونده هر یک از قربانیان بوده، دلیل محاکمه دوباره، و محل محاکمه برای تک تک قربانیان اعلام دارید.

۲- محل دفن و تاریخ اعدام کلیه قربانیان را به خانواده ها آنان اطلاع دهید.

۳- وصیت نامه های قربانیان را به خانواده های آنان مسترد کنید.

۴- تعداد و اسامی اعدام شدگان را اعلام نمائید.

۵- به دلیل اینکه این اقدام ناقص صریح اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است، ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم می کنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.

۶- ما خواهان موافقت جمهوری اسلامی، با بازدید یک هیات بین المللی برای بررسی وضعیت زندانهای کشور و اجازه مذاکره این هیات با زندانیان سیاسی و خانواده های قربانیان فاجعه اخیر هستیم.

آقای تاجیک، در موضوع رویاروئی با جنایتهای دولتی، از آقای دکتر پیمان و نهضت آزادی و افراد دیگر مثال می آورند، اما از اینکه به این دادخواست و دادخواستهای مشابه که میتوانند نمونه هائی از آنرا در سایت بیداران بیابند، اشاره ای نمی کنند. ایشان به تعداد زیادی مقاله و کتاب که از طرف قربانیان جان به در برده و بستگان اعدام شدگان نوشته شده است، اشاره ای نمی کنند. احتمالا به این دلیل ساده که، برخلاف گفته آقای تاجیک، تلاشهای بستگان اعدام شدگان و فعالین سیاسی و مدنی نه تنها نسل کشی را تبلیغ نمی کند، بلکه خواستار برقراری استانداردهای شناخته شده ملی (ایران امضا کننده اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعدادی از مهمترین کنوانسیونهای مربوطه است) و بین المللی حقوق بشر هستند. آنان خواستار خروج از چرخه خشونتی هستند که خسارتهای جبران ناپذیری به ایران وارد کرده است.

اما آقای تاجیک به این مسائل کاری ندارند، ایشان قصد آنرا دارند که تلاش بستگان اعدام شدگان برای حقیقت و عدالت را به “ کینه‌توزی‌ها و انتقام‌جویی‌های قبیله‌ای و نسل‌کشی” تقلیل دهند. چون احتمالا این درخواستها، با حقوق بشری که آقای تاجیک به آن اعتقاد دارند و سیاست های آقای تاجیک هماهنگ نیست. پس باید وجود چنین رویکردی انکار شود.