این نوشته تلاش می کند تا دو نگاه به تفاهم نامه لوزان را، جدا از مواضع سیاسی به حکومت، مورد بررسی روشی با نگاه راهبردی معطوف به نتیجه قرار دهد.
۱- کی برد و کی باخت؟ جمعی بر آن هستند که تفاهم هستهای ایران با غرب را از این زاویه ببینند.
۲- برخی آن را عبور از مخمصهای تصور میکنند که مردم ایران را راحت و منطقه را هم تا حدی از جنگ و ویرانی دور میکند.
این دو نگاه را نمیتوان نادیده گرفت؛ هر کدام هم برای خود دلایلی دارند که قابل توجه است.
- نگاه اول به اصولی توجه دارد که با توجه به همان اصول، تفاهم لوزان را سراسر باخت میداند و آن را با دید بررسی مفاد تفاهم مورد ارزیابی قرار میدهد و این نگاه را مطرح میکند که ایران در این رابطه چه به دست آورده و چه چیز را واگذار کرده است. در این نقادی، هم مخالفان تند رو حکومت و هم راست افراطی با دلایل گوناگون، با نیت درست یا نادرست اما با استناد به متن تفاهم ازامتیازات داده شده از دولت ایران انتقاد میکنند که در برابر آن امتیاز چیزی به دست نیاورده و حتی به سالهای قبل از بحران هستهای با غرب هم بر نگشته؛ بحرانی که حداقل بین ۶۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار به کشور زیان وارد کرده است نمیتواند با این نتیجه پیروزی قلمداد شودو در نتیجه نمیشود شکست را پیروزی به حساب آورد. این دیدگاه که طرفداران دشمن و متضاد با هم دارد، به متن تفاهم با دقت نگاه میکند، به کلمات میپردازد و اصرار دارد که نشان دهد نباید از این تفاهم نامه استقبال کرد.
صاحبان این دیدگاه بر افشای آن اصرار دارند و در عین حال شادی مردم و رضایت آنان را هم نوعی اشتباه یا عوامفریبی از سوی حکومت میدانند.
نگاه دوم هم که در میان مخالفان و موافقان و منتقدان حکومت طرفدار دارد، تفاهم لوزان را با نگاه عملی و عینیتر در نظر میگیرد. اوباما در سخنان خود به مناسبت تفاهم لوزان تصریح کرد: الف ـ- یا باید مراکز هستهای ایران را بمباران میکردیم ب ـ- یا مذاکره و یا ـ تحریمها را ادامه میدادیم که باز به جنگ کشیده میشد.
اوباما با این تحلیل راه مذاکره را تائید کرد؛ این سخنان مهم بودند. موضوع هستهای ایران مخمصهای شده و گردابی بزرگ به وجود آورده که حتی جریانهای دشمن با هم از این گرداب سود میبرند؛ جریانهایی که در یک انتهای آن راست افراطی ایران است و انتهای دیگرش دولت دست راستی اسرائیل و افراطیها در غرب؛ دو سوی انتهایی با هم نیز دشمن هستند.
جنگ سالاران و تحریم بازان برنده این بازی گردابی هستند؛ حال آنکه در چنین مواقعی مردم بازنده و فقیران بازندهتر میشوند، جامعه مدنی ذلیلتر و ضیعفتر میگردد و آنان که قدرت مقاومت و مقابله دارند مردم را از صحنه به در میکنند و سکان دار بحران میشوند.
به تصریح تجربههای گذشته کشورهایی مانند عراق و افغانستان، پروسهای که با ایران شروع شده بود به سوی جنگ میرفت؛ کشورهای که وارد مخمصه منشور ۷ سازمان ملل شدهاند به سوی جنگ و دخالت خارجی رفتهاند و عراق و افغانستان نمونه این تجربه تلخ هستند؛ تجربهای که برای مردم ما زنده و ملموس است.
از این رو مخالفت با تحریم و جنگ ودر خواست فضای باز خواسته مردمی بود که به روحانی رای دادند.
نیروهای سیاسی که در انتخابات ۱۳۹۲ به روحانی رای دادند، می دانستند که مخمصه گردابی ـ بحران هسته ای ـ جامعه را گروگان گرفته است در نتیجه هر توافقی که کشور را از تحریم و جنگ و منطقه را از تنش زائی نجات دهد به نفع بقای ایران و ایجاد فضای باز در جامعه است.
اما نکته مهم این است که 34 سال تنش با غرب از سوی حکومت ایران و غرب با حکومت ایران، فضای سختی را باعث شده وآنچه در عمل گم شده حقیقت جامعه ایران است.
بسیاری از موافقان تفاهم لوزان معتقدند از آن جائی که بازیگر اصلی قدرت در ایران نیستند اما منافع مردم و منافع ملی را در نظر دارند، باید مخمصه هسته ای ایران حل شود چرا که این مخمصه گردابی برای مردم پیروزی ندارد، و دادن امتیازی که به حل مشکل کمک کند می تواند راه حل مناسبی باشد تا مسائل سیاسی در ایران به راه درست هدایت شود.شاید این مثال بتواند وضع ما را با مسئله هسته ای توضیح دهد که یک طرف یعنی حکومت ایران با چاقو در دست، با کسانی مواجه شده بود که مسلسل در دست داشتند؛ در فاصله معینی با هم قرار داشتند. چاقو برای مانور دادن بود اما مسلسل توان شلیک داشت در چنین شرایطی باید با چاقو تهدید نکرد تا مسلسل هم کنار گذاشته شود.
حال اگر امتیازی به غرب داده شده می تواند در برابر مقابله با جنگ و تحریم توجیه شود.
در حکومت هم بورو کرات ها و طرفداران فضای باز به این راه حل باور دارند چرا که هم باور و هم منافع آنان اقتضا می کند که به مخمصه هسته ای پایان داده شود.
با توجه به این ویژگی ها ـ رفع تحریم و دور شدن خطر جنگ ـ دیدگاه مدنی و دموکراسی خواه هم به مواد قرار داد توجه ثانوی دارد.گرایش بوروکرات حکومت هم قصد فرار از این مخمصه را دارد منتها با محدودیت هایش توافقی را می خواهد که عملی هم باشد یعنی رهبری نظام هم با آن همراه شود.
اما سوال این است که اگر با توجه به توان و موقعیت دموکراسی خواهان در ایران که نیروی تعیین کننده نیستند اگر جنگ و تحریم نخواهیم در حال حاضر باید به کدام از این دو برخورد توجه کنیم و از آن حمایت نماییم؟
نکته راهبردی در همین جاست.تفاهم نامه لوزان که هنوز لغزان است،باید به توافق منجر شود و دو طرف آن را اجرا کنند.