ریش باد آن دل که با زخم تو جوید مرهمی
موج تخریب فرهنگی بی امان به ساحل فرهنگ و اندیشه می تازد و پیش می آید، این موج غران و بیرحم درصدد است تا هر آنچه را که معنای ریشه و اصالت می دهد، از جای برکند . اینگونه است که هفته ی میراث فرهنگی این بار در حالی آغاز می شود که در شیراز تخریب بافت تاریخی، تراژدی فرهنگی دیگری را در این مرز پر گوهر خلق می کند.
شعله های آتش زوال فرهنگی که جرقه های آن با یورش به تندیس خیام و فردوسی و صدمه زدن به تخت جمشید، در روزهای نخستین انقلاب، زده شد اکنون آنقدر ملتهب شده است که هر روز شاهد هجمه ای جدید به هویت فرهنگی هستیم. نابودی بلندای سینه پلکان مقدس پاسارگاد، تهدید معبد زیگورات به فنا، به لرزه در آمدن پیکر برج شبلی دماوند، خرد شدن ستونهای مسجد میدان نقش جهان در هزار دستان سرای اصفهان، دفن دشت باستانی مغان در زیر زباله ها و ضایعات صنعتی، همگی مشت هایی نمونه خروار از سیاست حاکمیت در قبال فرهنگ و ملیت ایرانی هستند. سهل انگاری تعمد وار سازمان میراث فرهنگی در زمینه ی آسیبهای محیطی و طبیعی وارد شده به بناهای تاریخی نیز قدم دیگری در جهت از هم گسیختگی و پراکندگی شاخه های درخت تناور فرهنگی است، درختی که برخاسته از اندیشه هایی پویاست و تیشه ی تهدید حکومت همواره در تقابل با ریشه ی آن بوده است.
باری، کلنگ تخریب فرهنگ همچنان بر کمر هویت تاریخی این خاک فرود می آید و او با بغضی فرو خورده، خاموش، تن به زیر این ضربه ها می سپارد. پیکر فرهنگ و نشانه تمدن این سرزمین با نوک آهنین این کلنگ آشنا می شود، خنجر تباهی بر سینه ی اندیشه فرود می آید ولی در این میان دستهای پینه بسته از عشق در تلاشند تا جواهر رخشنده تاریخ و فرهنگ این خاک را تراش دهند. چرا که می دانند این فرهنگ به یادماندنش کافی نیست بلکه ، ثروت و یادگاری است که باید با تمامی وجود با آن زیست تا بتوان به قدرت همین اصالت و هویت بر همه ی افکار جمود یافته چیره شد و عظمت فرهنگ غنی این سرزمین را در دل تاریخ جاودانه کرد.
با دستان مهربان ما
حقیقتی است
خود اگر خویشتن را دریابیم
هم از آنگونه که می خواهیم
خانه ای خواهیم کرد
میهنی و آیینی
بی دیوار و مرز و تعصب.