از سال 1381 بر نقد ملی – مذهبیها تأکید داشته و دارم. مجموعه نوشتهها در چهار سال اخیر بعد از آزادی از آخرین دوره زندان بر محور کامیابی و خوشنامی، نقد تاریخ صد سال گذشته و جریانات آزادیخواه را در بر میگیرد که ملی – مذهبیها را در زمرمه این جریانات میدانم.
مسأله مهم در سخنرانیهای انتخابات ریاست جمهوری، موضع کاندیداها در مورد ملی – مذهبیها و نهضت آزادی است که پاسخ کاندیداها اعم از میرحسین و کروبی با تشویق جمعیت مواجه میشود. بیگمان این حدیث خوشنامی است، اما داستان کامیابی چه میشود؟
ملی – مذهبیها قافلهای از نامهایی را تشکیل میدهند که بسیاریشان مبارزه و کار فکری را خیلی زودتر از فعالان سیاسی – فکری حاکمیت اعم از اصلاحطلب و غیر اصلاحطلب شروع کردند، اما هنوز نمیتوانند آزادانه فعالیت فکری – سیاسی کنند. به عبارتی نازک آرای تن ساقه گُلی را که به جان پروردند و نیز به اشک آب دادند، در دست دیگران میبینند، دیگرانی که با مدیریت خود جامعه را کامیاب نکردند. حال برخی از این دیگران هر از گاهی از سر صداقت یا مصلحت در گوشهای از مراسمی، نامی محتاطانه از پیشکسوتان ملی - مذهبی میبرند. اگر قسمت قدرتمند این دیگران در حاکمیت همچنان بر طبل فشار و تنگ کردن فضای زیست بر ملی – مذهبیها میکوبند، برای نگارنده که در زمره این ملی – مذهبیها و روشنفکران مذهبی قرار میگیرم این تعابیر صادقانه یا مصلحت گرایانه آزار دهنده است.
اما چرا آزار دهنده است؟ این نوع تعریف و حمایت یک وجه دیگر را نیز اثبات میکند، وجه عدم کامیابی این نیروها را که کامیابیشان میتوانست به کامیابی ایران منجر شود. چرا که مصدقی بودن، مسلمان بودن به عبارتی ملی – مذهبی بودن در جامعیت و کلیت خود را منعکس میکند. به عبارتی یا ایرانی یا مسلمان ایرانی، اگر کسی چنین نگاهی دارد پس باید دولت قانونمند برپا کند و حق شهروندی را محترم شمارد.
در این موردچند مثال میزنم. زمانی که بازرگان رئیس دانشکده فنی بود و حسین جودت از اعضای مؤثر حزب توده دستگیر شد، بازرگانِ ضد کمونیست با استخدام همسر وی در دانشکده مشکل مالی خانواده آقای جودت را حل کرد. اما همین حسین جودت در سال 1367 با وجود توبه کردن و کهولت سن اعدام شد. مثال دیگر میزنم، همین بازرگان از مقام علمی استادی تجلیل کرد که بهایی بود ولی امروزه بر سر بهاییان در ایران، جدا از درستی یا نادرستی عقایدشان، چه میرود.
طالقانی و احمدزاده حقطلبان کمونیست را مشمول آمرزش خداوند میدانند و آنان را شهید میدانند و در دهههای پیش حمایت راهبردی از مارکسیستها به معنی حمایت از آزادی بود. محمد بستهنگار داماد طالقانی از حقوق شهروندی همه ایرانیان دفاع میکند. و دفاع از حقوق سکولارها در این فضای بستهی دینی، نمایانگر دموکرات بودن یک نیروی مذهبی است که بهنظریه خودی و غیر خودی باور ندارد.
حال دقت کنید کدام یک از متفکران و رهبران اصلاحطلب حاکمیت چنین سابقهای در کارنامه خود دارد. بهگمان نگارنده چنین سابقهای ندارند چون معیار این نیروها و جریانات هنوز بر محور خودی و غیر خودی یا منافع درون حکومتی بودن است. با این وصف حال اگر این افراد با صداقت یا مصلحت از ملی – مذهبیها نامی ببرند آیا باید خشنود بود یا باید افسوس خورد. بیگمان وقتی جریانی دارای اقبالی مردمی است، اما فاقد قدرت لازم برای فعالیت منظم و قانونی خویش است، باید افسوس خورد.
ملی – مذهبیها بهعنوان یک جریان باید علت عدم کامیابی خود را توضیح دهند. یعنی چرا با حفظ خوشنامی که به معنی وفاداری به آزادی و عدالت است، نتوانستهاند کامیابی خود و مردم را محقق سازند و به عبارتی عدم کامیابی ملی – مذهبیها، مسأله همه مردم ایران میشود. از همین روست که این خوشنامی و تأیید آن بهوسیله کاندیداها، نبایستی دلشاد کننده باشد بلکه هشدار دهنده است. هشدار به اینکه چرا بایستی خوشنامان در این سرزمین کامیاب نباشند.
بیگمان این برای یک ملت شیرین و گوارا نیست که بگویند، آن وقت بازرگان چیزهایی می گفت ولی ما نفهمیدیم، شریعتی در نقد روحانیت فراوان گفت ولی ما تشخیص ندادیم، سحابی در نقد احمدینژاد در دوره نهم گفت هاشمی را برگزینید، ما درک نکردیم. میتوان از این قبیل سخنان همچنان نوشت و ورقها سیاه کرد که تکرار این گفتنها آزار دهنده است.
میتوان پرسید که چرا بعد از گفتن، ما نتوانستیم آن را عملی کنیم. در حالیکه امکانات اولیه آن را داشتیم اما نتوانستیم آن را اجرایی کنیم. بیگمان پرداختن به چگونگی انجام ایدهها ما را به کامیابی نزدیک میکند. دیوار میان خوشنامی و کامیابی چندان قطور نیست. ذهنی و آرمانی و انتزاعی بودن، آن را قطور میکند.
با اعتماد بهنفس بودن و تلاش کردن، در سپهر آرمان ولی روی زمین حرکت کردن، به ما امکان آن را میدهد که بتوانیم از کلبه خوشنامی به خانه کامیابی وارد شویم و دور باطل خوشنامی - ناکامی را پایان دهیم.