روح سلطانی ز زندانی بجست

پیمان ملاذ
پیمان ملاذ

دکتر حسین ضیائی استاد فلسفه و رئیس دپارتمان معتبر ایرانشناسی دانشگاه یو سی ال ای درگذشت. خبر مثل همیشه کوتاه بود و باز هم مثل همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق افتاد. حسین ضیائی را می توان از آن دسته انسانها دانست که در ادبیات غرب  “انسان رنسانس” نامیده می شوند. انسانهائی که نه تنها در چندین حیطه از علوم و دانش و توانائی های انسانی تخصص دارند، بلکه در بعضی جز سرامدان آن حیطه محسوب می شوند. ادبیات، نسخه شناسی و ترجمه و تصیح نسخ، فلسفه اسلامی و احاطه کم نظیر بر فلسفه اشراق،ریاضیات و فلسفه ریاضی، فلسفه سیاسی و..  از سوی دیگر نقاش بود و گه گاه شعر هم می سرود. با موسیقی دستگاهی ایران به خوبی آشنا بود وتحولات سیاسی و سیر جریان اندیشه در ایران را دنبال می کرد.

دکتر ضیائی از برجسته ترین پژوهشگران فلسفه اشراق به شمار می آمد. در سهروردی پژوهی برتالیفات مشائی او متمرکز بود و  وجه تمایز سهروردی را سیستم منطقی  ومنظم فلسفه سهروردی می دانست.او معتقد بود مباحث در فلسفه اشراق بخصوص در زمینه شناخت اگر ساختمان یافته و با زبانی فنی بیان شود حتما مورد توجه فلسفه جدید غربی خواهند گرفت. او معتقد بود برای گفتگوی شرق و غرب بخصوص از بعد فلسفی باید فلسفه اسلامی را با زبان فنی به اهل فلسفه معرفی کرد، آثار اغلب مستشرقین را به علت ناآشنائی آنان با ساختار تحلیلی فلسفه اسلامی در حد توصیفهای کلی و گاه حتی سطحی می دید. دکتر ضیائی سعی آکادمیک و پژوهشی خود را بر معرفی فلسفه اشراق به زبان فنی و ساختاری منطقی و یا به بیان خود “برای بیان نتایج برهانی شده اندیشیدن در ساختارهای منظم و سازگار فلسفی” گذراند. علی رغم تخصص در ریاضیات و دید تحلیلی به فلسفی، دکتر ضیائی گهگاه شعر می سرود. بر ادبیات و شعر کلاسیک و کهن احاطه داشت. فردوسی و حافظ و نیما و فروغ را می ستود.  معتقد بود: “گذار از نفس محدود به نفس و به نفس دانای خلاق، نشان دهنده ی تبدیل انسان به عنوان انسان، به انسان به عنوان شاعر است، کسی که حکمت خلاقه اش ورای درک ساده است.” [1] از نظر او غایت فلسفه شعر بود و شعر و بیان شاعرانه را دارای قدرت القای خاصی می دانست که بیان فلسفی-منطقی به آن دست نمی یابد.

دکتر ضیائی از سال ۱۹۸۸ استاد در دپارتمانهای اسلام شناسی و ایران شناسی در دانشگاه یو سی ال ای بود. علاوه بر تدریس مدام و سمت استادیِ مشاور برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی، مسولیت دپارتمان معتبر ایران شناسی این دانشگاه را نیز بر عهده داشت. دکتر ضیائی لیسانس خود را در ریاضی و فیزیک محض از  دانشگاه ییل و مدارک دکترای خود را در رشته فلسفه اسلامی از دانشگاه هاروارد دریافت کرده بود. علاوه بر یو سی ال ای، دکتر ضیائی مدتی در دانشگاه شریف تهران، هاروارد و چندین داشگاه دیگر تدریس کرده بود.

اغلب مقالات فلسفی نوشته شده توسط دکتر ضیائی به دو زبان انگلیسی و فرانسه است و هنوز به فارسی ترجمه نشده اند. اخیرا به همت علی دهباشی بعضی از مقالات دکتر ضیائی در حال ترجمه  و نشر در مجله وزین بخارا بود. از کتابهای دکتر ضیائی می توان به : فلسفه ریاضیات، اشراق و معرفت در اندیشه سهروردی ، نور در حکمت سهروردی ،  ترجمه ی حکمت الاشراق و پرتونامه سهروردی به انگیسی نام برد. سال گذشته  دکتر ضیائی به عنوان رئیس دوره ای انجن علمی معتبر “جامعه بین المملی تاریخ علوم و فلسفه اسلامی و عربی” انتخاب شده بود. از سال ۱۹۹۸ به همت و نظارت دکتر ضیائی کتبی  تحت عنوان  ”سنت روشنفکری در ایران” چاپ می شد که تا بحال ۱۲ مجلد کتاب از پژوهشگران مختلف در این مجموعه به چاپ رسیده است.

دکتر ضیائی تحقیق وسیعی در  فلسفه سیاسی سهروردی انجام داده بود، معتقد بود سهروردی در صدد بود نظام سیاسی  نظام سیاسی نوینی را براساس نظام اشراقی ارائه کند،  سهروردی مسئله پادشاه- فیلسوف افلاطونی را اخذ می‌کند و به آن جنبه اساطیری ایرانی می‌دهد و آن را در زمینه فلسفه اسلامی رشد می‌دهد و به دنبال نوعی مدینه فاضله بود و سرانجام جانش را نیز در این راه باخت.

 اما با این وجود دکتر ضیائی به جد معتقد بود: “حکومت مطلق، حکومت عدل الهی حکومتی  است صرفا ایده آل، یعنی ذهنی، و مدینه فاضله نیز صرفا آرمانیست، و بیانش در زبان تمثیلی می گنجد،  و در عالم محسوس متحقق نمی شود، ابدا. یعنی فرایافتی است ملکوتی و جبروتی، و به هیچ روی در عالم ملک تحققی ندارد” و در مصاحبه ای بیان کرد به طور خلاصه استفاده ای که امروز از فلسفه سیاسی اسلام می توان کرد چنین است: “رکن اول در نظام مبتنی بر فلسفه سیاسی اسلام و فلسفه سیاسی شیعه، ریاست است. این ریاست باید مبتنی بر دانش و برمبنای خواسته مردم باشد. هدف آن نیز حرکت به سمت مدینه ای است که تحصیل سعادت در آن  در پرتو عدالت و قانونمندی برای همه به طور یکسان میسر باشد. من فکر می کنم که چنین گزاره ای می تواند سرلوحه بسیار زیبایی برای همهٔ ما بشود.”

علاه بر مرتبت علمی و پژوهشی، دکتر ضیائی برای شاگردان خود فراتر از یک معلم معمولی بود. محور اصلی کار و فعالیت فرهیختگان را درستی و راستی می دانست و به دانشجویانش درستی و راستی و خردورزی و اصالت عقل و پرهیز از دروغ می آموخت. به آنچه  از اخلاقیات و حکمت خوانده بود و نوشته بود، ملتزم بود. اخلاق عملی را زندگی خود نمایان ساخت. انسان بودن را “دشواری وظیفه” می دانست و همواره می گفت: “ما نسبت به موجودیت خودمان و نسبت به تاریخ مسئولیم”.

.برخلاف ظاهر جدی و خشک و فیلسوفانه، قلبی رئوف ومهربان و روحی بغایت حساس داشت. در دو سال گذشته و پس از اتفاقاتی که در ایران افتاد آرام و قرار نداشت. خشونت و سبعیت حاکمیت در برابر مردم و اتفاقات زندانها را تاب نمی آورد. با آنکه پیشتر از ورود مستقیم به مسائل سیاسی پرهیز می کرد،  می گفت سکوت در برابر این شدت خشونت و عدم حمایت قاطع از عمومیت این اعتراض و این “قیام ملی” روا نیست. فردوسی و شاهنامه تدریس کرد و از مسولیت ما در برار ایران می گفت. بارها و بارها پس از اتمام  بحث درسی، از اتفاقات ایران می گفت و می پرسید و بغض می کرد و می گریست. به عنوان یکی از شاگردان کوچک او شاهد بودم که همانگونه که  خود نوشت: “در این زمان نیاز من، آرزوی من دعای شبانه روزی من، فکرم، وجودم، دردم، و آه شبانگاهم همه و همه معطوف به آزادی سرفرازی، استقلال، راستی و درستی، و قدرت ایران است.”[2]   

در دو سال اخیر دعوتهای دانشجوئی برای سخن گفتن درباره مسائل ایران را پذیرفت و از دید فلسفی درباره عدم مشروعیت حاکمیت سخن گفت. نامه های اعتراضی  نوشت و از دانشگاهیان خواست در برابر این فجایع سکوت نکنند. با تمام امکاناتی که در دانشگاه در اختیار داشت از برنامه های اعتراضی حمایت کرد و خود پیش قدم تشکیل چندین کنفرانس و جلسه سخنرانی درباره مسائل روز ایران در دانشگاه یو سی ال ای شد. جنبش سبز را قیام مردم ایران بر علیه پلیدی ها و کجی ها و خرافه ها می دانست و به این “رستاخیز” امیدها داشت.

دکتر حسین ضیائی سرمایه ای اخلاقی و سرمایه ای ملی برای ما ایرانیان بود. جای خالی و فقدان او محسوس خواهد بود.  بار دیگر جنبش آزادیخواهی مردم ایران یکی دیگر از پشتوانه های اخلاقی و معنوی خود را و رشته نحیف ایرانشناسی یکی از بزرگترین دانشمندان خود را از دست داد و همچنین شاگردان او آموزگاری بی مانند و شفیق که “درس زندگی” [3]می داد را از دست دادند.

  شیخ اشراق می گوید: “ما حکیم را حکیم نمی‏دانیم مگر وقتی که بتواند با اراده خود، خلع‏ بدن نماید “. دکتر حسین ضیائی زیبا زیست و آنگونه که می خواست این جهان را ترک گفت. زندگی پربار و سرمایه معنوی به جامانده از او به تمام مصداق  شعری از الف. بامداد است که  

دالان تنگی را که درنوشته‌ام
به وداع
فراپُشت می‌نگرم:

فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.

باشد که آنگونه که او می خواست “مهربانی را به جای خشونت نهیم، راستی را به جای دروغ، و نشان دهیم که مهربانی ما ایرانیان واقعیست، و ما به دنبال آنیم تا پرتو خرهٔ ایزدی و درخشش نور الانوار را بر تمامی ایران، میهنمان، پراکنده کنیم.”[4]

 

پانویس

1- ضیائی حسین، حافظ لسان الغیب حکمت شاعرانه ایران، مجله بخارا، شماره ۸۰

2- نامه بسرهذاده به فرهیختگان ایران www.rahesabz.net/story/4890/

3- نقل قول از شروین امامی

4- همان

 


[](/persian/news/newsitem/article/-33dd060c0f.html#_ednref1) 

[](/persian/news/newsitem/article/-33dd060c0f.html#_ednref2) 

[](/persian/news/newsitem/article/-33dd060c0f.html#_ednref3) 

[](/persian/news/newsitem/article/-33dd060c0f.html#_ednref4)