جت و اورانیوم و اتوبوس

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

آدم گاهی در می ماند که یعنی چی؟ اصلا برای کی دارد توضیح می دهد؟ و اصلا چرا به ما توضیح می دهد؟ مگر ما سووالی کردیم؟ درست در همان روزی که ایران فقط حماس را برسمیت می شناسد، و مسکو اعلام کرده است که پشت سر محمود عباس، یعنی همان ابومازن خودمان ایستاده است و لاوروف، معاون وزیر خارجه روسیه اعلام کرده است که “ابومازن تنها رهبر فلسطینی هاست” و ایران هم اعلام کرده است که خالد مشعل تنها رهبر فلسطینی هاست، و این وسط تنها کسی که اعلام نمی کند رهبرش چه کسی است، خود فلسطینی ها هستند، ایران گفت که قصد دارد نه یک فروند، نه دو فروند، بلکه 250 فروند جت پیشرفته از روسیه خریداری کند. البته خرید جت جنگنده پیشرفته قطعا برای بردن نفت بر سر سفره مردم، که معمولا با استفاده از جت پیشرفته با سرعت بیشتری سر سفره مردم می رسد و همچنین برای مدیریت علمی جامعه و همچنین کمک به صلح خاورمیانه بسیار ضروری است و ما هم که پولش را داریم، وقتی می توانیم این همه صرفه جویی در مصرف بنزین کنیم، چرا پول این صرفه جویی را برای یک کار عمرانی مثل خرید جت جنگنده از روسیه که شریک مطمئن ماست، مصرف نکنیم.

از طرف دیگر روسها که این همه به ما کمک کردند و نیروگاه بوشهر را هم درست سر موقع که اول امسال قرار بود راه اندازی شود، قرار شد سال آینده راه اندازی شود، پس دیگر چه مشکلی داریم؟ دولت اعلام کرد: “هیچ بدهی به پیمانکار روس نداریم.” خب، وقتی می گویند نداریم، لابد نداریم، وگرنه دولت احمدی نژاد که دروغ نمی گوید. اصلا می توانید تصور کنید دولت احمدی نژاد دروغ بگوید؟ اصلا دروغش برای چی است؟ وقتی می گویند پولش را دادیم، لابد پولش را دادند. فقط پیشنهاد می کنیم برای خرید این 250 جنگنده پیشرفته وقتی پول دست روسها می دهند، حتما اول جت ها را بگیرند، پشت سرشان قایم کنند، بعد پولش را بدهند. یک هو می بینی مثل همین نیروگاه بوشهر، پول شان را دادیم و آنها جت جنگنده را تحویل ندادند، آن وقت نه نیروگاه اتمی داریم و نه جت جنگنده داریم، پول هم نداریم، کارت سوخت مان هم تمام شده، مجبوریم با اتوبوس برویم خانه، حالا مزه دارد که اتوبوس هم رفته باشد.

لباس و قدرت و کم نظیر بوتو

پرویز مشرف یواشکی با “بی نظیر بوتو” که کم کم دارد تبدیل به “کم نظیر بوتو” می شود، در امارات ملاقات کرد و به او پیشنهاد کرد که همراه با وی در “قدرت” حضور پیدا کند. من که پاکستانی بلد نیستم، ولی خیلی سعی کردم بفهمم معنی کلمه “قدرت” در زبان اردو چیست. فکر کنم منظور بدی دارند! چون به محض اینکه آقای مشرف به خانم بوتو پیشنهاد کرد که همراه با وی در “قدرت” حضور پیدا کند، بی نظیر بوتو گفت: “به شرط اینکه لباس ات را دربیاوری.” البته گفته شده است که پرویز مشرف خجالت کشیده و گفته است: “اول تو لباست را در بیاور، من خجالت می کشم.” به نظر شما منظور این پاکستانی های بی ادب از قدرت چیست؟

خاتمی با احمدی نژاد فرق دارد

عکس های سفر خاتمی به کاشان منتشر شد، کلی آدم محترم در یک مسجد محترم، روی تعدادی صندلی محترم نشسته بودند، نه کسی کفشش را روی سرش گذاشته بود، نه کسی روی دکل آویزان شده بود، نه پیرزنی پسری را با چوب کتک می زد، نه ملت همدیگر را جر می دادند، مقادیری از دیدن این عکس آرامش صرف شد. آگاهان برخی تفاوت های سفر خاتمی و احمدی نژاد به شهرستانهای مختلف را به شرح زیر بیان کردند.

اول: در سفرهای احمدی نژاد، احمدی نژاد به سفر رفته بود، ولی در سفر خاتمی این طور نبود.

دوم: خاتمی با احمدی نژاد فرق دارد، طبیعتا مردم هم روی هم نمی ریزند.

سوم: خاتمی خاتمی است، احمدی نژاد هم احمدی نژاد است.

چهارم: همین یک دلیل که نوشتم کافی است.

پنجاه میلیارد بیشتر از هفتاد میلیون است

بعد از اینکه ایران اعلام کرد که یک میلیارد دلار کمک تسلیحاتی به سوریه می کند، آمریکا اعلام کرد که 20 میلیارد دلار اسلحه به عربستان می فروشد، این نکته نشان می دهد که مذاکرات ایران با آمریکا واقعا موثر بوده است. از طرف دیگر آمریکا اعلام کرد به اسرائیل هم محض تفریح سی میلیارد دلار اسلحه می دهد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که واقعا مذاکرات ایران و آمریکا بی نتیجه نبوده است، وگرنه یک هفته بعد از مذاکره مرض نداشتند که پنجاه میلیارد پول را بریزند توی جوب. البته گروهی اعلام کردند که آمریکا اسلحه را بدون هیچ دلیلی به عربستان و اسرائیل که وجه مشترک شان ایران است، داده است. ولی خانم رایس گفت: “فروش تسلیحات به اعراب و کمک به اسرائیل برای مقابله با نفوذ ایران است.” تا اینجا فهمیدیم که بنا به گفته حسینی، سخنگوی وزارت خارجه که هر هفته یکی وزیرش است و این هفته نوبت علی لاریجانی است، گفت: “گفت و گو با آمریکا بی نتیجه نبود.” آگاهان توضیح دادند که نتیجه اش همین بود که برای قدردانی از کمک ایران به صلح عراق، آمریکا به عربستان و اسرائیل اسلحه داد. البته علی بی خیال که دو روز قبل از افسردگی بعد از سولانا خارج شده است، و به نظر می رسد داروی نشاط آور مصرف کرده است، در پیامی خطاب به رایس گفت: “هفتاد میلیون دلار براندازی را بدهید به خود ما، مشکل حل می شود.” من پیشنهاد می کنم جواد آقای لاریجانی که هم منطق می فهمد و هم ریاضی برای علی آقا لاریجانی که فقط فلسفه و مبحث « وجود و عدم» را بلد است، توضیح بدهد که اولا: از نظر ریاضی پنجاه میلیارد دلار 700 برابر 70 میلیون دلار است، به همین دلیل از آن بیشتر است و ثانیا: از نظر منطقی جنگ با اسلحه نظامی خطرناک تر از تبلیغات تلویزیونی است. و ثالثا: یکی برای علی آقا توضیح بدهد که ایران روزانه هفتاد میلیون دلار برای جلوگیری از براندازی هفتاد میلیون دلاری آمریکا دارد هزینه می کند. من فکر می کنم لاریجانی از مسائل مالی اطلاع زیادی ندارد. یکی به او خبر بدهد.

بابک آقاجری افزود…

به نظر من اگر در شرایط فعلی اصلاح طلبان یا هر اسمی که می شود روی این دوستان گذاشت، جلوی موج سنگین فشار دولت و قوه قضائیه نایستند، این موج همه چیز را نابود می کند، ترسیدن الآن دقیقا برادر مرگیدن است. البته هاشم آقاجری سخنان عجیب و مهمی گفت و کدیور و عباس عبدی و بابک احمدی و سایرین هم ادامه دادند. به نظرم خاتمی و هاشمی و کروبی و سایر بزرگترهای فامیل هم باید کمی از خانه بیرون بزنند. هاشم آقاجری گفت: “دعا کنید انقلاب مخملی شود، بوی یک انقلاب کلنگی می آید.” آقا من که دعا می کنم، ولی مال من زیاد اثر ندارد، شما هم دعا کنید. البته بابک احمدی هم گفت: “حاکمان ما از ملت خود می ترسند.” آگاهان گفتند: پس انتظار داشتید از ملت های دیگر بترسند؟ دولت ما یک دشمن مهم دارد، آن هم ملت خودش است. هر چه هم تلاش می کند دیگران را وارد دعوا کند، انگار نه انگار.

حکم اعدام عدنان حسن پور؟ شوخی می کنید یا دیوانه شدید؟

مثل اینکه قضیه دارد شوخی شوخی جدی می شود. اصلا نمی فهمم، یعنی چی که روزنامه نگاری را به اتهام روزنامه نگاری اعدام کنند؟ به نظرم می رسد که یک مشت بیل داده اند دست یک مشت دیوانه که یک آدمی را که سوخته است خاموش کنند، این جماعت هم دارند این بیچاره را با بیل می کشند. امروز خواندم که برای عدنان حسن پور، یکی از روزنامه نگاران کرد حکم اعدام صادر کرده اند. اصلا آدم نمی فهمد با چه دیوانگانی طرف است. از یک طرف یازده تا ملوان انگلیسی را که با لباس جنگی و اسلحه وارد مرز ایران شده اند، آزاد می کنند و تازه برای آنها کت و شلوار هم می دوزند، از طرف دیگر برای روزنامه نگار حکم اعدام صادر می کنند و دانشجو را شکنجه می دهند. محسن کدیور گفت: “آیا شان دانشجویان از ملوانان انگلیسی کمتر است؟” آگاهان پاسخ دادند: بله، دانشجویان ایرانی هستند.

بگذارید حقیقتی را بگویم؛ می دانید چه چیزی باعث می شود که من نمی توانم در مورد شکنجه دانشجویانی که هر روز خبرش را می خوانم چیزی بنویسم؟ واقعیت این است که اصلا نمی توانم چنین چیزی را تصور کنم، نه که باور نمی کنم، از روزی که جمهوری اسلامی با یک سنگسار بیهوده و 16 اعدام در یک روز تمام تبلیغات چپ بازی جهانی اش را نابود کرد، دیگر همه چیز را باور می کنم. اگر کسی در این موارد خبری دارد، برای من بفرستد، جان مادرتان!