”کالاتاکسی” برای بحران برق، علت تازه ای مطرح کرده است:
این روزها که بحث بر سر قطعی های برق بالا گرفته است، هر کس یک چیزی می گوید. یکی می گوید که به دلیل خشکسالی برق ها قطع می شود. دیگری می گوید اینها همه بازی است! و حکومت می خواهد اینجور نشان دهد که ما نیاز به انرژی هسته ای داریم.دیگری از ندادن طلب نیروگاه های خصوصی می گوید. آن دیگری از عدم توزیع مناسب و مشکلات در شبکه توزیع می گوید.دیگری هم از نخریدن برق از کشورهای همسایه و مدیریت نکردن این خریدها. و خلاصه هرکس هرچه می خواهد می گوید.
اما… ظاهرا (طبق بیان موثق یکی از دوستان برقی) مشکل اصلی به این برمی گردد که مجلس هفتم در مصوبه ای در سال هشتادوسه احداث نیروگاه جدید را برای دولت ممنوع اعلام کرد، و بخش خصوصی را مسئول ساخت نیروگاه های جدید نمود! در حالی که نه زیرساخت های مشارکت بخش خصوصی فراهم شد، و نه قیمت خرید برق از نیروگاه خصوصی و خلاصه شرایط مطمئن و شفافی که بخش خصوصی داخلی یا خارجی تنها در آن شرایط سرمایه گذاری می کند، فراهم نشد. از طرف دیگر با مصوبه همین مجلس شاهکار، تثبیت قیمت ها در سال هشتادوسه اتفاق افتاد و از آن سال تا بحال قیمت برق تقریبا ثابت بوده است و این سبب رشد شدید بخش تقاضا شده است در حالی که بخش عرضه هیچ تکانی نخورده است. به همین راحتی و با این تفاسیری که داده شد، آقای دولت تازه یادش افتاده و تازه به تکاپو افتاده، اما هیچ کاری از دستشان بر نمی آید(این دولت چقدر مصداق این مصرع باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم، می شود در اغلب مسایل!).
در دنیای بیرون، نه در دنیای مجازی
مهدی مصطفایی در “نگاه نو” نگاهی انتقادی به روند وبلاگ نویسی در ایران انداخته است:
براستی چرا ما اینقدر بیماریم؟ مشکل ما از کجاست؟ آیا نبود تفریحات جانبی، یاس از زندگی و پناه آوردن به حیطه دنیای مجازی و عقدههای حقارتمان ما را چنین مجنون کرده است؟ چه چیزی باعث شده است فکر کنیم که هزار فیدخوان داشتن، هزار لینک شیر شده داشتن، هزار هورا کشیدن، هزار کامنت، هزار پست مرتبط، هزار درصد رشد پیج رانک و … زخمهای درونی ما را واقعا التیام خواهد بخشید؟
گاهی اوقات میاندیشم که چاره کارِ ما در دنیای بیرون است، اما ما با وبلاگ نویسی خودمان را در دنیای مجازی حبس کردهایم و سعی داریم به نوعی صورت مسئله را در دنیایی خود ساخته عوض کنیم، ما دچار نوعی یاس شدهایم که اینقدر بیمارگونه مینویسم. چه چیزی را میخواهیم پیدا کنیم و آیا اگر در دنیای واقع آنچه که باید سرجایش باشد، سرجایش برود و بهبودی در کمبودهای روانیمان ایجاد شود بازهم وبلاگستان فارسی اینگونه خواهد بود؟ یا اگر از نظر معنوی، اقتصادی، جنسی، منزلت اجتماعی و قدرت پیشرفتی بکنیم، بازهم اینگونه پر التهاب و تند و تند و تند وبلاگ خواهیم نوشت و فخر فروشی خواهیم کرد از دانش، قدرت، منزلت و … نداشته؟
وبلاگ نویسی را به روزنامه نگاری نچسبانید
مصطفی قوانلو قاجار در “روزنامه نگار نو” از زاویه ی دیگری، به پدیده وبلاگ نویسی و ارتباط آن با روزنامه نگاری پرداخته است:
اما به نظرم میآید برخی از این دوستان برای ارائه یک پایان نامه بی دردسر و سهل الوصول اولین چیزی که به ذهنشان میرسد وبلاگ است. به سرعت می آیند موضوع وبلاگ نویسی را انتخاب میکنند و به دلیل انکه باید خوش آمد اساتید ارتباطات باشد آن را می چسبانند به روزنامهنگاری. سپس چند تا وبلاگ نویس روزنامهنگار مثل من را پیدا میکنند و سوال می فرستند یا تلفن می زنند که چنین موضوعی را طراحی کردیم و حالا چه کار کنیم!!
آخه دوست عزیز این که نشد تحقیق! این که نشد پایان نامه! این که نشد مدرک فوق لیسانس! آخه اگه قرار باشه که مطالب یک روزنامه، با مطالب وبلاگ ها پربشه، پس تحریریه و خبرنگار و سردبیر چی کاره است. یعنی چی که موافق باشم کامنت وبلاگ ها تو روزنامه کار بشه! آخه این پرت و پلاها چیه ازخودتون در آوردین؟ بابا دست از سر وبلاگ بردارین؟چرا به زور میخواهید وبلاگ نویسی رو به روزنامهنگاری بچسبونید.
اگر وزارت انتظار تشکیل شود!
”روز از نو” در حاشیه خبر پیشنهاد تاسیس وزارتخانه انتظار نوشته است:
بنظر شما معنای این گفته چیست؟ وفرضا”اگر چنین وزارتخانه ای ایجاد شود شرح وظایف واختیارات او چه خواهد بود؟ چه کسی وبا چه خصوصیاتی وزیر آن خواهد بود و چگونه نیروها و مدیران آن تعیین وبرگزیده خواهند شد؟ تکلیف ولایت فقیه که برطبق قانون اساسی جانشین امام عصر(ع) است چه خواهد شد؟ و نقش او در این وزارتخانه چه خواهد بود؟
وزارت مسکن، نفت، رفاه، بهداشت، و….هریک حوزه فعالیت معین خود را دارد و اهداف وبرنامه هایی که مورد توجه آنان قراردارد کاملا”عینی وقابل لمس برای همه افراد جامعه است. اما تشکیل وزارتخانه ای بااین هدف که مقدمات ظهور امام زمان (ع) را آماده نماید تا حدی عجیب وغیر واقعی مینماید.
متاسفانه زیادی درگیر مسایل دنیوی شدهام!
در همین زمینه، “ثمانه اکوان” نیز نوشته است:
خندهام گرفته بود. اصلا به همه چیز فکر کردم الا مطلب اصلی و دلیل اصلی پیشنهاد برای تشکیل این وزارتخانه. مردم منتظر چی هستند ؟ حل شدن مشکلات معیشتی، تموم شدن مسایل هستهای و یکی به دو کردنهای ایران و کشورهای اروپایی و امریکا بر سر حق مسلممون! تموم شدن اختلافات موجود در گروهها که هیچ چیز واسه کشور نداره جز بیآبرویی و تفرقه و تخریب، انتظار برای تموم شدن زمان تحریمها؟ انتظار برای تموم شدن عمر خاموشیها یا تابستونهای همراه با وبا؟ انتظار برای قدرت اول منطقه شدن؟ انتظار برای اینکه همه خبرها خبرهای مربوط به پیشرفتهای همه جانبه کشور در تمامی عرصه ها بشه ؟ شاید هم وزارتخانه ای برای جبران عمر تلف شده مردم در صف های مختلف و یا ترافیک.
اصلا چطوره به امیدهای تازه فکر کنیم و بگیم انتظار برای کاهش قیمت مسکن و شاید هم انتظار برای…
هیچ کدوم درست نبود! انتظار برای مهدی موعود بود و تاسیس یک وزارتخانه برای ترویج فرهنگ انتظار. باید حدس میزدم ولی متاسفانه مُخم زیادی سیاسی شده و درگیر مسایل دنیوی!
وقتی تعریف ما از لائیک این باشد…
این پست “هفت ها” اگر چه تا حدودی قدیمی ست اما خواندن دارد:
جدول کلماتِ متقاطع، روز سه شنبه بیست و نهم مردادماه، روزنامهی مثلاً اصلاحطلب اعتماد، یکی از ستونهای عمودی: بیدین و معتقد به عدم دخالت دین در امور اجتماعی، پنج حرف. جواب: لاییک!
وقتی در روزنامه مثلاً اصلاحطلب ما، لاییسیته را برابر با بیدینی به مخاطب معرفی میکنند؛ وای به حال دیگران!
فکر کرده اید غربیها چه میخوانند مگر؟!
”خط قرمز” مطلبی در نکوهش کتابخوانی دارد:
چرا به مطالعه، در فرهنگِ ما، اهمیت زیادی داده میشود؟ و در مقابلش تلویزیون نگاه کردن امر بیهوده و نکوهیدهای است. همهجا صحبت از سرانهی مطالعه است و اینکه چرا ما ایرانیان سرانهیمان کم است. بسیار هم گفته میشود که ما وقت زیادی را پای تلویزیون هدر میدهیم.
فرق فلان کتاب داستان با یک فیلم داستانی چیست؟ فرق فلان رمان با فیلم سینمایی چیست؟ فرق فلان کتاب تاریخی یا زندگینامه با فلان مستند تلویزیونی چیست؟ چرا این همه ملت پای فلان مجموعهی تلویزیونی که مینشینند، فرض نمیکنیم فلان کتاب داستان یا حکایت را خواندهاند و سرانهی مطالعهیمان را بالا نمیبریم. میگویند سرانهی مطالعه در کشورهای غربی بالاست. مردم همه در مترو کتاب میخوانند. خب حالا مگر چه میخوانند؟ این کتابهای قطع جیبی یک دلاری که یا داستان عشقی است یا جنایی. اصلا من چه کارهام که روی کتاب آنها ارزشگذاری کنم. ولی خب فیلمهای تلویزیون خودمان که بسی آموزندهتر است.
اخراج شدم! به دلیل سابقه عضویت در تحکیم!
مرتضی اصلاحچی در “کورسو” از اخراج خود از خبرگزاری مهر، به دلیل سابقه سیاسی اش در تحکیم وحدت خبر داده است:
دیشب ساعت سه خوابیدم و صبح با کلی بدبختی از خواب بیدار شدم تا سر وقت به برنامه برسم. برنامه را رفتم و دو ساعت سخنرانی را نوشتم و سریع به خبرگزاری رفتم تا متن گزارش را پیاده کنم. کامپیوتر را روشن کردم. اما هرچه سعی کردم نتوانستم وارد صفحه تحریریه بشم. اول فکر کردم سیستم مشکل داره اما نگو رمز عبورم را باطل کرده اند. رفتم سالن غذا خوری تا نهار بخورم اما دیدم اسمم تو لیست نیست. یه خورده به قضیه شک کردم وزنگ زدم به دبیر سرویسم. گفتم آقای دبیر سرویس چرا صفحه تحریریه ام مشکل داره؟
دبیر سرویس بعد از یه کم مِن مِن کردن گفت که دیروز مدیر عامل خبرگزاری خواستش و گفته که این آقا(یعنی من) عضو دفتر تحکیم بوده است، سابقه سیاسی بدی دارد، دوبار زندان رفته است و با دادگاه سروکار دارد و از این جور حرف ها و خلاصه آخر کلام این است که نباید دیگر در این خبرگزاری فعالیت کند. بعد هم دبیر محترم کلی هندونه زیر بغلم گذاشت که خوشحاله که سه ماه تو اون سرویس بودم و از کارم خیلی راضیه و قس علی هذا….نتیجه اینکه من بعد از سه ماه کار در سرویس اندیشه خبرگزاری مهر، به خاطر سابقه فعالیت سیاسی ام اخراج شدم.